حکومت امام علی (علیه السلام) با رویکرد آسیب شناسی تاریخ نگاری عثمانی

مشخصات کتاب

سرشناسه : خیرخواه علوی، سیدعلی، 1351 -

عنوان و نام پديدآور : حکومت امام علی (علیه السلام) با رویکرد آسیب شناسی تاریخ نگاری عثمانی/ سیدعلی خیرخواه.

مشخصات نشر : قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، 1397.

مشخصات ظاهری : 170 ص.

شابک : 978-600-7550-946

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- دیدگاه درباره سیاست و حکومت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 --Views on politics and government

موضوع : اسلام و سیاست

موضوع : Islam and politics

موضوع : تاریخ نویسی اسلامی

موضوع : Islam --Historiography

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا

شناسه افزوده : مرکز مدیریت حوزه های علمیه

رده بندی کنگره :1397 9خ9س/BP38/09

رده بندی دیویی : 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 5210100

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم مرضیه محمدی سرپیری

ص: 1

اشاره

بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

ص: 2

حکومت امام علی (علیه السلام) با رویکرد آسیب شناسی تاریخ نگاری عثمانی

سید علی خیر خواه علوی

ص: 3

مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

حکومت امام علی علیه السلام با رویکرد اسیب شناسی تاریخ نگاری عثمانی

نویسنده : سید علی خیر خواه علوی

تهیه کننده : مرکز مطالعات وپاسخ گویی به شبهات (حوزه های علمیه )

ناشر : مرکز مدیریت حوزه های علمیه

شمارگان : 1000نسخه

شابک : 946-7550-600-978

تلفن : 32923251-025

تلفکس : 32940177-025

ادرس : قم - خیابان شهید صدوقی( ره )، مجتمع شهید صدوقی (ره )، فاز 3

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه ... 9

پیشگفتار ... 11

روش پژوهش ... 12

منابع پژوهش ... 13

1. کتب تاریخ و سیره ... 13

2. کتب رجالی ... 14

3. کتب حدیثی ... 16

4. كتب تک نگاری ... 19

سابقه پژوهش ... 21

فصل اول: کلیات

مفاهیم ... 25

الف: گزارش ... 25

ب. عثمانیه ... 25

مروری اجمالی بر تاریخ نگاری اسلامی ... 26

1. آغاز تاریخ نگاری در اسلام ... 28

2. مکتب های تاریخ نگاری ... 28

مکتب مدینه (اهل حدیث یا مغازی) ... 29

مکتب عراق ...30

مکتب شام ... 32

ص: 5

فصل دوم: آشنایی با مذهب عثمانیه و تاریخ نگاری عثمانی

نظام قبیلهای حاکم شبه جزیره عربستان ... 37

جایگاه بنی هاشم و بنی امیه نزد قریش ... 38

تقابل بنی امیه و بنی هاشم ... 41

ریشه های شکل گیری عثمانیه پیش از مرگ عثمان ...42

شکل گیری عثمانیه ...44

عثمانیه در دوران حکومت على عليه السلام ...46

عثمانیه پس از شهادت على عليه السلام ...49

مذهب کلامی عثمانیه ...52

مکتب تاریخ نگاری عثمانیه ...57

تاریخ نگاران عثمانی در سه قرن نخست ...58

عبدالله بن زبیر بن عوام (م 73ق) ...58

عروة بن زبیر (م 94ق) ...60

شریح قاضی (متوفای اواخر قرن یک) ...62

قیس بن ابی حازم (م 98ق) ...63

موسی بن طلحه (م 103) ...65

شقيق بن سلمه (م 104ق) ...66

عبدالله بن زید (م 104 ق) ...67

عامر بن شراحيل (م 109 ق) ...68

محمد بن مسلم زهری (م 124ق) ...70

عبدالله بن عون بن ارطبان (م 151ق) ...73

سیف بن عمر تمیمی (م 179 ق) ...75

جمع بندی ...76

نقد کلی تاریخ نگاری عثمانی ...76

ص: 6

فصل سوم: نقد گزارشهای عثمانی درباره بیعت با امام على عليه السلام

1. اجماع یا عدم اجماع مردم در بیعت با امام ...90

2. اختیار یا اجبار مردم در بیعت با امام ...92

3. حوادث مدینه پس از بیعت با امام ...97

فصل چهارم: نقد گزارشهای عثمانی درباره حکومت داری امام علی عليه السلام

1. امام و کارگزاران ...102

2. قضاوت های امام ...106

3. دیگر گزارش ها از حکومت امام ...107

فصل پنجم: نقد گزارشهای عثمانی از جنگهای امام على عليه السلام

1. نبرد جمل (36 ق) ...112

عوامل و زمینه های نبرد جمل ...112

واکنش امام در برابر جنگ طلبی سپاه مکه ...117

رویارویی سپاه مکه با بصریان ...119

رویارویی سپاه کوفه و سپاه جمل ...121

حوادث پس از نبرد جمل ...129

2. نبرد صفین (37 ق) ...132

عوامل و زمینه های شکل گیری صفين ...132

حوادث صفين ...137

حیله معاویه در صفین ...139

حکمیت ...142

3. نبرد نهروان (37 ق) ...145

جمع بندی ...152

منابع و مآخذ ...155

ص: 7

ص: 8

مقدمه

تاریخ نگاری، شرح مکتوب وقایع و احوال اقوام گذشته است که با ابتنا بر نوعی اندیشه و نگاه خاص صورت می گیرد و دارای جایگاهی بس والا و حائز اهمیت در کشف مظاهر فرهنگ و تمدن بوده و یکی از مسیرهای دسترسی به هویت ملل و جوامع است.

مؤلفه های تمدن و فرهنگ ساز جامعه را در آیینه گزارش های تاریخی مربوطه می توان به نظاره نشسته و مورد بررسی قرار داد؛ هرچند نگاه خاص تاریخ نگاران در توصیف حوادث را به عنوان منشأ پیدایش مکاتب متعدد تاریخ نگاری، نباید از نظر دور داشت. آنچه در این میان از اهمیت مضاعفی برخوردار است توجه به آسیب هایی است که ممکن است این مقوله را تحت الشعاع قرار دهد چرا که مقوله تاریخ نگاری سوای اهمیت و جایگاه بلند آن، از گرفتار آمدن در دام انحراف و تحریف در امان نبوده و نیست.

انحراف در تاریخ نگاری یعنی عدم انطباق گزارش های تاریخی با آنچه اتفاق افتاده و توصیف حوادث به غیر آنچه بوده اند. بدیهی است وجود انحراف و تحریف در ثبت تاریخ، نه تنها وجاهت استنادی آن را مخدوش می کند بلکه مستلزم پیامدهای سنگین و غیرقابل تدارکی در جریان انتظام و رشد جوامع خواهد بود و از همین رهگذر است که امری به نام ضرورت آسیب شناسی تاریخ نگاری رخ می نماید.

البته شکی نیست که آسیب شناسی در این خصوص مانند آسیب شناسی در هر موضوع دیگری باید با توجه به اهداف مرتبط، صورت پذیرد زیرا

ص: 9

هماهنگی برنامه ها و اقدامات با اهداف مربوطه، نشان از انسجام و سلامت مسیر طی شده دارد و بدیهی است یک جریان زمانی از مسیر خود فاصله می گیرد که برنامه ها، منطبق بر اهداف محقق نشود و همین مسئله، زمینه ساز آسیب پذیری در مقولاتی مانند تاریخ نگاری است.

یکی از موضوعات مورد بحث در قلمرو تاریخ نگاری، بررسی گزارش های تاریخ نگاران عثمانی مذهب در رویدادهای مربوط به حکومت علوی است. آیا این گزارش ها توانسته است دوره حکومت علوی را آنچنان که سزاوار و لازم است به تصویر کشیده و به شایستگی به آیندگان برساند یا آنکه به خاطر انحرافات و تحریفات جهت دار نتوانسته است بیانگر رسالت اصلی تاریخ نگاری باشد و به همین روی منشأ تنازعات و فتنه هایی در جامعه اسلامی نیز گردیده است.

کتاب حاضر با توجه به اهمیت موضوع و رسالت مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات، آسیب شناسی تاریخ نگاری عثمانی را مورد توجه قرار داده و به نقد و بررسی گزارش های عثمانی از زوایای مختلف حکومت علوی، پرداخته است.

بدین وسیله از نویسنده محترم جناب آقای سیدعلی خیرخواه، حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا هدایت پناه (ناظر علمی) و حجت الاسلام والمسلمين امیر علی حسنلو (مدیر گروه تاریخ) تقدیر و تشکر می نمایم.

حسن رضایی مهر

مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علميه قم

ص: 10

پیشگفتار

پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم در سال يازده هجری، ابوبکر، عمر سپس عثمان از تیره بنی امیه قریش، به ترتیب، به حکومت رسیدند. رفتار عثمان و کارگزارانش در سال های پایانی حکومت وی نارضایتی های فراوانی را در مدینه و دیگر سرزمین های اسلامی ایجاد کرد. نارضایتی از حکومت حتی به قبیله قریش که عثمان به آنان انتساب داشت نیز رسیده بود؛ عایشه، طلحه، زبیر و فردی چون عمرو بن عاص که عثمان وی را از حکومت مصر برکنار کرده بود، با این ادعا که عثمان از سنت پیامبر صلی الله علیه واله و سلم فاصله گرفته است، به مخالفت با او برخاستند.

با تداوم این وضعیت، گروهی از معترضان از عراق و مصر و مناطق دیگر در ماه های پایانی سال 35 هجری وارد مدینه شدند. امام على عليه السلام تلاش کرد تا با میانجیگری هم عثمان را به شنیدن سخنان ناراضیان و پذیرفتن خواسته های مشروع آنان ترغیب نماید و هم معترضان را از انجام هر گونه رفتاری که به حکومت اسلامی آسیب برساند، باز دارد؛ اما حوادث به گونه ای دیگر رقم خورد و شورشیان با محاصره خانه عثمان و ورود به منزل وی، او را کشتند و پس از آن با امام على عليه السلام بیعت کردند.

بنی امیه و برخی گروه های قریش که از به حکومت رسیدن امام، نگران بودند، با ادعای واهی نقش داشتن امام در قتل عثمان، خونخواه خلیفه مقتول شدند و حکومت حضرت را نامشروع خواندند. این گروه سیاسی که به «عثمانیه» مشهور شدند، با راه اندازی جنگ هایی به خونخواهی عثمان برخاستند و بعد از شهادت امام نیز تلاش کردند تا شرایط جامعه اسلامی را

ص: 11

به گونه ای طراحی و ترسیم نمایند که رفتار جنگ طلبانه آنان، حمایت از خلیفه رسول خدا جلوه کند.

برخی گزارش ها و نگاشته های تاریخی عصر حکومت امام علي عليه السلام ( 40-35 ق) مربوط به پیروان همین جریان است. از آنجا که گزارش حوادث تاریخی گاه متأثر از علایق مذهبی و سیاسی گزارشگر و مورخ است، شناخت گزارش های عثمانی از دوران حکومت امام على عليه السلام و میزان تأثیر پذیری این گزارش ها از علایق سیاسی این حزب، می تواند در شناخت بهتر این دوره از تاریخ کارگشا باشد.

این پژوهش در صدد است تا با شناسایی گزارشگران عثمانی، گزارش های آنان از سده های نخست هجری و حوادث دوران امام را مورد بررسی قرار داده و به تجزیه و تحلیل این داده ها بپردازد.

با توجه به اینکه تاکنون بررسی گزارشگران عثمانی کمتر مورد توجه محققان عرصه تاریخ قرار گرفته و بسیاری از پژوهش ها تنها به دسته بندی تاریخ نگاران اهل سنت در برابر شیعه پرداخته اند،ضرورت چنین پژوهشی احساس می شد؛ به این امید که به بازشناسی روایات تاریخی مربوط به دوران حکومت على عليه السلام و کشف حقایق آن دوره کمک کند.

روش پژوهش

روش تحلیل در این پژوهش، توصیفی - تحلیلی است؛ از این رو پس از شناسایی داده ها و طبقه بندی آنها، به تحلیل و بررسی عوامل ایجاد آنها پرداخته می شود.

این تحقیق از یک مقدمه، پنج فصل و نتیجه گیری نهایی تشکیل شده است.

فصل اول در قالب دو گفتار ابتدا به مفاهیم و سپس به صورت کاملا اجمالی به مبحث تاریخ نگاری اسلامی در قرون نخست پرداخته است.

ص: 12

فصل دوم شامل سه گفتار خواهد بود و به شکل گیری عثمانیه و تطور تاریخی آن در سه قرن نخست،معرفی گزارشگران عثمانی و نقش آنان در تاریخ نگاری، و در پایان، نقد تاریخ نگاری عثمانی خواهد پرداخت.

در فصول سوم تا پنجم نیز گزارش های گزارشگران عثمانی به ترتیب در موضوعات بیعت با امام،حکومت داری آن حضرت و جنگ های ایشان، مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت.

در پایان نیز نتیجه گیری از مباحث مطرح شده ارائه خواهد شد.

منابع پژوهش

اشاره

با توجه به آنکه این نوشتار به دنبال بررسی گزارش های عصر حکومت امام على عليه السلام است، تلاش شده است تا این گزارش ها از منابع نزدیک به آن دوره استخراج شده و با طبقه بندی منابع، نقد و بررسی آنها مورد توجه قرار گیرد.

1.کتب تاریخ و سیره

تاريخ الرسل و الامم و الملوک (مشهور به تاریخ طبری)

ابو جعفر محمد بن جریر طبری (224-310 ق) از مورخان نامی مسلمان است. وی که سنی معتدل و غیر متعصب بود، روایات فضائل اهل بیت عليهم السلام را قبول داشت و در دورانی که در بغداد میان حنابله و شیعیان اختلاف بود، او نیز با عقیده حنابله در «تشبیه» و «تجسیم» مخالفت می کرد. تألیف کتاب هایی همچون الولاية در طرق حدیث غدیر و نیز حديث الطير را باید شاهدی بر اندیشه های اعتدال گرایانه طبری و تلاش وی برای جلوگیری از افراط گرایی حنابله در دشمنی با امام على عليه السلام دانست.

کتاب تاریخ وی به عنوان مهم ترین تاریخ نامه روایی و سال شمار اسلامی، حوادث قرن اول تا سوم هجری را در بر می گیرد. سبک حدیثی او در این کتاب که با ذکر سلسله نقلها همراه است و نیز اعتقاد وی بر نقلی بودن

ص: 13

تاریخ، موجب شده تا در این کتاب با روایات ناسازگاری مواجه شویم که هیچ گونه نقدی از سوی نویسنده بر آنها وارد نشده است.

طبری در اخبار جنگ جمل، به روایات سیف بن عمر اعتماد کرده و نقل های ضعیف وی را بر روایات واقدی و مدائنی مقدم داشته است. وی در اخبار صفین و بیان حوادث عراق تا پایان عصر اموی نیز به نوشته ها و گزارش های ابومخنف، مدائنی، عوانه بن حکم، واقدی، ابن شبه و کلبی اعتماد کرده است. طبری از نقل اخبار برخی از مقاطع تاریخ، از جمله قتل عثمان، خودداری کرده که می توان آن را نتیجه محافظه کاری وی در نقل اخبار برهه های حساس تاریخی دانست.

2.کتب رجالی

الطبقات الکبری نوشته محمد بن سعد بن منيع ژهری (168-230 ق) است او از اهالی اهل بصره بود که به بغداد مهاجرت کرد و به عنوان کاتب واقدی مشغول به تحصیل شد. او از ستيان متعصب عصر خویش بود؛ با این حال، گاه از سوی اهل حدیث مورد طعن قرار می گرفت يحيى بن معين و احمد بن حنبل او را تکذیب کرده و ابن ندیم، ابوحاتم رازی، ذهبی و ابن حجر او را صدوق دانسته اند.

کتاب الطبقات الکبری، به عنوان مشهورترین کتاب ابن سعد، برای نخستین بار اطلاعات گسترده ای را درباره صحابه و تابعان و عالمان و نیز تاریخ دو قرن نخست اسلامی ارائه داده است. توجه به انساب افراد و نیز دو عنصر زمان و مکان از ویژگی های مهم این کتاب است.

سبک نویسنده کتاب حدیثی است؛ اما چون سلسله نقل ها را در ابتدای گزارش ها آورده و به «مدح و ذم» یا «وثاقت و عدم وثاقت» راویان پرداخته است، می توان آن را کتاب رجالی نیز دانست. کتاب ابن سعد برگرفته از آثار اساتیدش، همچون واقدی، کلبی، هیثم بن عدی، مدائنی، فضل بن دکین، موسی بن عقبه، عبدالرحمان بن نجيح و ولید بن مسلم اموی است.

ص: 14

ابن سعد ضمن معرفی برخی گزارشگران و تاریخ نگاران عثمانی و شیعی، گزارش های آنان را از حوادث عصر امام آورده است. قدمت کتاب وی و نیز فقدان منابع این کتاب، موجب شده تا در بسیاری از گزارش هایی که ابن سعد بدان پرداخته است و در منابع دیگر هم یافت می شود، نام الطبقات در رأس فهرست منابع قرار گیرد.

همچنین در این کتاب برخی از گزارش ها در مقایسه با منابع دیگر از تفصیل بیشتری برخوردارند. گزارش کشته شدن طلحه به دست مروان بن حکم به جرم قتل عثمان و نیز نقل سخن عمار در صفین که پرچم معاویه را پرچمی خواند که پیش از آن به همراه پیامبرصلی الله علیه و اله و سلم با آن جنگیده بود از مهم ترین گزارش های او هستند.

انساب الاشراف؛ احمد بن يحيى بن جابر بلاذری بغدادی (م 279 ق) از برجسته ترین تاریخ نگاران اسلامی در قرن سوم است. تاریخ تولد او به درستی مشخص نیست؛ اما از آنجایی که قدیمی ترین شیخ او، وكيع بن جراح، در 197 هجری در گذشته، احتمالا وی بین سال های 120 تا 180 هجری به دنیا آمده است.

بلاذری در جوانی به دربار مأمون راه یافت و پس از آن در حکومت متوكل (م 247 ق) از ندیمان وی شد و تا عصر معتز (252-255 ق) مقام خود را در دستگاه خلافت حفظ کرد. وی در عراق از مجالس درس و آثار بزرگانی چون محمد بن سعد کاتب واقدی (م 230 ق)، علی بن محمد مدائنی (م 224 ق) در فتوحات، مصعب زبیری (م 233 ق) و ابوعبيد قاسم بن سلام (م 224 ق) در امور عشر وخراج کسب معرفت کرد.

از او دو کتاب با ارزش به نام های فتوح البلدان و انساب الاشراف به جا مانده که به سبب ذهن نقاد بلاذری و سلامت بسیاری از اخبار او، مورد قبول عامه قرار گرفته است.

ص: 15

انساب الاشراف، تاریخ سده اول هجری بر مبنای انساب عرب شمالی است و می توان گفت که چنین شیوه ای، دیگر در تاریخ نگاری مسلمانان در سده سوم هجری تکرار نشد. شاید همین تلفیق میان اخبار و انساب در این اثر باعث شده که برخی مؤلفان در ذکر نام کتاب بلاذری دچار سردرگمی شوند؛ چنانکه برخی فقط به «قال البلاذری» در استناد به این کتاب بسنده کرده اند و بعضی دیگر نام اثر او را به گونه های متفاوتی همچون تاریخ، التاريخ الكبير، الأخبار و الأنساب، جمل نسب الاشراف و یا جمل انساب الاشراف و اخبار هم آورده اند.

بلاذری پس از آنکه در فصل اول کتاب به سیره رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پرداخته، اخبار مربوط به دوره خلافت على علیه السلام را به عنوان بزرگ ترین بخش کتاب خود مورد توجه قرار داده و اثر خود را با بیان اخبار حجاج بن یوسف به پایان رسانده است. او حدود یک سوم حجم کتاب را به خاندان بنی هاشم، حدود یک سوم کتاب را به خاندان بنی امیه و به رغم ارتباط با دربار عباسی، بخش بسیار کمی از کتاب را به خاندان بنی عباس اختصاص داده است.

بلاذری در بعضی از فصل بندی های کتاب، تحت تأثیر اولین تک نگاری های تاریخی، همچون خبر الجمال یا امر الخريت بن راشد السامی في خلافة على علیه السلام بوده است.

اگرچه او در این کتاب از روایات راویان عثمانی، همچون زهری و شعبی، بسیار استفاده کرده، اما به نظر می رسد که در گزینش اخبار به دنبال حمایت از جریان همسو با امام بوده است؛ گزینش آن دسته از روایاتی که جریان بیعت با امام را در آرامش و همراه با اجماع گزارش کرده اند، شاهدی بر این مدعاست.

3. کتب حدیثی

السقيفه؛ این کتاب منسوب به ابوصادق سلیم بن قیس هلالی عامری است؛ کسی که در خصوص شخصیت و اصل وجود وی نظرات متفاوتی وجود

ص: 16

دارد. برخی او را از اصحاب امام على علیه السلام و امامان پس از آن حضرت دانسته اند؛ در حالی که برخی اصل وجود وی را منکر شده و آن را تنها نامی مستعار برای نویسنده کتاب السقیفه که پس از شهادت امام على علیه السلام نگاشته شده است، خوانده اند.

شرح حال نویسان و رجالیون اهل سنت از سلیم یادی نکرده اند و تنها کتب رجالی شیعه به احوال وی پرداخته اند. سلیم از امام على علیه السلام و سه امام پس از آن حضرت، همچنین سلمان فارسی، ابوذر، مقداد، جابر بن عبدالله انصاری، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و ام سلمه روایت کرده است.

برخی از محققین، سلیم را جزو اولین مؤلفان شیعه و کتاب او را اولین کتاب در حوزه عقاید شیعه دانسته و آن را اصلی از اصول مورد اعتماد شیعه خوانده اند؛ چنانکه در روایتی به نقل از امام صادق علیه السلام این کتاب ابجد شیعه معرفی شده است. این در حالی است که تنها نسخه موجود از این کتاب از طريق ابان بن ابی عیاش، از راویان ضعیف، نقل شده است. از این رو برخی از علمای متقدم شیعه، کتاب سلیم را ضعیف و غیر قابل استناد دانسته اند.

مفید در تصحيح اعتقاد الاماميه بر این باور است که فرد متدین نمی تواند به تمام این کتاب اعتماد کند؛ اما برخی دیگر از علمای شیعه این کتاب را از کتاب های مورد اعتماد خویش دانسته اند. به اعتقاد این عده، سخنان رجاليون اهل سنت در تضعیف آبان، در نتیجه آشکار شدن گرایشات امامی وی و عدم اعتماد برخی از علمای شیعه به او نیز به سبب تکیه بر سخن ابن غضائری بوده است که او و کتابش را مورد اعتماد نمی دانست.

جدای از همه این اختلافات، کتابی که به سلیم منسوب است، می تواند بیانگر شرایط جامعه شیعه در دوران پس از امام باشد. گزارش های فرا تاریخی سلیم، همچون حضور ابلیس در سقیفه، گزارش های مبالغه آمیز در خصوص جمعیت در سپاه درگیر در جمل، گزارش های متعدد از سخنان امام در ذم خلفای نخستین و تصریح حضرت بر وجود دوازده امام در موارد متعدد، از گزارش های قابل تأمل وی است.

ص: 17

مسند احمد بن حنبل ابوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل مروزی بغدادی ( 261-196 ق) متکلم، فقیه و از شاگردان شافعی بود. وی در بغداد به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در این شهر گذراند. سپس برای فراگیری دانش بیشتر به شهرهایی چون مدینه، بصره و کوفه سفر کرد و از درس اساتید و مشایخ حدیث همچون وكيع، سفیان بن عیینه، هشيم بن بشیر، قاضی ابويوسف و امام شافعی بهره جست.

احمد بن حنبل بنیان گذار فقه حنبلی و یکی از امامان چهارگانه فقه اهل سنت است. این مکتب که پس از مرگ وی به وسیله شاگردانش ایجاد شد، جریانی بود که بر تفسیر تحت اللفظی قرآن و احادیث و نیز کمرنگ کردن ارزش قیاس و اجماع تكيه داشت.

ابن حنبل به خاطر اعتقاد به قدیم بودن قرآن، از سوی مأمون و به ویژه معتصم عباسی متحمل تازیانه و زندان شد، اما پس از حاکمیت متوکل و پایان یافتن سلطۀ علمی معتزله، جایگاه ویژه ای یافت و عقاید و فقه او مورد توجه قرار گرفت.

کتاب مسند احمد که بالغ بر 27 هزار روایت است، از بزرگترین کتب حدیثی اهل سنت به شمار می رود. احمد پیش از وفات خود، احادیثی که جمع آوری کرده بود را بر فرزندان و نزدیکان خود خواند، اما خود موفق به ویرایش و پالایش آنها نشد. پس از وفات او، فرزندش، عبدالله و نیز شاگردش، قطیعی، روایاتی بر آن افزودند و مسند را به صورت کنونی در آوردند. این احادیث با توجه به اسامی هر یک از اصحاب که از ایشان نقل شده، تنظیم شده است.

به رغم آن که احمد بن حنبل از اعتبار مسند خود به شدت دفاع کرده، اما بر این کتاب نقدهایی وارد شده است؛ از جمله اضافات فرزند و شاگردش و گاه جعلیات آنها و نیز تسامح احمد در روایات فضائل. از این روست که برخی کتاب او را حاوی احادیث جعلی و گاه موضوعات دانسته اند.

ص: 18

در این پژوهش از سه گزارش او درباره نبرد صفین یاد شده که گزارش شعبه درباره حضور تنها یک صحابی در سپاه امام، از مهم ترین آنهاست.

4. كتب تک نگاری

وقعة صفين؛ ابوالفضل نصر بن مزاحم منقری از تیره بنی منقر بن عبيد قبیله تمیم (م 212 ق) از مورخان اخباری قرن دوم هجری است که از سال ولادتش اطلاعی در دست نیست. زادگاهش کوفه بود؛ ولی در بغداد سکونت گزید و در آنجا از سفیان ثوری، شعبة بن حجاج، عبدالعزيز بن سیاه، ابي الجارود و زیاد بن منذر استماع حديث کرد.

در توثيق او اختلاف است. ابن حبان او را در شمار ثقات آورده و ابن ابی الحدید او را مورد اعتماد، راستگو و دور از دغل کاری خوانده است؛ اما در مقابل، نجاشی او را به روایت از ضعفا متهم کرده، عقیلی اخبارش را مضطرب شمرده، ابو حاتم حدیثش را متروک و دستخوش گرایش دانسته و یاقوت او را از غالیان شیعی برشمرده است.

برای ابن مزاحم تألیفاتی چون الغارات، الجمل، وقعة صفين، مقتل حجر بن عدی و مقتل الحسين بن علی نام برده اند که امروزه تنها وقعة صفين او موجود است. از ویژگی های این کتاب، می توان به قدمت آن، بیان اخبار یکی از مهم ترین جنگهای صدر اسلام با دو یا سه واسطه از حاضران جنگ و نیز بیان جزئی ترین حوادث این جنگ همچون اشعار و خطبه های طرفین درگیر اشاره کرد. روش نگارش این کتاب، بازخوانی متن به طریق روایی است.

مؤلف این اثر علاوه بر اطلاعات ارزشمندی که درباره پیکار صفین به خواننده عرضه داشته، اولا بسیاری از زوایای مبهم زندگی امام را خصوصا در دوره حکومتش روشن کرده و نیز خطبه ها و نامه های ایشان را آورده و ثانية به بسیاری از امور اجتماعی، فرهنگی و نیز نظامی آن دوره پرداخته است.

ص: 19

سلسله اسناد بیشتر روایات او در این کتاب به رجال و راویان شیعی مانند اصبغ بن نباته (10 روایت)، حارث بن حصيره ازدی (13 روایت)، صعصعة بن صوحان (13 روایت) و جابر بن یزید جعفی (37 روایت) منتهی می شود. در مواردی هم که از راویان اهل سنت، چون شعبي و عامر بن شراحبيل، اخذ روایت کرده، روایات دلخواه و مورد قبول خود را گزینش نموده است.

نقل گزارش های فراوان از عمرو بن شهر و دو گزارش از سیف بن عمر تمیمی که هر دو از راویان ضعیف نزد رجالیون شیعه و اهل سنت اند، از نقاط ضعف این کتاب محسوب می شود.

از آنجا که ابن مزاحم در فضای فکری و فرهنگی عراق رشد کرد، از حيث تاریخ نگاری وابسته به مکتب عراق بود؛ مکتبی که در آن، توجه به تمایلات و جانبداری های فکری - سیاسی فرقه ای بیش از سایر مکاتب نمایان است.

الجمل؛ این کتاب، اثر شیخ مفید در مورد حوادث نبرد جمل است.

ویژگی عمده این کتاب آن است که تاریخ را به صورت یک بحث کلامی عرضه کرده است و این در زمانی بود که رویداد جمل منشأ بسیاری از اختلافات درباره تعریف ایمان و کفر و فسق شده بود.

مفید با نگارش این کتاب این واقعه را مورد بازنگری قرار داد و موضع شیعه را در برابر این حادثه به درستی تبیین کرد. او در این کتاب از کتاب هایی چون الجمال ابو مخنف، السيره ابن اسحاق، البيان والتبيين جاحظ، بخش های زیادی از کتاب مفقود الجمال واقدی و نیز از نوشته های نصر بن مزاحم، محمد بن سائب کلبی و مدائنی بهره گرفته است.

ص: 20

سابقه پژوهش

پژوهش های متعددی در خصوص تاریخ نگاران شیعه انجام گرفته و این در حالی است که چنین تحقیقاتی در تاریخ نگاری عثمانی کمتر به چشم می خورد. بیشتر پژوهش ها در این حوزه، به موضوع عثمانیه، علل پیدایش و سیر تحولات آن پرداخته اند. برخی از این پژوهش ها نیز تنها علل و عوامل شکل گیری جریان عثمانیه را بررسی کرده اند.

برخی از این پژوهش ها بدین قرار است:

مقاله ای با عنوان «عثمانیه) که فردی به نام پاتریشیا کرون این مقاله را نگاشته و مهدی فرمانیان آن را ترجمه کرده است. در این اثر، تاریخ عثمانيه به چهار مرحله وفاداری به عثمان، نظریه سه خلیفه، دیدگاههای متفق در مورد چهار خلیفه و فرقه طرفداران امویان تقسیم شده است. به هم ریختگی اطلاعات و عدم ارائه معیاری روشن برای این تقسیم بندی از نقاط ضعف این مقاله است.

مقاله «عثمانیه و اصحاب حدیث قرون نخستین تا ظهور احمد بن حنبل»، مهدی فرمانیان است که نویسنده در این مقاله به دنبال آن بوده است که با توجه به معیار بودن اقوال و فتاوای صحابه برای اصحاب حدیث قرون نخستین، به بررسی دیدگاه صحابه و تابعان و اصحاب حدیث این دوره درباره شخصیت هایی چون عثمان، امام علی علیه السلام، معاویه و... بپردازد؛ از این رو پس از تقسیم بندی مراکز علمی آن دوره تلاش کرده تا با اعتماد به اطلاعات سیر اعلام النبلاء ذهبی، به نگرش و رویکرد محدثان بزرگ این مراکز درباره عثمان و على علیه السلام بپردازد.

نویسنده پس از معرفی شخصیت ها و بیان گرایش های آنان، نتیجه می گیرد که به سبب تأثیر گذاری مراکز علمی مدینه و بصره بر دیگر مراکز، تا قبل از احمد بن حنبل، احادیث امام در کتب اهل سنت کمتر بازتاب یافته بود.

ص: 21

منفی جلوه دادن دیدگاه شخصیت های مختلف نسبت به امامان را باید از نقاط ضعف این پژوهش به شمار آورد. اشاره به سردی برخورد عبيد الله بن عبدالله مخزومی با امام سجاد علیه السلام به رغم تصریح نویسنده به منع عبیدالله از دشنام به امام على علیه السلام، ذكر قاسم بن ابی بکر و توجه دادن مخاطب به اینکه وی در خانه عایشه بزرگ شده و شاگرد عبدالله بن عمر بوده، از جمله این موارد است. شاید بتوان عدم ارائه تعریفی جامع از عثمانیه در این پژوهش را دلیل بروز این اشکالات دانست.

ص: 22

فصل اول : کلیات

اشاره

ص: 23

ص: 24

مفاهیم

الف: گزارش

در این نوشتار تلاش شده تا گزارش گزارشگران عثمانی از دوران حکومت امام على علیه السلام بازخوانی و مورد نقد و بررسی قرار گیرد. این گزارش ها در موارد نادری در قالب یک کتاب مستقل ارائه شده است، اما در بسیاری موارد در خلال كتب دیگر آمده اند؛ لذا باید آنها را از منابع مختلف تاریخی، حدیثی، تک نگاری و ... استخراج کرد.

کتاب الجمل سيف بن عمر تمیمی از معدود کتب مؤلفان عثمانی مذهب در مورد حوادث عصر امام می باشد. این در حالی است که گزارش های افرادی چون عبدالله و عروه (فرزندان زبیر بن عوام)، شریح قاضی و زهری را باید در کتاب های دیگر نویسندگان، همچون طبری، ابن سعد و بلاذری جستجو کرد.

ب. عثمانيه

در دیدگاهی کاملا متضاد با نگرش شیعی، گروهی که تعداد آنان اندک نیز نبودند، عثمان را حاکم بر حقی می دانستند که مظلومانه کشته شد.(1) این عده بر این باور بودند که قاتلان عثمان را باید به عدالت سپرد تا محاکمه شوند.(2) اینان على علیه السلام را نیز در شورش عليه عثمان و قتل او مقصر می دانستند؛ بر

ص: 25


1- طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج 3، ص 469؛ بخاری، محمد،التاريخ الكبير، ج 4، ص 358.
2- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، صص 277 و 289 و 302 و طبری، همان، ج 3، ص 493.

همین اساس خلافت او را برآمده از این حوادث و نامشروع می خواندند، از ذکر نام ایشان در زمره خلفای پیامبر خودداری می کردند و خواهان آن بودند که خلیفه دیگری به وسیله شورا انتخاب گردد.(1) طبری در کتاب خود به معرفی برخی از این افراد پرداخته است.(2)

عثمانیه پس از مرگ طلحه و زبیر بر این باور شدند که خلیفه و حاکم اسلامی پس از ابوبکر، عمر و عثمان، معاویه است و ادعای معاویه در خویشاوندی با عثمان و معرفی خود به عنوان «ولی دم» او را شاهد مدعای خود قرار می دادند.(3)

مروری اجمالی بر تاریخ نگاری اسلامی

اشاره

تاریخ نگاری را می توان توصیف مکتوب احوال و حوادث اقوام دانست که مبتنی بر روش ها و مکتب های مختلف انجام می شود.(4) مسلمانان توجه به تاریخ و تاریخ نگاری را از قرآن الهام گرفتند. خداوند در قرآن با نقل برخی از حوادث و جزئیات زندگی انبیاء، حاکمان و اقوام پیشین و نیز ظهور و سقوط قدرت ها و تمدن ها در صدد تشویق انسان ها به عبرت آموزی است و بدین شکل انسان را به مطالعه تاریخ و کسب معرفت تاریخی فرامی خواند. آیه «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ۗ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(5) نمونه ای از این دسته آیات است که به مسلمانان شعور تاریخی بخشید و به آنان

ص: 26


1- بلاذری، همان، ج 2، ص 226.
2- طبری، همان، ج 4، ص 586.
3- ثقفی، ابو اسحاق، الغارات، ج 2، ص 446؛ کوفی، محمد بن سليمان، مناقب الإمام أمير المؤمنين علیه السلام، ج 1، ص507؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 380.
4- سجادی، سیدصادق و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص11.
5- يوسف: 111.

انگیزه ای مضاعف داد تا به ثبت و بررسی دقیق تر زندگی پیشینیان همت گمارند.(1)

از سوی دیگر، خداوند در قرآن، پیامبر خاتم را اسوه انسانها خوانده و مخاطبان را به الگوبرداری از رفتار و زندگی آن حضرت دعوت کرده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»(2) توجه هم زمان مسلمانان به تفسیر قرآن، حدیث و سیره در قرون نخستین اسلامی را می توان نتیجه توجه قرآن به تاریخ و اشارات تاریخی آن دانست.

گسترش فتوحات و آشنایی اعراب با اقوام متمدن نیز تأثیر فراوانی بر رشد شعور تاریخی آنها داشت؛ چرا که از یک سو عرب فاتح باید تلاش می کرد تا برای سهولت در اداره سرزمین های فتح شده و ادامه فتوحات خود، نقاط ضعف و قوت اقوام و نیز علل ظهور و سقوط دولت ها و تمدن ها را درک کرده و با آگاهی از فرهنگ و رسوم حاکم در این سرزمین ها به اداره صحیح آنها بپردازد و از سوی دیگر، با ورود مردمان متمدن و تازه مسلمان این مناطق و گسترش روزافزون آمار جمعیتی جامعه اسلامی، این نگرانی ایجاد شد که سیادت نوپای عرب مورد تهدید قرار گیرد.

در کنار این عوامل، اطلاع رسانی درباره نقش هر یک از قبائل در فتوحات و جنگ ها می توانست جایگاه آنان را نزد جامعه اسلامی با فراز و فرود مواجه کند. این عامل انگیزه ای شد تا اعراب پس از آشنایی با تاریخ اقوام متمدن، به ثبت و نقل تاریخ گذشته خود و بیان جنگاوری ها و افتخارات جاهلی خویش روی آورند تا برتری خویش را بر نومسلمانان به

ص: 27


1- حضرتی، حسن، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخ نگاری، ص 121- 125.
2- احزاب: 21.

اثبات برسانند و نیز با ثبت جنگ های داخلی و اخبار فتوحات به نقش هر یک از قبایل در این نبردها بپردازند.

1. آغاز تاریخ نگاری در اسلام

عرب حجاز تا پیش از اسلام به سبب فقدان انگیزه و هدف و نیز عدم آگاهی از فواید تاریخ، لزوم ثبت و نقل تاریخ خود را همانند بسیاری از اقوام، احساس نمی کردند؛(1) از این رو میراث مکتوب تاریخی نداشت و اخبار جنگ و نسب خود را تنها به صورت شفاهی، حفظ و نقل می کرد. این سنت پس از گذشت حدود نیم قرن، با ظهور اسلام و رشد شعور تاریخی مسلمانان، در قالب تاریخ مکتوب در آمد.

کتاب تاریخی عبيد بن شریه با عنوان الملوک و اخبار الماضيين که به دستور معاوية بن ابی سفیان نگاشته شد، اولین اثر تاریخ نگاری در اسلام خوانده می شود؛(2) اما در خصوص آغاز تدوین و نگارش سیره و مغازی پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نظر مشهور بر آن است که این روایات تا اواخر سده اول و اوایل سده دوم هجری به صورت شفاهی نقل می شد و پس از آن در پی رسمیت یافتن نگارش حدیث، راویان به تدریج به نگارش احادیث و سیره حضرت گرایش یافتند. بر این اساس، تاریخ نگاری اسلامی با آغاز کتابت حدیث، مقارن بود.(3)

2. مکتبهای تاریخ نگاری

اشاره

مقصود از مکتب تاریخ نگاری، نوع دیدگاه و اندیشه یک مورخ در خصوص بهره گیری از مواد تاریخی در نگارش تاریخ است. ظهور چنین اندیشه هایی،

ص: 28


1- سجادی و عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 12.
2- صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص 548؛ ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ص 102؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، الاصابة، ج 5، ص 89 .
3- دوری، عبدالعزيز، بحث في نشاة علم التاريخ عند العرب، صص 47- 48 و 57.

زمینه مکاتب متعددی را ایجاد کرد که مهم ترین آنها در مدینه، عراق و شام شکل گرفت.

مکتب مدینه (اهل حدیث یا مغازی)

با توجه به اهمیت جایگاه مدینه در نگاه مسلمانان به عنوان مرکز حکومت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم و خلفای او و نیز اقامتگاه اصحاب آن حضرت، این شهر رفته رفته به اولین مرکز برای شناخت اسلام و آشنایی با سیره پیامبر که الگوی رفتاری مسلمانان بود، تبدیل شد. از این رو، در این شهر، حلقه های تفسیر قرآن، حدیث، سیره و مغازی، مشتاقان شناخت پیامبر و اسلام را گرد هم جمع کرد.

گرچه در آن دوره، خلفا نگارش احادیث پیامبر را منع کرده بودند، اما این محدودیت، گریبان گیر تاریخ نبود و امکان تدوین و نگارش بخشی از تاریخ که بی ارتباط با حدیث پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم بود، همچنان وجود داشت. از این روست که می توان وجود سیره نگاری و مغازی نویسی در قرن اول را کاملا محتمل دانست؛ چنانکه عروة بن زبیر را اولین مصنف مغازی دانسته اند.(1) نقل های فراوانی که از عروه در سیره وجود دارد نشان می دهد که وی بدون نگارش نمی توانست این حجم از آگاهی را حفظ کند و در اختیار دیگران قرار دهد. از فرزند او، هشام، نیز نقل شده که پدرش در واقعه حره (63 ق) مکتوبات زیادی داشته که آنها را سوزانده است.(2)

با آزادی نگارش حدیث در دوره عمر بن عبدالعزيز (99-101 ق) تدوین حدیث رسمیت یافت و در پی آن، نگارش سیره و مغازی نیز متأثر از مکتب

ص: 29


1- صفدی، صلاح الدين، الوافی بالوفیات، ج 1، ص28؛ صالحی شامی، محمد بن يوسف، سبل الهادي و الرشاد، ج 4، ص 11.
2- زهری، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 179.

حدیثی مدینه رایج شد. از اولین محدثانی که پس از عروه و ابان بن عثمان به سیره و مغازی پرداختند و روایات مرتبط را با این روش گرد آوردند، باید به شرحبيل بن سعد(1) و زهری(2) اشاره کرد و آنان را پس از عروه و آبان، بنیان گذار مکتب تاریخ نگاری مدینه به شمار آورد. از این روست که مکتب تاریخ نگاری مدینه را مکتب حدیثی و مغازی خوانده اند؛(3) زیرا نخستین نمایندگان آن از فقها و محدثان بودند که انگیزه مذهبی شان بر انگیزه های دیگر غلبه داشت.

استقلال علم تاریخ از علم حدیث، بهره گیری از شیوه اسناد در تدوین تاریخ، استفاده از اسناد گروهی، اعتقاد به سیادت قرشی، توجه به زمان و مکان در بررسی و شناخت بهتر رخدادهای تاریخی و نیز بهره گیری از شعر، قصه های عامیانه و اخبار اهل کتاب، از ویژگی های این مکتب است.(4)

مکتب عراق

با تأسیس شهرهای بصره و کوفه در دوره عمر بن خطاب (13-23 ق) به عنوان پادگان های نظامی جهت گسترش فتوحات در شرق، این شهرها سکونت گاه قبائل شمالی و جنوبی شبه جزیره عربستان، یعنی عدنانی و قحطانی و به تبع آن، جلوه گاه فرهنگ و سنن قبیلهای آمیخته با رقابت ها و تعصبات جاهلی عرب شدند. علاوه بر این، عراق پیش از آن ولایتی در قلمرو دولت ساسانی با فرهنگ و ویژگی های ایرانی به شمار می رفت؛ لذا

ص: 30


1- عبدالرحمن رازی، ابو محمد، الجرح و التعدیل، ج 4، ص 339؛ ابوجعفر عقیلی، محمد بن عمر، الضعفاء الکبیر، ج 2، ص 187؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذيب التهذیب، ج 4، ص 283.
2- رازی، ابو محمد عبدالرحمن، ابو محمد، همان، ج 8، ص 72-74؛ زکار، سهیل، مقدمه بر المغازی زهری، ص 31.
3- سجادی و عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 48.
4- آئینه وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج 1، ص 460-461.

حضور گسترده ایرانیان تازه مسلمان در کنار مسلمانان عرب، موجب بروز رقابت می شد.(1)

عرب مسلمان با ثبت و ضبط اخبار ایام و انساب و نیز تدوین اخبار فتوحات، تلاش می کرد تا از سویی با اتکا به پیشینه خود به تفاخر در برابر موالی بپردازد و از سوی دیگر در برابر رقبای هم نژاد خود عرض اندام کند. با این شرایط، طبیعی بود که هر دو جبهه، شیوه اغراق گویی و افسانه سرایی را پیشه خود کنند و از هر خبری بدون توجه به صحت و سقم آن، در جهت نیل به اهداف رقابت جویانه خود بهره برند. آنان با سهل انگاری در ذکر اسناد روایات، در بسیاری موارد، سلسله سند روایات را به صورت ناقص می آوردند و گاه از تعابیری مبهم چون «قیل» و «عن رجل» استفاده می کردند.(2)

در مقابل، ایرانیان نیز کوشیدند تا با ترجمه آثار خود به عربی، به فرهنگ کهن خویش تفاخر ورزند. نتیجه تمامی این تلاش ها ظهور شيوه تاریخ نگری و تاریخ نگاری مکتب عراق بود که به اخباری گری شهرت یافت.

به دنبال تحولات وسیع سیاسی و اجتماعی در قلمرو اسلام، تغییراتی در دیدگاه ها، علایق و انگیزه های اخباریان ایجاد شد. آنان از قرن دوم هجری و تحت تأثير اهل حدیث مدینه، به مرور، توجه بیشتری به اسناد نشان دادند و با آغاز قرن سوم، به پهنه گسترده ای که همه جهان اسلام را در بر می گرفت، نظر افکندند و تاریخ اسلام را به مثابه سلسله حوادث پیوسته به هم بررسی کردند.(3)

ص: 31


1- ر.ک: دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص 288 و 293.
2- ر.ک: منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص253، 363؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 323.
3- سجادی و عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 65-66.

عبیدالله بن ابی رافع، کاتب امير المؤمنين و از اولین بنیان گذاران مکتب عراق؛ ابوعمرو عامر بن شراحیل شعبي؛ ابومخنف لوط بن يحيی از دی، از مشهورترین اخباریان و نسب شناسان شیعی؛ عوانة بن حکم کلبی، از عالمان به شعر و انساب و راوی بسیاری از روایات فتوح و جنگ های داخلی، سیف بن عمر تمیمی، اخباری برجسته با گرایش شدید قبیله ای و صاحب آثار متعددی درباره جنگ های رده و فتوح؛(1) ابومنذر هشام بن محمد بن سائب کلبی، از مورخان و نسب دانان بزرگ شیعی؛ هيثم بن عدی، اخباری و نسب شناس بزرگ و صاحب آثار متعدد تک نگاری و عمومی؛(2) نصر بن مزاحم تمیمی، اخباری مشهور شیعی که آثار بسیاری به او منسوب است و ابو الحسن علی بن محمد مداینی، مشهورترین نماینده اخباریان که آثار بسیاری را در اخبار عرب، اخبار پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم ، تاریخ خلفا، فتوحات، طبقات و تاریخ شهرها پدید آورد؛ از جمله افراد شاخص این مکتب می باشند.(3)

سهل انگاری در اسناد روایات، توجه فراوان به اخبار ایام و انساب، آمیختن روایات شهرها و مناطق و قبائل مختلف و پدید آوردن شکلی جامع و متنوع، از ویژگی های مثبت و منفی مکتب تاریخ نگاری عراق بود.

مکتب شام

با فتح دمشق در سال 13 هجری و هجرت اصحاب، تابعان، راویان و عالمان سیره و مغازی از مدینه و سپس عراق به این سرزمین، سنت تاریخ نگاری اهل حدیث مدینه و اخباریان عراق به شام منتقل شد. از سوی دیگر، وجود قبائل کلبی یمن در شام و حمایت آنان از امویان موجب گردید تا شامیان به

ص: 32


1- ابن ندیم، الفهرست، ص106.
2- همان، ص 112-113.
3- طوسی، ابوجعفر محمد، الفهرست، ص159.

تاریخ و فرهنگ یمن توجه نشان دهند. این در حالی بود که شام تا پیش از تسلط مسلمانان، تحت نفوذ روم و متأثر از فرهنگ و تاریخ آن بود.

مجموع این عوامل باعث شد که مکتب تاریخ نگاری شام، ترکیبی از مكاتب تاریخی مدینه، عراق، یمن و مسیحیت بیزانس باشد و در کنار سیره و مغازی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم اخبار جاهلی، انساب عرب - با تکیه بر نسب قریش - فتوحات خصوصا فتح شام و نیز تاریخ دولت اموی مورد توجه تاریخ نگاران شامی قرار گیرد.

حضور عبادة بن صامت انصاری، مسلم بن حارث تمیمی، مغيرة بن حارث مخزومی، عروة، زهری، عوانة بن حکم، عبيد بن شريه و دغفل بن حنظله در شام، تأليف آثاری چون کتاب الملوک و اخبار الماضيين توسط عبید بن شريه(1) و اشتیاق معاویه برای شنیدن اخبار و سیره شاهان، جنگها و حیله های آنان(2) از جمله شواهدی بر این ادعایند.

توجه به اخبار عرب، انساب، سیره و مغازی، تاریخ امویان و سیره سیاسی و حکومتی آنان، کم توجهی به فضائل اهل بیت و خاندان پیامبر علیهم السلام در اثر فشار حاکمان اموی، تلاش در جهت فضیلت تراشی برای بنی امیه و توجه به اخبار مدن، خاصه سرزمین شام در قرن چهارم هجری، از ویژگی های این مکتب بود.(3)

ص: 33


1- ابن ندیم، همان، ص 102؛ ابن حجر، الاصابه، ج 5، ص 89.
2- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 3، ص 31.
3- آئینه وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج 1، ص 549-551.

ص: 34

فصل دوم : آشنایی با مذهب عثمانیه و تاریخ نگاری عثمانی

اشاره

ص: 35

ص: 36

با رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در ابتدای سال یازده هجری، بسیاری از انصار و مهاجرین با ابوبکر به عنوان خلیفه و جانشین آن حضرت بیعت کردند. ابوبکر و پس از او عمر، در ظاهر تلاش می کردند که طبق سنت پیامبر حکومت کنند و شاید این امر، یکی از دلایل بقای حکومت دوازده ساله آن دو بود.

با شروع حکومت عثمان در سال 23 هجری، به تدریج کارگزاران نصب شده در دوره عمر، عزل، و مردانی از بنی امیه و از خاندان عثمان، جایگزین آنها شدند.(1) شیوه حکومت داری عثمان و کارگزاران او به نحوی بود که مخالفت ها و شورش های متعددی را در پی داشت تا آنکه سرانجام در سال 35 هجری، شورشیان با حضور در مدینه، خانه عثمان را محاصره کردند و او را به قتل رساندند. آنها پس از چند روز با على عليه السلام به عنوان خلیفه بیعت کردند.(2)

این حوادث، شکل گیری دو جریان مهم و تأثیر گذار در تاریخ اسلام را به دنبال داشت که با نام

«عثمانیه» و «شیعه» شناخته می شوند.

نظام قبیله ای حاکم شبه جزیره عربستان

اشاره

شرایط جغرافیایی و زیست محیطی شبه جزیره عربستان، زندگی متمرکز را در بسیاری از مناطق، غیر ممکن می ساخت و پراکندگی جمعیتی را به دنبال داشت؛ به همین علت از نظام یکپارچه و حکومت فراگیر و متمرکز برخوردار نبود و ساکنان این سرزمین، تنها با اتکا به قبیله و خاندان خود، امنیت و آسایش خویش را تأمین می کردند.

ص: 37


1- دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص 139.
2- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج1، ص205؛ دینوری، احمد بن داود، همان، ص 140.

چنین نظامی فرهنگ و رسوم خاص خود را به دنبال داشت که تعصب قبیلگی از جمله آنها بود. قبایل موجود در این نظام، پیوسته برای حفظ و بقای خود و کسب مناسب ترین سکونت گاه ها و نیز موقعیت های ممتاز، در تلاش بودند؛ از این رو تمام قبایل در برابر کوچکترین تهدید، در کنار یکدیگر قرار می گرفتند.

در این نظام، قبیله پس از گسترش یافتن به تدریج از هم گسیخته می شد؛ برخی از تیره ها آن چنان گسترش و قدرت می یافتند که برای خود هویتی مستقل کسب می کردند، تا جایی که گاه بر اساس همان نظام قبیله ای، در برابر تیره های دیگر قبیله خود می ایستادند.(1)

از آنجا که سرمنشأ جریان عثمانی یعنی عثمان بن عفان، از تیره بنی امیه، و سر منشأ جریان شیعی، یعنی علی بن ابی طالب عليه السلام از تیره بنی هاشم بود، توجه به رقابت های بنی امیه با بنی هاشم می تواند در یافتن زمینه های شکل گیری این دو جریان تأثیر گذار باشد.

جایگاه بنی هاشم و بنی امیه نزد قریش

پس از آنکه فرزندان عبد مناف بن قصی همچون هاشم (جد دوم پیامبر) و عبدشمس (پدر امیه) توانستند مناصب پدر خود را از دست بنی عبدالدار عموزادگان خود در آورند، سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (طعام دادن به حاجیان) به هاشم سپرده شد(2) و قیادت (فرماندهی و رهبری جنگ ها) نیز به برادرش، عبدشمس رسید.(3)

اقدامات هاشم در سهولت آب رسانی به حاجیان با حفر چاه های «بذر» و

ص: 38


1- ر.ک: ابن اثیر، مبارک بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 632، 685، 686؛ کحاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب القديمه و الحديثه، ج 1، ص 328.
2- زهری، الطبقات الکبری، ج 1، ص 78؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 14.
3- از رقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه و ما جاء فيها من الآثار، ج 1، ص 111.

«سجله»،(1) انعقاد پیمان های بازرگانی با شامیان و قبایل حاضر در مسیر کاروان های تجاری و افزایش سفرهای تجاری قریش به دو سفر تابستانی (به سوی شام) و زمستانی (به سوی یمن و حبشه)(2) از سویی بر ثروت قریش افزود و از سوی دیگر، ارتباطات قریش با مراکز اقتصادی و تجاری را بیشتر کرد. همچنین تلاش هاشم برای تهیه آرد و نان از شام(3) یا فلسطین(4) و تهیه ترید و اطعام آن به مکیان در سالی که مکه دچار قحطی شده بود، در رشد جایگاه هاشم و خاندان او نزد قریش و عرب شبه جزیره مؤثر واقع شد.

این در حالی است که منابع تاریخی تنها از رهبری عبدشمس در جنگ ها (قیادت) و سفرهای تجاری او به حبشه(5) یاد کرده، و نقش دیگری برای او در حوادث دوران حیاتش نیاورده اند. در چنین شرایطی که هاشم و عبدشمس، دو موقعیت و جایگاه متفاوت در میان قریش داشتند، فرزندان عبدشمس، به ویژه امیه، نسبت به هاشم و خاندان او حسادت می ورزیدند.

پس از وفات هاشم، تلاش ها و خدمات عبدالمطلب بن هاشم در مناصب سقایت و رفادت بر جایگاه بنی هاشم افزود. عبد المطلب توانست بهتر از هر زمانی این مناصب را اداره کند(6) و به فردی بی بدیل در قریش تبدیل گردد؛(7) در حالی که این جایگاه پس از رحلت هاشم، دچار تنزل شده بود، تا جایی که بزرگان قریش به جای آنکه عبدالمطلب را در حفر چاه زمزم یاری کنند،

ص: 39


1- همان، ج 1، ص 113؛ بلاذری، فتوح البلدان، ج1، ص56؛ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج 1، ص 361 و ج3، ص193.
2- بغدادی، ابن حبیب، المنمق، ص 42؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ، ج 1، ص 242.
3- زهری، همان، ج 1، ص 75.
4- طبری، همان، ج 2، ص13.
5- بغدادی، المحبر، ص163؛ یعقوبی، همان، ج 1، ص 244.
6- بغدادی، همان، ص 165 - 166؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ، ج 2، ص 337.
7- طبری، همان، ج 1، ص 503.

او را مسخره می کردند.(1) برخی از محققان، افول شأن عبدالمطلب که در واقع، رکن بنی هاشم بود، را نشأت گرفته از ضعف مالی وی و بنی هاشم، آن هم به علت تصدی مناصب پرهزینه رفادت و سقایت می دانند. این در شرایطی بود که بنی امیه با دارا بودن منصب قيادت و اشتغال کامل به امر تجارت، موقعیت اجتماعی خود را ارتقاء داده بودند.(2)

در منابع، هیچ گزارشی از تجارت با سفرهای تجاری عبدالمطلب به چشم نمی خورد؛ اما با اقدام های بسیار مناسب و ارزنده او، مثل حفر چاه زمزم که بنی عبد مناف و از آن جمله بنی هاشم، سقایت از آن را برای خود افتخاری بزرگ تلقی می کردند،(3) برخورد با ابرهه و سپس هدایت اهل مکه به کوههای اطراف که باعث حفظ جان آنان در برابر سپاه ابرهه شد و قریش او را به سبب این کار، «ابراهیم ثانی» لقب داد.(4) بنی هاشم شأن و موقعیت گذشته خود را باز یافت؛ این جایگاه رفیع در حوادثی چون حضور عبدالمطلب در مهمانی دربار سيف بن ذي يزن، حاکم جمیری، ظهور بیشتری یافت؛ چراکه «حاکم حمیری» توانسته بود با حمایت دربار ایران در حدود سال های 575 میلادی بر حاکمان حبشی یمن غالب گردد. در آن مهمانی عبدالمطلب مورد تکریم و احترام فراوان حاکم جمیری قرار گرفت؛ به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.(5) همچنین تلاش قریش در بزرگداشت او و صرف هزینه های فراوان در مراسم تشییع و خاکسپاری او بیانگر جایگاه و شأن رفيع او نزد قریش است.(6)

ص: 40


1- زهری، همان، ج 1، ص 84؛ یعقوبی، همان، ج 1، ص 246.
2- زرگری نژاد، عبدالحسین، تاریخ صدر اسلام، ص96.
3- ابن هشام، ابو محمد، سیره، ج 1، ص 97.
4- یعقوبی، همان، ج 2، ص 11.
5- بغدادی، همان، ص 427 - 428؛ یعقوبی، همان، ج 2، ص12.
6- يعقوبی، همان، ج 2، ص 13.

تقابل بنی امیه و بنی هاشم

جایگاه ویژه قریش در مردم عرب شبه جزیره، باعث می شد که هر یک از تیره های این قبیله تلاش تا از هر طریق ممکن با پیشی گرفتن از رقبا، ریاست و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورد. حسادت ها و کینه ورزی های امیه و فرزندان او نسبت به هاشم و فرزندانش از همین مسئله نشأت می گرفت.

بر پایه برخی گزارش ها، بر اثر رشد جایگاه و منزلت هاشم در میان اعراب، به ویژه سران و رؤسای تیره های قریش، امية بن عبدشمس (برادرزاده هاشم) نسبت به او حسادت ورزید و تلاش کرد تا با اقداماتی مشابه اقدامات هاشم، منزلتی در میان قریش کسب کند؛ ولی ناکامی او در این امر که با شماتت قریش نیز همراه شد، او را برانگیخت تا با طرح منافرت با هاشم به داوری حکمی میان خود و هاشم گردن نهد که در نتیجه آن، امیه با حکم کاهنی از بنی خزاعه به مدت ده سال به شام تبعید شد.(1)

برخی از محققان، غیر معقول بودن چنین منازعه ای و عدم نقل آن از سوی یعقوبی، مسعودی و ابن هشام را دلیلی بر غیر واقعی بودن آن دانسته اند.(2) مشابه چنین گزارشی در خصوص عبد المطلب و حرب بن امیه (پدر ابوسفیان) نیز نقل شده است.(3)

با رحلت عبدالمطلب و افول جایگاه بنی هاشم که عمدتا برگرفته از ضعف شدید مالی آنها بود، دیگر چنین منافرت ها و قضاوت هایی رخ نداد.

ص: 41


1- زهری، الطبقات الکبری، ج 1، ص 76؛ بغدادی، همان، ص 99؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 13.
2- زرگری نژاد، همان، ص 95.
3- زهری، همان، ج 1، ص87؛ بغدادی، همان، ص 364.

ریشه های شکل گیری عثمانیه پیش از مرگ عثمان

بعثت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم می توانست به رشد مجدد بنی هاشم در میان عرب شبه جزیره منجر شود؛ از این رو رقبای بنی هاشم، به ویژه بنی امیه(1) و بنی مخزوم(2) رقابت و درگیری با آنان را شروع کردند.

به تصریح منابع سیره نگاری، پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم در موارد متعددی از حمایت گروه هایی از خویشان هاشمی خود، بدون آنکه به او ایمان آورده باشند، برخوردار شد. پشتیبانی همه جانبه بنی هاشم از پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم در سال هفتم هجری از آن جمله است. در آن رخداد، همه بنی هاشم، مسلمان و غیر مسلمان(3) - به جز ابولهب(4) - در حمایت از آن حضرت در شعب ابی طالب جمع شدند و خود را در خطر هلاکت ناشی از محاصره اقتصادی قریش که تا سه سال به طول انجامید، قرار دادند. همراهی هاشمیان غیر مسلمان را نمی توان بر مبنایی غیر از تعصب و رقابت قبیلگی بنی هاشم با رقبای سرسخت خود، چون بنی امیه، تحلیل کرد.

در سوی دیگر، امویان در کنار بنی مخزوم برای محو جایگاه بنی هاشم می کوشیدند؛ تلاش های فراوان ابوسفیان (رئیس بنی امیه) و ابوجهل (رئیس بنی مخزوم) در آزار و اذیت مسلمانان(5) و توهین به پیامبر در دوران مکی بعثت و نیز اقدامات آنان در راه اندازی جنگ های متعدد علیه مسلمانان در دوران مدنی(6) نمونه هایی از این فعالیت هاست.

ص: 42


1- ابن هشام، همان، ج 2، ص 532، ج 3، ص 581؛ طبری، همان، ج 2، ص 187.
2- واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج 1، ص 87 و 149؛ بغدادی، المحبر، ص160.
3- ابن خلدون، تاریخ، ج 2، ص 9.
4- زهری، همان، ج1، ص118.
5- ابن هشام، همان، ج 1، ص 194؛ زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، ص 302-303؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 9، ص412.
6- بغدادی، همان، ص 161؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 47 و 56.

این امر به يقين برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص نبوت و رسالت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم بود. از منظر آنها بعثت پیامبری از میان بنی هاشم، مقوله ای جدا از رقابت های قبیله ای نبود و آن را بهانه ای برای حکومت بنی هاشم و بازی سیاسی آنها می دانستند.(1)

این دیدگاه (نگاه قبیله ای به نبوت و خلافت) حتی پس از پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نیز در قالب مخالفت با خلافت على علیه السلام آشکار شد. بسیاری از مخالفان خلافت، خلافت آن حضرت را به منزله ادامه حکومت بنی هاشم بر عرب میدانستند؛ چنان که عمر در گفت و گو با ابن عباس گفت: «قریش نمی پذیرد که نبوت و خلافت با هم در یک خاندان جمع گردد.»(2) مثلث اتحاد ابوبکر، عمر و ابوعبیده که هیچ یک از بنی عبد مناف و آل قصی نبودند و می کوشیدند تا خلافت را بین خود، دست به دست بگردانند،(3) بر همین اساس شکل گرفت.

از این رو پس از رحلت حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم بنی امیه و بنی هاشم نتوانستند خلافت آن حضرت را به دست آورند؛ بنی امیه به دلیل عنادورزی طولانی با اسلام و بنی هاشم به دلیل حسادت رقبایی که در قریش داشتند و عناد آنها با امام على عليه السلام . در نتیجه کنار گذاشته شدن این دو گروه، جناح میانی قریش به رهبری ابوبکر و عمر که از امویان و هاشمیان نبودند، بر سر کار آمدند.

با فتح دمشق در سال سیزده هجری و به حکومت رسیدن بنی امیه در شام، امویان بار دیگر فرصت یافتند تا منزلت از دست رفته خود را در میان مردم تازه مسلمان آن منطقه که از پیشینه اسلام ستیزی آنها آگاهی نداشتند، احياء نمایند. آنها با آغاز خلافت عثمان در سال 23 هجری، بیش از پیش امکان

ص: 43


1- ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج6، ص 360 - 365؛ مقریزی، احمد بن على، النزاع و التخاصم، ص 55-60.
2- طبری، تاریخ، ج 2، ص 577؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص63-64؛ ابن ابی الحدید، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 147.
3- زهری، همان، ج 3، ص 183 و 343؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 123؛ طبری، همان، ج 2، ص 458.

یافتند که جایگاه خود را بازسازی کنند؛ به گونه ای که در دوره حکومت عثمان، بیشترین نفوذ را در مناطق تحت سیطره اسلام داشتند.

عثمان، سیاسیون اموی را به عنوان کارگزاران حکومت بر شهرها و مناطق اسلامی مسلط کرد و حتی با مردم مدینه که نسبت به بنی هاشم و نقش آنان در پیشرفت اسلام و وابستگی شان با پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم آگاهی کامل داشتند، طوری رفتار می کرد که فرصت انتقاد و نقش آفرینی را از آنان سلب کند. او این رفتار را با فردی چون على عليه السلام نیز داشت و آنگاه که از سوی آن حضرت مورد انتقاد قرار می گرفت، به توهین و تهدید ایشان روی می آورد.(1) توبيخ على علیه السلام و فرزندانش تنها به بهانه بدرقه ابوذر، نمونه ای از سختگیری های عثمان نسبت به بنی هاشم بود.(2)

شکل گیری عثمانیه

در سال 35 هجری و پس از کشته شدن عثمان در شورش مسلمانان معترض، على علیه السلام به خلافت برگزیده شد. مسلمانان در نوع نگرش و واکنش به این حوادث به گروه های متعددی تقسیم شدند. گروهی به طرفداری از امام و گروهی به حمایت از عثمان پرداختند.(3)

از آنجا که کوفه مرکز حکومت على علیه السلام بود، بیشتر شیعیان در این شهر ساکن شدند؛ گرچه برخی از عثمانیان نیز در این شهر سکونت داشتند. سماک بن مخرمه اسدی از جمله این افراد بود. مسجد وی محل تجمع عثمانیان کوفه بود(4) و علی علیه السلام شیعیان خود را از اقامه نماز در این مسجد بر حذر می داشت.(5)

ص: 44


1- ابن اعثم، ابو محمد، الفتوح، ج 2، ص 375 .
2- بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 544؛ یعقوبی، همان، ج 2، ص 172-173.
3- ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الأمامه، ص16.
4- طوسی، مصباح المجتهاد، ص 747.
5- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 49؛ صدوق، الخصال، ص 301؛ محمدبن نعمان، مفید،المزار، ص 88.

در کنار این دو گروه، گروه سیاسی دیگری که قاعدين خوانده می شد،(1) ظهور کرد. افراد این گروه به رغم بیعت با امام، از همراهی ایشان در جنگ ها خودداری می کردند و معتقد بودند که نبردها و درگیری های این دوره، فتنه است(2) و باید در فتنه «عبدالله مقتول» بود، نه «عبدالله قاتل».(3)

ناشی اکبر (م 293 ق) قاعدين را به دو گروه تقسیم کرده است:

1. حلیسیه: کسانی بودند که اعتقاد داشتند در زمان فتنه باید در خانه نشست. آنان هر دو گروه عثمانیه و شیعه را گمراه و جهنمی می دانستند و کناره گیری از جنگ را «دین» و ورود در آن را «فتنه» می شمردند. عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه و اسامة بن زید از این گروه بودند.

2. معتزله: آنان بر این باور بودند که یکی از دو گروو عثمانیه و شیعه، بر حق و دیگری باطل است؛ اما بر آنان روشن نیست که کدام یک بر حق اند. ابوموسی اشعری، ابوسعید خدری، ابو مسعود انصاری، احنف بن قيس تمیمی از این گروه بودند. بعدها واصل بن عطا و عمرو بن عبيد، رهبران معتزله، به این دیدگاه معتقد شدند.(4)

شیخ مفید نیز درباره دیدگاه قاعدين عصر امام تصریح کرده است که آنان هر دو گروه عثمانیه و شیعه را گمراه می خواندند، اما آنان را از عدالت و ایمان خارج نمی دانستند.(5)

ص: 45


1- مفيد، المسائل العکبریه، ص 129؛ کراجکی، ابوالفتح، التعجب، ص73؛ ابن عبدالبر، یوسف بن احمد، الاستیعاب، ج 3، ص 1377.
2- ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 1377؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 501.
3- ناشی اکبر، همان، ص 16.
4- همان، صص 17 - 16.
5- مفید، همان، ص 20.

عثمانیه در دوران حکومت على عليه السلام

امویان که با بعثت پیامبر، موقعیت خود را در شبه جزیره از دست داده بودند آغاز خلافت عثمان را فرصتی تازه برای احیای موقعیت از دست رفته خاندان خود یافتند. سخنان ابوسفیان بر مزار حمزه پس از به قدرت رسیدن عثمان،(1) و نیز توصیه او به عثمان و امویان ساکن در مدینه در حفظ حکومت و انکار بهشت و جهنم(2) مؤید این دیدگاه است. بعدها نیز معاویه به عنوان حاکم عثمانی مذهبان، آشکارا اعتراف نمود که جنگ های او برای نماز و روزه نبوده، بلکه تنها برای به چنگ آوردن حکومت جنگیده است.(3)

بر همین اساس، على عليه السلام سپاه او را باقیمانده های نبرد احزاب و قاتلان مهاجرین و انصار خواند.(4) زیاد بن ابیه، کار گزار على عليه السلام نیز در پاسخ به نامه تهدید آمیز معاویه، از او به عنوان بقية الاحزاب یا رئیس احزاب یاد کرد.(5) امام حسین عليه السلام نیز در روز عاشورا همین تعبیر را به کاربرد که بیانگر استمرارتفکر ضد دینی اموی تا آن زمان و نقش داشتن آن در حادثه عاشوراست.(6)

با آغاز حکومت على عليه السلام امویان که استقرار حکومت و حفظ موقعیتشان را در خطر می دیدند، مرگ عثمان را بهانه کردند و سردمدار تفکر عثمانی شدند و با نفوذ خود آن را در میان جامعه اسلامی شیوع دادند. شامیان بیش از همه تحت تأثیر تبلیغات معاویه قرار داشتند؛ از این رو آنگاه که علی عليه السلام

ص: 46


1- ابن ابی الحدید، همان، ج16، ص136.
2- بلاذری، همان، ج 5، ص 12؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 353؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج6، ص 371.
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 45؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 14.
4- منقری، وقعه صفین، ص 94.
5- بلاذری، همان، ج 5، ص 189؛ طبری، همان، ج 4، ص 129.
6- ابن اعثم، همان، ج 5، ص116.

جریر بن عبدالله را جهت گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، سران شام از معاویه خواستند تا بر خونخواهی عثمان پافشاری کند و عقب ننشیند.(1)

همچنین نامه تحریک آمیز معاویه به زبیر(2) و پشتیبانی مالی و نظامی او از عثمانیان،(3) عایشه را بر آن داشت تا به بهانه خونخواهی عثمان در برابر على علیه السلام قرار گیرد و در سال 36 هجری جنگ جمل را به راه اندازد. طلحه و زبیر که تا پیش از آن، همچون عایشه، از مخالفان سرسخت عثمان بودند،(4) بیعت خود با امام را شکستند و در جنگ جمل، مقابل آن حضرت قرار گرفتند. اینان برای توجیه خونخواهی عثمان، ضمن اقرار به گناهکار بودنش، ادعا می کردند که او نادم و تائب شده بود؛ ولی علیرغم این تلاش های بسیاری از مردم بصره دعوت طلحه و زبیر و عایشه به قیام عليه على علیه السلام را نپذیرفتند، آنان را دشمن عثمان خواندند و با عثمان بن حنیف، کارگزار امام در بصره، هم پیمان شدند.(5)

با شکست اهل جمل، معاویه در شام جنگی دیگر را بر امام تحمیل کرد. این جنگ که در سال 37 هجری به راه افتاد و به نبرد صفین شهرت یافت با توطئه عمرو بن عاص به حکمیت ختم شد. شعار اصلی عثمانیه در این دو جنگ « یا لثارات عثمان» بود.(6)

بر اثر این جنگ ها هویت شیعه در برابر مذهب عثمانی روشن تر شد، در برابر اصطلاح «دین علی» اصطلاح «دین عثمان» رواج یافت و دو طرف با

ص: 47


1- ابن حجر، الاصابه، ج 6، ص 74.
2- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 257؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 211.
3- طبری، تاریخ، ج3، ص 469؛ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السياسه، ج 1، ص 87، ابن خلدون، تاریخ، ج 2، ص 607.
4- بلاذری، همان، ج 5، ص 572؛ ابن اعثم، همان، ج 2، ص 452
5- بلاذری، همان، ج 2، ص 226.
6- منقری، همان، ص 332؛ بلاذری، همان، ج 2، ص 231.

این عناوین از یکدیگر متمایز شدند؛ چنانکه در نبرد جمل، عمرو بن یثربی، قاتل زيد بن صوحان شیعی، گفت: «زید را که بر دین علی بود کشتم.» عمار نیز در برابر او چنین سرود:

لا تبرح العرصه یا بن اليثربی *** حتی أقاتلک علی دین علی(1)

در صفین نیز شامیان خود را این چنین معرفی می کردند:

انا ابن ارباب الملوک غسان *** و الدائن اليوم بدین عثمان(2)

و یا می گفتند:

ثمانين ألف دین عثمان دينهم *** كتائب فيها جبرئيل يقودها(3)

شاید در همین مقطع بود که معاویه تلاش می کرد جایگاه و نقش بنی امیه در اسلام را هم سطح بنی هاشم معرفی کند. نامه حضرت على علیه السلام خطاب به معاویه بیانگر همین نیت و اقدامات مغرضانه اوست. حضرت در آن نامه چنین نگاشته است:

«شما چگونه با ما برابرید، در حالی که پیامبر از ماست؟ سید جوانان بهشت از ما و کودک آتش(4) از شماست. بهترین زن عالم(5) از ما و حمالة الحطب(6) از شماست.»(7)

ص: 48


1- بلاذری، همان، ج 2، ص 244؛ مفید،الجمل، ص 185، ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 342.
2- منقری، همان، ص 354؛ طبری، همان، ج 4، ص 30؛ ابن اعثم، الفتوح، ج3، ص118.
3- منقری، همان، ص 556؛ بلاذری، همان، ج 2، ص 83؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج16، ص378.
4- منظور عقبة بن ابی معیط است که در جریان اسیری وی در نبرد بدر، پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم او را به این نام خواند. ر.ک: ابن ابی الحدید، همان، ج 15، ص197.
5-
6- حضرت فاطمه علیها السلام.
7- عمه معاویه و همسر ابولهب که از سوی خداوند به آتش افروز ملقب گردید. ر.ک: مسد: 4. 7. نهج البلاغه، نامه 28.

برخی از مفسران، آیه 21 سوره جاثیه را نیز در ارتباط با همین ادعای ناصحیح بنی امیه دانسته و از نزول این آیه در شأن بنی هاشم و بنی امیه خبر داده اند.(1) در این آیه، خداوند گمان بدکاران را که می پنداشتند با اهل ایمان برابر و هم سطح اند باطل و مردود می شمارد و حیات و مرگ بدکاران را متفاوت از حیات و مرگ مؤمنان می خواند: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ ۚ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ»

عثمانیه پس از شهادت على علیه السلام

از آنجا که کینه امویان تنها به امیر المؤمنين على علیه السلام باز نمی گشت و آنان بر اساس فرهنگ جاهلی خود با بنی هاشم و پیامبری که از میان آنان ظهور کرده بود مخالفت داشتند، پس از شهادت على علیه السلام نیز به دشمنی های خود ادامه دادند. گسترش سب و لعن آن حضرت از جمله اقدامات تبلیغاتی و روانی امویان و عثمانیان بود. گزارش های فراوان از مخالفت صحابه و تابعین مدینه با این سیاست اموی، بیانگر رواج سب در مهم ترین پایگاه اسلام است.

سخنان امام حسن علیه السلام در برابر مروان، مبنی بر اینکه او هر جمعه بر منبر پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم ، امام على علیه السلام را سب می کرد؛(2) سخن ام سلمه که سب على علیه السلام را به مثابه سب پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم میدانست؛ گزارش شدی از واکنش سعد بن ابی وقاص نسبت به سب امام در مدینه از سوی فردی شامی(3) و نیز تأكيد فقهای مدینه همچون سعید بن مسیب (م 94 ق)،(4) عبیدالله بن عبدالله بن عتبه

ص: 49


1- حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، ج 2، ص 238.
2- ابن کثیر، اسماعيل، البداية والنهاية، ج 8، ص 284.
3- مقریزی، امتناع الاسماع، ج12، ص 35.
4- ابن عساکر، همان، ج 59، ص207.

مخزومی (م 98 ق)(1) و میمون بن مهران (م 116)،(2) بر محبت امام و منع سب آن حضرت و صحابه، نمونه هایی از این گزارش هاست.

تأثیر این سیاست امویان تا بدان جا بود که وقتی عمر بن عبدالعزيز سب على علیه السلام را ممنوع کرد، مردم آن را ترک یکی از سنت های دین خواندند.(3)

پس از صلح امام حسن علیه السلام مذهب عثمانی رواج بیشتری یافت و غیر از بصره و شام، در شهرها و مناطق دیگری چون جزیره (موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمد، هیت، عانات، حمص، قرقیسیا، رقه، رها)، یمن، ری و حتی کوفه نیز پیروانی یافت.(4)

در پی شهادت امام حسن علیه السلام، معاویه دستور داد تا به انتقام منع دفن عثمان در کنار مدفن پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم ، مروان (حاکم مدینه) نیز مانع دفن پیکر امام حسن علیه السلام در حرم نبوی شود.(5) همچنین به گواه نامه امام حسین علیه السلام به معاویه، او در راستای همین سیاست، کارگزاران خویش را به کشتن شیعیان على علیه السلام فرمان میداد.(6)

فشار بر حسین بن علی علیه السلام و بنی هاشم برای گرفتن بیعت با یزید در سال 60 هجری و سخنان مروان(7) که در نهایت به حادثه عاشورا انجامید، از بزرگ ترین مصادیق رویارویی عثمانیه و شیعه و در واقع بنی امیه و بنی هاشم است. گفتار یزید پس از شهادت امام علیه السلام مؤید این دیدگاه است.(8) چنانکه

ص: 50


1- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص116
2- همان، ج 5، ص 73.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج13، ص 222.
4- ر.ک: هدایت پناه، محمدرضا، بارتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ص 34.
5- بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص62.
6- بغدادی، المحبر، ص 479؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة والسياسة، ج 1، ص 203؛ بلاذری، همان، ج 5، ص 121.
7- ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 17.
8- طبری، تاریخ، ج 4، ص 351-353.

کاربرد «علی دین عثمان» و «علی دین علی» در این زمان همچنان معرف پیروان عثمان و على علیه السلام بود.(1)

رجز خوانی های نافع بن هلال جملی و مزاحم بن حریث عثمانی در حادثه عاشورا(2) و نیز یزید بن عمیر عثمانی و رفاعة بن شداد شیعی در جریان قیام مختار(3) نشان از تداوم حضور این دو جریان در سال های پس از شهادت امام دارد.

امویان از امتیاز خویشاوندی با عثمان برخوردار بودند؛ از همین رو اکثر مسلمانان، معاویه را به عنوان جانشین عثمان می شناختند. با مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید، آل زبیر که از نفوذ معنوی چشمگیری در حجاز و برخی مناطق عراق برخوردار بودند خود را از امویان جدا کردند و علیه حکومت یزید شوریدند. گرچه آنان همچنان به عثمان وفادار ماندند، ولی با این اقدام خود، اولین انشعاب را در عثمانیه ایجاد کردند. به رغم اقدامات آل زبیر و به دنبال سرکوب قیام زبیریان، به تدریج مردم بسیاری از مناطق اسلامی، یزید را به عنوان جانشین عثمان پذیرفتند و به صراحت اعلام کردند که بر دین یزیدند.(4)

مذهب کلامی عثمانیه

مرگ عثمان باعث ایجاد انشعاباتی شد که در قالب جریان های سیاسی ظهور یافت. این جریان ها رفته رفته و در پی نیاز مسلمانان به حل معضلات و

ص: 51


1- بلاذری، همان، ج 5، ص 121؛ طبری، همان، ج 4، ص 331؛ مفید، الارشاد، ج 2، ص 103.
2- طبری، همان، ج 4 ص 331؛ مفید، همان، ج 2، ص103؛ طبرسی، فضل بن حسن، ابوعلی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 462. برای اطلاع بیشتر از رویارویی این دو جریان در واقعه کربلا و حوادث پیرامون آن ر.ک: هدایت پناه، همان.
3- بلاذری، همان، ج 6، ص 398؛ طبری، همان، ج 4، ص 523.
4- طبری، همان، ج 4، ص 410.

شبهات دینی، به صورت مذاهب کلامی در آمدند که در ابتدا بیشتر در شهرهای شام، کوفه و بصره طرفدار داشتند. البته با توجه به اعتقاد شیعیان به امامت على علیه السلام که پیش از این بدان اشاره شد، شیعه جلوتر از عثمانیه به صورت مذهب در آمده بود.

در واقع، به جز شیعیان و خوارج که تا حدودی میان اعتقادات خود و دیگران مرزبندی کرده بودند، عامه مردم گرایش مذهبی مشخص و مرزبندی شده ای نداشتند؛ تا آنکه در اواخر قرن اول، «مرجئه» ظهور کردند؛ آنان طرفدار معلق گذاشتن قضاوت در مورد حقانیت یا بطلان شخصیت های مورد اختلاف، از جمله على علیه السلام و عثمان بودند.(1) معتزله نیز مرزهای فکری خود را تا حدودی تعریف کرده بودند؛(2) اما عموم مسلمانان مرزهای عقیدتی و فقهی چندان مشخصی نداشتند.

منابع تاریخی، عثمانیه را مذهب بسیاری از اصحاب حدیث قرون نخستین دانسته اند. قیس بن ابی حازم (م 97ق)،(3) حریز بن عثمان حمصی (م 163 ق)،(4) ابوقلابه عبدالله بن زید (م 104 ق)،(5) عبدالله بن شقیق (م 108 ق)،(6) مغيرة بن مقسم ضبی (م 136ق)،(7) و به نقلی میمون بن مهران (م 116ق)،(8)

ص: 52


1- سید مرتضی، علی بن حسین، الفصول المختاره، ص 312؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج39، ص 496.
2- ابن حبان، محمد، المجروحین، ج 2، ص 69؛ ذهبی، همان، ج 5، ص 465.
3- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص 1285؛ ابن عساکر، همان، ج 9، ص 462.
4- عجلی، احمد بن عبد الله، معرفة الثقات، ج 1، ص 291؛ ابن عدی، عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج2، ص451.
5- عجلی، همان، ج 2، ص 30؛ ابن عساکر، همان، ج 28، ص300.
6- عجلی، همان، ج 2، ص 37؛ ابن عساکر، همان، ج 29، ص 161.
7- عجلی، همان، ج 2، ص 293.
8- ابن عساکر، همان، ج 61، ص 348.

اسحاق بن سویید عدوی (م 131ق)(1) و حتی یحیی بن معین (م 233ق)(2) و احمد بن حنبل (م 241ق)(3) از آن جمله اند.

اصحاب حديث عثمانی مذهب، همچون اسلافشان، ادعای خلافت از جانب على علیه السلام را رد می کردند و در انحصار خلافت به سه تن (ابوبکر، عمر و عثمان) به سخن عبدالله بن عمر استناد می کردند که می گفت: «ما در زمان پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم به ترتیب تفضیل را چنین می دانستیم: ابوبکر، عمر، عثمان و بعد ساکت می شدیم و کسی را بر کسی تفضیل نمی دادیم».(4) اینان حتی در بسیاری از احادیثی که در ظاهر بی ارتباط با خلافت بود، در کنار پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم تنها از ابوبکر و عمر و عثمان یاد می کردند؛ چنانکه زهری (م 124 ق) از تسبیح سنگ ریزه ها در دستان رسول خدا و این سه تن یاد کرده و از على علیه السلام نامی به میان نیاورده است.(5)

در این دوره، شام و بصره اصلی ترین مرکز عثمانیان بود و در برابر، کوفه مركز شیعیان محسوب می شد و این تا به حدی بود که در سخنی غلوآمیز، یافتن عثمانی مذهب در کوفه و یافتن شیعه در بصره از عجایب تلقی می شد.(6)

در قرن دوم، به خصوص پس از آغاز حکومت عباسیان، به تدریج نگاه اکثر مردم نسبت به عثمان و على علیه السلام دگرگون شد. از این رو در این قرن در باور اهل حدیث تغییراتی رخ نمود که براساس آن، اعتقاد به برتری به شیخین (ابوبکر و عمر) منحصر شد و درباره عثمان که پیش از آن در

ص: 53


1- ابن حجر، تهذيب التهذیب، ج 1، ص206.
2- خلال، احمد بن محمد، السنة، ج 2، ص 397 و 403؛ ناشی اکبر، مسائل الامامة، ص 66.
3- خلال، همان، ج 2، ص 409؛ عقیلی، الصغناء الكبير، ج 3، ص 180؛ ناشی اکبر، همان، ص 66.
4- بخاری، صحیح، ج 4، ص 191، 203؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج 2، ص 397؛ خلال همان، ج 2، ص 79، 109، 115 و 176.
5- دارقطنی، علی بن عمر، العلل، ج 6، ص 242؛ ابن کثیر، همان، ج1، ص306.
6- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 373.

حقانیت خلافت او اجماع داشتند و نیز علی علیه السلام که پیش تر بر عدم مشروعیت خلافتش متحد بودند، اختلاف و چنددستگی به وجود آمد.

یحیی بن سعید قطان (م 143 ق) استاد مالک بن انس، در سخنی از اتفاق ائمه علم در مورد افضلیت ابوبکر و عمر و اختلاف آنان درباره علی و عثمان خبر داده است.(1) مالک بن انس (م 179 ق) رئیس مذهب فقهی مالکی نیز در مورد عثمان و علی علیه السلام سکوت می کرد و می گفت: «ما ادركت احدا ممن اقتدى به و هو يرى الكف عنهما».(2) شاید بر اثر همین تفکر است که برخی مالک را نسبت به فقه امام بیگانه می دانند.(3) گروهی نیز که با عنوان «مرجئه نخستین» شناخته می شدند، درباره اصل ایمان آن دو سکوت می کردند و نمی توانستند به يقين از ایمان آنان سخن به میان آورند. از افراد شناخته شده گروه اخیر می توان محارب بن دثار (متوفای قبل از 125 ق) از شیوخ ابوحنیفه را نام برد.(4)

در دیگر سو، ابوحنیفه (م 150ق) در کتاب خود، امر عثمان و على علیه السلام را به خداوند ارجاع داد.(5) این سخن وی، بر خلاف دیدگاه مرجئه، تنها ناظر به رفتار و عملکرد على علیه السلام و عثمان - و نه ایمان آنان - بود، او على علیه السلام را در تمامی جنگ هایش بر طریق حق و دشمنان او را ظالم می شمرد.(6) بر همین اساس، نظریه تربيع (مشروعیت خلافت چهار خلیفه پس از پیامبر) و تفضيل آنان به ترتیب تصدی خلافت را باید به ابوحنیفه نسبت داد.(7)

ص: 54


1- همان، ج 5، ص 473.
2- مالک بن انس، ابوعبدالله، المدونه الکبری، ج 6، ص 451.
3- شرقاوي، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعه، ص 96.
4- زهری، الطبقات الکبری، ج 6، ص 307.
5- ابوحنیفه، نعمان بن ثابت، الفقہ الاکبر، ص 80.
6- خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب ابی حنیفه، ج 2، ص 83.
7- ر.ک: ابن عبدالبر، الانتفاء في فضائل الثلاثة الخلفاء، ص163.

به نقل سفیان ثوری (م 161ق) در بصره بزرگانی چون ایوب سختیانی (م 131ق)، سلیمان تیمی (م 143 ق) و عبدالله بن عون (م 151 ق) به تربيع معتقد شدند.(1) چنانکه ابن ادریس شافعی (م 204ق) رئیس مذهب شافعی نیز در چنین شرایطی از اجماع اصحاب و تابعان بر افضليت على علیه السلام پس از ابوبکر و عمر و عثمان(2) و از مشروعیت خلافت آنان به ترتیب حکومتشان سخن گفته است.(3)

در نتیجه این تلاش ها بود که در اوایل قرن سوم و با وجود آنکه همچنان مذهب عامه مردم، عثمانیه بود، رفته رفته اعتقادات و دیدگاهها رنگ و بویی متفاوت به خود گرفت و این در حالی بود که مأمون نیز تحت تأثیر معتزله بغداد، نقل فضایل معاویه را ممنوع کرد و به بسط فضایل حضرت امیر علیه السلام فرمان داد.(4)

تلاش احمد بن حنبل (م 241ق) برای ترویج نظریه تربيع(5) باعث شد که در اواسط قرن سوم، این نظریه در میان مسلمانان و بسیاری از کسانی که تا پیش تر تفکر عثمانی داشتند و با خلافت على علیه السلام در ستیز بودند، رواج یابد و اعتقاد به خلافت آن حضرت و اقرار به فضیلت او پس از عثمان، معیار شناخت اهل سنت گردید.(6) طبق دیدگاه احمد بن حنبل، کسانی که تنها درباره ابوبکر و عمر اظهار نظر می کردند و نامی از دو خلیفه بعدی نمی بردند، از یک سنت تمام و کامل برخوردار نبودند.(7) او همچنین معتقد بود کسانی که

ص: 55


1- ابن عساکر، همان، ج 31، ص 345.
2- ابن حجر، فتح الباری، ج 7، ص 15.
3- ابن عساکر، همان، ج 39، ص 507.
4- طبری، تاریخ، ج 7، ص187-188؛ مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 454.
5- ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، ج 1، ص 392.
6- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج9، ص300. ر.ک: ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو، الاحاد و المثانی، مقدمه، ج 1، ص 20.
7- خلال، همان، ج 2، ص 372.

على علیه السلام را بر عثمان مقدم می دارند افراد بدی هستند؛(1) ضمن آنکه به شدت با شیعیانی که امام را از خلفای نخستین برتر می دانستند، مخالفت می کرد و آنان را طعنه زنندگان بر ابوبکر، عمر، اصحاب شورا و مهاجرین و انصار می خواند.(2)

از این رو در نگاه احمد بن حنبل، سنی واقعی کسی بود که به هیچ روی على علیه السلام را بر خلفا و حتى عثمان ترجیح ندهد. از ابن معین نیز سخنانی به همین مضمون نقل شده است. وی همانند ابن حنبل ترتيب افضليت خلفا را به ترتیب زمانی خلافتشان می دانست و این اعتقاد را سنت می خواند. او از کسانی که از امام در جمع خلفای نخستین، نام نمی بردند و یا در نقص او سخن می گفتند، بد می گفت.(3)

شاید در اثر همین تغییر نگرش بود که در آن قرن، برخی تنها در تلاش بودند تا افضلیت و برتری ابوبکر و عمر بر امام علی علیه السلام را به اثبات برسانند و کمتر در صدد دفاع از مواضع عثمان بودند؛ دیدگاه های جاحظ (م 255ق) نمونه ای از این مواضع است. او در کتاب العثمانيه چندان یادی از عثمان نکرده و بیشتر از ابوبکر دفاع کرده است.(4) جاحظ همچنین در رساله خود با عنوان رسالة في الحكمین و تصویب امیر المؤمنین علی بن ابی طالب في فعله، دیدگاه های سفیانیه(5) را درباره معاویه رد کرده،(6) از معاویه بیزاری جسته(7) و

ص: 56


1- همان، ج 2، ص 378.
2- همان، ج 2، ص 374.
3- ابن معین، یحیی، تاریخ، ج 1، ص 247؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص 1115 - 1116.
4- ع. ر.ک: العثمانيه.
5- عثمانیانی که با تعديل اعتقادات عثمانیه در قرن سوم مخالف بودند و همچون اسلاف خود به دشمنی با امام ادامه دادند.
6- جاحظ، عمربن بحر، الرسائل السياسية، ص 384-399.
7- همان، ص 370.

در رسالة النابته با تقبیح اعمال معاویه، یزید را نیز مستحق لعن دانسته است.(1) او در رساله فضل هاشم علی عبدشمس نیز به رد برتری امویان بر هاشمیان پرداخته است.(2) در واقع باید گفت که عثمانیه قرن اول و دوم به بکریه قرن سوم تغییر ماهیت داد.

همسو با تحولاتی که در اعتقادات عثمانیه ایجاد شد، در جمع شیعیان نیز عده ای به نظریه تربيع معتقد شدند؛ گرچه در پذیرش این نظریه هم صدا نبودند و اختلافاتی داشتند. از یک سو شیعیانی که غالبا کوفی بودند و قانع شده بودند که عثمان را به عنوان خلیفه سوم بپذیرند، نمی توانستند عثمان را برتر از على علیه السلام بدانند.(3) در نظر اینان، عثمانی کسی بود که به برتری عثمان بر على علیه السلام اعتقاد داشت و تأکید می کرد که هر خليفه ای افضل زمانه خود است.(4) گروهی دیگر از شیعیان نیز بودند که علی علیه السلام را افضل از تمام آنها می دانستند؛ اما با این استدلال که بعضی اوقات، فرد مفضول برای خلافت مناسب تر است، بین چهار خليفه جمع می کردند.(5)

مکتب تاریخ نگاری عثمانیه

اشاره

برای نقد کلی تاریخ نگاری عثمانی ابتدا باید به شناخت گزارشگران این دوره و نقد هریک از آنان پرداخت و در ادامه، تاریخ نگاری عثمانی را مورد نقد و ارزیابی کلی قرار داد.

تاریخ نگاران عثمانی در سه قرن نخست

اشاره

در میان گزارشگران عثمانی مذهب سه قرن اول، کسانی ظهور کردند که در

ص: 57


1- جاحظ، الرسائل الكلاميه، ص 241-242.
2- ر.ک: همان، صص 67-116.
3- ناشی اکبر، مسائل الامامة، ص 65؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 3، ص 173.
4- ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 1117.
5- ناشی اكبر، همان، ص 43 و 56.

تدوین تاریخ و پیدایش تاریخ نگاری نقش بارزی داشتند؛ شخصیت هایی چون زهری، شعبی و عروة بن زبیر از مهم ترین این افراد بودند. گزارش های موجود عثمانیان از حوادث دوره حکومت امام، بیانگر توجه آنان به وقایع و حوادث آن دوره است.

در این فصل به معرفی یازده نفر از گزارشگران عثمانی که گزارش های قابل توجهی از آنان موجود است، خواهیم پرداخت؛ ضمن آنکه دیدگاه تراجم نویسان و رجالیون شیعه و اهل سنت را در باره آنان و نیز شواهد دال بر گرایش های عثمانی آنان را بررسی خواهیم کرد. تصریح برخی منابع بر گرایش عثمانی این افراد، حضور آنان در نبردهایی که با انگیزه خونخواهی عثمان برپا می شد و گزارش های جانبدارانه آنان که از تمایلشان به حزب عثمانی حکایت دارد، از جمله معیارهای معرفی این افراد به عنوان گزارشگران عثمانی است.

عبدالله بن زبیر بن عوام (م 73ق)

ابوبکر، عبدالله بن زبیر بن عوام اسدی، بزرگترین فرزند زبیر بود(1) که از اسماء، دختر ابوبکر، به دنیا آمد.(2) با کشته شدن عثمان در سال 35 هجری و آغاز حکومت امام على علیه السلام، عبدالله پدر خود را برای شورش علیه امام علیه السلام تحریک کرد؛ تا بدان جا که آن حضرت در سخنانی، عبدالله را عامل انحراف زبیر و جدایی او از خویش دانست.(3)

او در جنگ جمل (36ق) فرماندهی نیروهای پیاده سپاه را عهده دار بود(4) و در سخنانی، امام را به قتل عثمان متهم کرد و ضمن تحریک سپاه به کشتن

ص: 58


1- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3،ص906؛ ابن حبان، الثقات، ج 3، ص 212.
2- عجلی، معرفة الثقات، ج 2، ص 29؛ ابن حبان، همان، ج 3، ص 212.
3- ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص906 .
4- ابن خیاط، خلیفه، تاریخ، ص 138، دینوری، الاخبار الطوال، ص146.

آن حضرت و اصحاب و زنان و فرزندانشان، پیروزی سپاه امام را موجب از بین رفتن دین خواند.(1)

پس از مرگ معاویه (60ق) عبدالله از بیعت با یزید خودداری کرد و پس از فرار به سوی مکه (64 - 65ق) برای خلافت خود از مسلمانان بیعت گرفت. او در زمان حکومتش بر مکه (64-73 ق) عبدالله بن عباس را به طائف تبعید نمود و با محمد حنفیه نیز بسیار بدرفتاری کرد.(2) شورش عبدالله در سال72(3) یا 73 هجری(4) به دست حجاج بن یوسف ثقفی، سرکوب و خود او نیز کشته شد.

رجاليون و تراجم نویسان اهل سنت، همچون عجلی(5) و ابن حبان،(6) او را توثیق کرده اند. عبدالله از پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم پدرش زبیر، خاله خود عایشه، سفیان بن ابی زهير،(7) عمر بن خطاب و عثمان بن عفان روایت کرده است.(8) عامر وعباد، فرزندان عبدالله، و برادر زاده اش، محمد بن عروة بن زبیر، عطا بن ابی رباح، عامر بن شراحیل شعبی، یحیی بن وهب بن کیسان، ابن ابی ملیکه، ابواسحاق سبیعی و سماک بن حرب از جمله افرادی هستند که از او روایت کرده اند.(9)

رفتار و سخنان تحریک آمیز عبدالله در نبرد جمل به بهانه خونخواهی عثمان، بدگویی های او در مورد امام على علیه السلام، گزارش او درباره خواستگاری امام از دختر ابوجهل در زمان حیات فاطمه علیها السلام و ناراحتی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم از این

ص: 59


1- مفید، الجمل، ص 174.
2- ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص906.
3- ابن حبان، همان، ج 3، ص 212.
4- ابن عبدالبر، همان، ج 3، ص 907.
5- عجلی، همان، ج 2، ص 29.
6- ابن حبان، همان، ج 3، ص 212.
7- سليمان بن خلف، ابووليد، التعديل و التجريح، ج 2، ص 891.
8- ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج 28، ص 140.
9- همان، ج 28، ص 141.

اقدام(1) که در منابع سنی(2) و شیعی(3) با استدلال های قوی رد شده، دلایل متقنی بر گرایش عثمانی عبدالله است.

عروة بن زبیر (م 94ق)

ابوعبدالله، عروة بن زبیر(4) دیگر فرزند زبیر بود که در نبرد جمل در سپاه عایشه حاضر بود، اما چون در آن زمان تنها سیزده سال از عمر او می گذشت، از شرکت در جنگ باز داشته شد.(5) عروه در سال 94 یا 95 هجری در گذشت.(6)

عروه با امام سجاد معاشرت داشت.(7) او را از فقهای سبعه مدینه(8) و نیز از ده فاضلی دانسته اند که عمر بن عبدالعزيز در دوره حکومتش به آنان مراجعه می کرد.(9)

ص: 60


1- ابن حنبل، احمد، مسند، ج 4، ص 5؛ ابن ابی عاصم، الاحاد و الثانی، ج 5، ص 362؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک، ج3، ص159.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 65-67.
3- شریف الدین، سید عبدالحسين، النص و الاجتهاد، ص513؛ مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحيح من سيرة النبي الأعظم، ج 5، ص 315-328؛ حسینی میلانی،سیدعلی، رسالة في حديث خطبه على بنت ابی جهل، ص20.
4- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 9، ص119.
5- مزی، جمال الدین، تهذيب الكمال، ج 20، ص24.
6- ابن عساکر، همان، ج 40، ص 285.
7- زهری، الطبقات الکبری، ج 5، ص 181.
8- فقهای سبعه مدينه که همگی از تابعان بوده و فتاوای فقهی آنان نزد اهل سنت از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار است، عبارت اند از: سعید بن مسیب مخزومی (م 94ق)، عروة بن زبیر اسدی (م 94ق)، عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود (م 98ق)، خارجة بن زید بن ثابت انصاری (م 99ق)، قاسم بن محمد بن ابی بکر (م 101 ق)، ابوسلیمان بن یسار (م 107ق) و ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث مخزومی (م 94ق). برخی از ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف زهری (م 74ق) یا سالم بن عبدالله بن عمر بن خطاب نیز به عنوان یکی از فقهای سبعه یاد کرده اند. ر.ک: صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ج 3، ص 149؛ ابن حجر، تقريب التهذیب، ج 1، ص 335.
9- دینوری، همان، ص 326؛ ابن کثیر، همان، ج 9، ص119.

رجالیون و تراجم نویسان اهل سنت، همچون ابن سعد و عجلی، او را ثقه، كثير الحديث(1) و فردی صالح دانسته اند.(2) وی از پدرش زبیر، مادرش اسماء و خاله خود عایشه و نیز از ام سلمه، امام على عليه السلام،(3) مغيرة بن شعبه، ابوهریره، زید بن ثابت، عبدالله بن عمر، مروان بن حکم و نعمان بن بشیر روایت کرده است.(4) زهری، یزید بن رومان و عمرو بن دینار از او روایت کرده اند.(5)

به رغم مخالفت خلفا با نگارش احادیث پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در این دوره، عروه را اولین مصنف مغازی دانسته اند؛(6) زیرا نقل های فراوان او در سیره دلالت دارد که وی آن حجم از روایات و گزارش ها را نگاشته بوده است. سخن فرزند او، هشام، مبنی بر سوزاندن مکتوبات زیادی توسط پدرش در واقعه حره (13ق) مؤید این ادعاست.(7)

عروه از اولین سیره نگارانی بود که تلاش داشت همانند روش اهل حدیث در بیان روایات، گزارش های تاریخی سیره و مغازی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را با درج سلسله راویان ثبت نماید. این روش که بعدها در دوره عمر بن عبدالعزيز (99-101 ق) و با آزادی تدوین حدیث، شکل جدی تری به خود گرفت، در مدینه طرفداران بسیاری یافت. از این روست که مکتب تاریخ نگاری مدینه را مکتب حدیثی و روایی خوانده اند.(8)

ص: 61


1- زهری، همان، ج 5، ص 179.
2- عجلی، همان، ج 2، ص 133.
3- ابن عدی، الکامل، ج 4، ص 149؛ حافظ طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 3، ص 313 و ابن حجر، التلخيص الحبير، ج 2، ص 17.
4- ابن کثیر، همان، ج 9، ص119؛ زهری، همان، ج 5، ص 179.
5- بخاری، التاریخ الکبیر، ج 7، ص 31؛ رازی، ابو محمد، الجرح و التعدیل، ج 6، ص 395؛ ابن خیاط، همان، ص 59.
6- صفدی، الوافی بالوفیات، ج 1، ص28؛ صالحی شامی، سبل الهدى و الرشاد، ج 4، ص 11.
7- زهری، همان، ج 5، ص 179.
8- سجادی و عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 48.

مهاجرت عروه در کنار مهاجرت بسیاری از اصحاب و تابعان مدینه و عراق به شام، در شکل گیری مکتب تاریخ نگاری شام که متأثر از مکاتب تاریخ نگاری مدینه، عراق، یمن و روم بود، تأثیر گذاشت.

حضور عروه در نبرد جمل، نقل روایات ساختگی عایشه در ذم امام على عليه السلام(1) و گزارش بدگویی او نسبت به امام در مسجد مدینه و واکنش امام حسن عليه السلام،(2) همه بر گرایش عثمانی عروه دلالت دارند. اسکافی معتزلی نیز عروه را از تابعانی دانسته که به دستور معاویه به امام تهمت های فراوان زده است.(3)

شریح قاضی (متوفای اواخر قرن یک)

ابوامیه، شریح بن حارث بن قیس کندی(4) از ابناء(5) (ایرانیان ساکن يمن) و از تابعان ساکن کوفه بود.(6) وی در زمان عمر، عثمان، امام على عليه السلام و نیز پس از آن، قاضی کوفه بود و یک سال نیز در بصره منصب قضاوت را بر عهده داشت.(7) او در حکومت معاویه (41-60 ق) مدتی را در شام ساکن شد.(8) در مورد زمان درگذشت وی اختلاف است. مرگ وی را در سال 76، 80، 87(9)،(10)97 یا 99 هجری(11) و در سن 120 سالگی(12) دانسته اند.(13)

ص: 62


1- ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 63 – 64.
2- ثقفی، الغارات، ج 2، ص 577 - 578.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 64.
4- ابن خیاط، طبقات، ص 245؛ ابن حبان، الثقات، ج 4، ص 352؛ ابن عساکر، همان، ج 23، ص 7.
5- ابن خیاط، همان، ص 245؛ ابن عساکر، همان، ج 23، ص 7.
6- عجلی، معرفة الثقات، ج 1، ص 451.
7- ابن عساکر، همان، ج 23، ص7؛ مزی، همان، ج 12، ص 436.
8- ابن عساکر، همان، ج 23، ص 7.
9- ابن حبان، همان، ج 4، ص 352.
10- ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 433.
11- ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2،ص433.
12- بخاری، همان، ج 4، ص 228.
13- ابن خیاط، همان، ص 245.

تراجم نویسان و رجالیون اهل سنت او را ثقه خوانده اند.(1) شریح از امام على عليه السلام، عمر بن خطاب و زید بن ثابت روایت کرده؛ و شعبی، ابراهیم نخعی، ابن سیرین و تمیم بن سلمه نیز از او روایت کرده اند.(2)

شریح از معدود فقهای کوفی بود که با امام دشمنی کرد و از اطاعت او خارج شد.(3) در زمان مختار، کوفیان او را عثمانی می دانستند.(4)

قیس بن ابی حازم (م 98ق)

ابوعبدالله،(5) قیس بن ابی حازم (عبد عوف) بن حارث احمسی(6) بجلی کوفی(7) و از بزرگان تابعان(8) بود. وفات او را در سال های پایانی قرن اول و در سال های 96، (9)97 و 98 هجرى(10) دانسته اند.

قیس را از بزرگان علمای کوفه شمرده اند.(11) رجالیون و تراجم نویسان اهل سنت، همچون یحیی بن معین(12) و عجلی(13) او را ثقه دانسته و در وثاقت، او را از زهری برتر خوانده اند؛(14) این در حالی است که یحیی بن سعید او را

ص: 63


1- عجلی، همان، ج 1، ص 451؛ مزی، همان، ج 12، ص 438؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 101.
2- ابن عساکر، همان، ج 23، ص 12؛ ذهبی، همان، ج 4، ص 101.
3- ثقفی، همان، ج 2، ص 558؛ ابن عساکر، همان، ج 7، ص 434.
4- ابن حیان، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج 2، ص 397؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 227.
5- ابن معین، تاریخ، ج 1، ص 237 .
6- زهری، همان، ج 6، ص 67.
7- بخاری، همان، ج 7، ص 145.
8- صفدی، همان، ج 24، ص 218.
9- ابن حبان، همان، ج 5، ص 307.
10- ابن خیاط، همان، ص 254.
11- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 457.
12- رازی، همان، ج 7، ص 102.
13- عجلی، همان، ج 2، ص 220.
14- ذهبی، همان، ج 6، ص 459.

به نقل روایات ناشناخته (منكر الحديث) متهم کرده است.(1) او از بسیاری از صحابه همچون ابوبکر، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، امام على عليه السلام، معاذ بن جبل، خالد بن ولید، زبیر بن عوام، عبدالله بن مسعود، حذيفة بن يمان، خباب بن ارت، سعد بن ابی وقاص، ابو موسی اشعری، جریر بن عبدالله، ابوهریره و اسماء دختر ابوبکر روایت کرده است.(2) همچنین حکم بن عتیبه، ابواسحاق سبیعی، طارق بن عبد الرحمن، اسماعیل بن ابی خالد، اعمش و مجالد بن سعید از او نقل خبر کرده اند.(3)

قیس عثمان را برتر از امام می دانست و از آن حضرت بد می گفت؛(4) از این رو او را عثمانی دانسته اند.(5)

موسی بن طلحه (م 103)

ابو عیسی، موسی بن طلحة بن عبيد الله از تیره تیم بن مره بود.(6) او در نبرد جمل و در کنار پدر خود با على عليه السلام جنگید؛ اما پس از اسارت، علي عليه السلام او را آزاد کرد.(7) وی در دوران حکومت یزید بن عبدالملک (102 - 105ق) کارگزار عمر بن هبيره (م 110 ق) در کوفه بود؛ اما در قیام زمان مختار (66 ق) از کوفه به بصره گریخت.(8) موسی در سال 103(9) یا 106 هجری(10) در کوفه در گذشت.

ص: 64


1- ابن عساکر، همان، ج 49، ص 464؛ ذهبی، همان، ج 6، ص 265.
2- زهری، همان، ج 6، ص 67؛ ذهبی، همان، ج 6، ص 457.
3- ذهبی، همان، ج 6، ص 458.
4- ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 101؛ ذهبی، همان، ج 6، ص 460.
5- ابن معین، همان، ج1،ص315؛ ذهبی، همان، ج 6، ص 458.
6- بخاری، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 292؛ برقی، احمد بن محمد، رجال، ص276.
7- بخاری، التاریخ الکبیر، ج 4، ص 30؛ ابن قتیبه، الامامة و السياسة، ج 1، ص 73؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج60، ص 432.
8- زهری، الطبقات الکبری، ج 5، ص 162-163.
9- همان، ج 5، ص 163؛ برقی، همان، ص 276.
10- ابن حبان، همان، ج 5، ص 401.

موسی بن طلحه نزد رجالیون اهل سنت به وثاقت و صداقت مشهور بود.(1) ابوحاتم رازی او را پس از محمد، فاضل ترین فرزند طلحه دانسته است.(2) او از پدرش طلحه، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، ابوذر غفاری،(3) امام على عليه السلام،(4) يحيی بن طلحه، شعبی و عیسی بن طلحه(5) روایت کرده است و ابواسحاق همدانی، عمرو بن عثمان،(6) سماک بن حرب و طلحه بن يحيى(7) از او روایت کرده اند. حضور او در نبرد جمل به خونخواهی عثمان، دلیلی بر گرایش او به عثمانیه می باشد.

شقيق بن سلمه (م 104ق)

ابو وائل، شقیق بن سلمه اسدی از بنی خزيمه(8) و از همراهان عبدالله بن مسعود بود. او در زمان بعثت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم چند سال بیشتر نداشت.(9) وی در دوران حکومت امام، گاه در صف یاران و گاه در صف دشمنان آن حضرت قرار گرفت.(10) در دوره حکومت زیاد بر عراق، مسئول بیت المال شد.(11) وفات او را به اختلاف، در سال های 82،(12) 83،(13) 99،(14)و نیز 104 هجری(15) دانسته اند.(16)

ص: 65


1- زهری، همان، ج 6، ص 212؛ عجلی، همان، ج 2، ص 304 - 305؛ ابن عساکر، همان، ج 10، ص 426.
2- رازی، الجرح و التعدیل، ج8، ص148.
3- زهری، همان، ج 6، ص 212؛ رازی، ابو محمد، همان، ج 8، ص 147.
4- رازی، همان، ج 8 ص 147.
5- ابن عساکر، همان، ج 60، ص 433.
6- رازی، ابو محمد، همان، ج 8، ص 147.
7- همان، ج8، ص147؛ ابن حبان، همان، ج 5، ص 401.
8- زهری، همان، ج6، ص96؛ رازی، همان، ج 4، ص 371.
9- بخاری، همان، ج 4، ص246؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 710.
10- ثقفی، الغارات، ج 2، ص 947؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 99.
11- زهری، همان، ج 6، ص 97.
12- ابن عساکر، همان، ج 23، ص 183.
13- ابن حبان، مشاهير علماء الأمصار، ص 159.
14- ابن عساکر، همان، ج 23، ص 184.
15- بخاری، همان، ج 4، ص 246.
16- ابن عساکر، همان، ج 23، ص 183.

ابو وائل از فقهای کوفه بود(1) و رجالیون و تراجم نویسان اهل سنت، همچون یحیی بن معین، ابن سعد،(2) ابن حبان(3) و عجلی(4) بر وثاقت او تأكيد کرده و ابن عبدالبر بر این امر ادعای اجماع نموده است.(5)

وی از عمر بن خطاب، امام على علیه السلام، ابن مسعود، جریر بن عبدالله بجلی، ابوموسی اشعری، مغيرة بن شعبه،(6) ابن عباس، حذيفة بن یمان و اسامة بن زيد(7) نقل حدیث کرده است.

ابو وائل که در ابتدا از اصحاب امام بود(8) و در صفین نیز در کنار آن حضرت جنگید، به خوارج پیوست و در نهروان همراه آنان شد؛ اما دوباره به جمع یاران على علیه السلام پیوست(9) پس از آن، بار دیگر از آن حضرت روگردان شد و محبت عثمان را به دل گرفت(10) و در حالی که دیگران را از بدگویی نسبت به حجاج منع می کرد،(11) به بدگویی از حضرت و دشمنی با ایشان رو آورد.(12) از این رو او را از عثمانیان كوفه شمرده اند.(13)

ص: 66


1- ثقفی، همان، ج 2، ص 558.
2- زهری، همان، ج 6، ص 102؛ رازی، ابو محمد، همان، ج 4، ص 371.
3- ابن حبان، الثفات، ج 4، ص 354.
4- عجلی، معرفة الثقات، ج 1، ص 459.
5- ابن حجر، تهذيب التهذیب، ج 4، ص 317.
6- رازی، همان، ج 4، ص 371.
7- زهری، همان، ج 6، ص 102.
8- طوسی، رجال، ص68.
9- ثقفی، همان، ج 2، ص 947؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 99.
10- عجلی، همان، ج 1، ص 460؛ ابن عساکر، همان، ج 23، ص 175؛ مزی، همان، ج 12، ص553.
11- بخاری، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 265؛ ابن کثیر، البداية والنهاية، ج 9، ص 157.
12- ثقفی، همان، ج 2، ص 558؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 99.
13- زهری، همان، ج 7، ص126؛ عجلی، همان، ج 1، ص 260؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 9، ص 270.
عبدالله بن زید (م 104ق)

ابوقلابه، عبدالله بن زید جرمی از اهالی بصره و از تابعان بود. وی که اصالتا ایرانی و سابقا بزرگ روحانیون زرتشت بود،(1) در سال 104 هجری در شام درگذشت.(2)

ابوقلابه را از فقهای صاحب رأي(3) و از عالم ترین قاضيان بصره دانسته اند(4) که در عین حال تلاش می کرد از قضاوت دوری کند.(5)

رجالیون و تراجم نویسان اهل سنت او را ثقه و كثير الحدیث خوانده اند:(6) اما ذهبی او را از تدلیس کنندگان دانسته است، زیرا برخی از گزارش های خود را از کسانی نقل می کرد که هیچ گاه از آنان نشنیده بود.(7) او از انس بن مالک، مالک بن حویرث، عمرو بن سلمه جرمی، نعمان بن بشیر و ثابت بن ضحاک نقل حدیث کرده(8) و مراسیلی از عایشه و عبدالله بن عمر به طریق او نقل شده است.(9)

ابوقلابه روایاتی در مدح عثمان نقل کرده است؛(10) ضمن آنکه او را از کسانی دانسته اند که به امام على عليه السلام توهین کرده و هیچ گاه از آن حضرت حدیثی نقل نکرده است.(11) از این رو باید ابوقلابه را از عثمانیان قرن اول شمرد.

ص: 67


1- زهری، همان، ج 7، ص183؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 469؛ ابن حجر، همان، ج1، ص 494؛ عجلی، همان، ج 2، ص 30.
2- زهری، همان، ج 7، ص186؛ بخاری، التاريخ الكبير، ج 5، ص92؛ ابن عساکر، همان، ج 28، ص 288.
3- زهری، همان، ج 7، ص183؛ بخاری، همان، ج 5، ص92؛ ذهبی، همان، ج 4، ص 469.
4- زهری، همان، ج 7، ص183؛ ذهبی، همان، ج 4، ص 469.
5- زهری، همان، ج 7، ص 183.
6- زهری، همان، ج 7، ص183؛ ابن حجر، همان، ج 1، ص 494.
7- ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص426.
8- بخاری، همان، ج 5، ص92؛ ابن عساکر، همان، ج 28، ص 284.
9- ابن عساکر، همان، ج 28، ص 284.
10- بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص486.
11- عجلی، همان، ج 2، ص 30؛ ابن عساکر، همان، ج 28، ص300.
عامر بن شراحیل (م 109ق)

ابوعمرو، عامر بن شراحیل شعبی کوفی(1) از بزرگان تابعان(2) بود. او در قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث (79-82 ق) علیه حجاج حاضر بود؛ اما پس از سرکوب، حجاج او را بخشید.(3) عامر که از ملازمان درگاه عبدالملک بن مروان بود، در کوفه به سال 103، 105(4) یا 109 هجری(5) در گذشت.

شعبی از فقیهان اهل سنت بود(6) و نزد آنان مقام والایی داشت؛ تا بدانجا که او را پس از اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم یکی از برترین ها دانسته اند.(7) ذهبی از او با عنوان علامه یاد کرده است.(8) شعبی 500 نفر از صحابه را ملاقات کرد(9) و از 48 نفر(10) و به نقلی 150 نفر(11) روایت کرده است.

تراجم نویسان اهل سنت بر وثاقت او اجماع داشته(12) و مرسلات او را نیز صحیح دانسته اند.(13) او از امام على عليه السلام ، جابر بن عبدالله، ام سلمه، جابر بن سمره و زید بن ثابت روایت کرده(14) و سلمة بن کھیل، اعمش، سفیان ثوری،

ص: 68


1- ابن حبان، الثقات، ج 5، ص 185؛ عجلی، همان، ج 2، ص 12.
2- ابن حبان، مشاهير علماء الأمصار، ص163.
3- ابن قتیبه، الامامة و السياسة، ج 2، ص 59؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج 3، ص 14.
4- زهری، همان، ج 6، ص 255.
5- ابن حبان، الثقات، ج 5، ص 185.
6- همان.
7- بخاری، همان، ج 6، ص 451
8- ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 79.
9- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج20، ص 349.
10- عجلی، همان، ج 2، ص 12.
11- ابن حبان، همان، ج 5، ص 185.
12- سلیمان بن خلف، التعديل و التجريح، ج3، ص1117؛ ذهبی، همان، ج 1، ص 79؛ ابن حجر، همان، ج 1، ص 461.
13- عجلی، همان، ج 2، ص 12.
14- زهری، الطبقات الکبری، ج6، ص 247.

عبدالله بن بریده، مجالد بن سعيد، سماک بن حرب و زبید یامی از او روایت کرده اند. شعبی را از قدیمی ترین نمایندگان مکتب تاریخ نگاری عراق که در نقل اخبار به سلسله سند آن کمتر توجه داشته است، دانسته اند.

او محبت على عليه السلام را بی فایده و بغض او را بی ضرر(1) و در ذم شیعیان آن حضرت، سخن گفته(2) است همچنین عمرو بن ثابت به نقل از ابواسحاق، او را از مخالفان امام شمرده است.(3) این در حالی است که در خبری دیگر، او على عليه السلام را همانند مسیح در بنی اسرائیل دانسته که بغض او، برخی را به کفر کشانده است.(4) شاید این سخن ابن سعد که شعبی با مشاهده افراط شیعیان از آنها جدا شده است،(5) توجیه گر سخنان متناقض وی باشد. به هر حال، علمای شیعه به گرایش عثمانی و ضد علوی وی تصریح دارند.(6)

محمد بن مسلم زهری (م 124ق)

ابوبکر، محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب، از بنی زهرة بن كلاب قریش و از تابعان بود.(7) پدر جدش، عبدالله بن شهاب، در جنگ بدر و احد در سپاه مشرکان حضور داشت و از کسانی بود که بر قتل پیامبر صلی الله علیه واله وسلم هم قسم شده بودند.(8) زهری در زمان عبدالملک بن مروان به شام رفت.(9) او

ص: 69


1- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 299.
2- زهری، همان، ج 6، ص 248؛ ابن جوزی، عبدالرحمن بن على الموضوعات، ج 1، ص 338.
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 98.
4- ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج 2، ص 100. البته برخی این سخن را منتسب به علقمه بن قیس شیعی دانسته اند. کوفی، مناقب الإمام أمير المؤمنین، ج 2، ص 478.
5- زهری، همان، ج 6، ص 248.
6- سید مرتضی، الفصول المختاره، ص216؛ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 210.
7- ابن عبدالبر، التمهيد، ج 6، ص 101.
8- ابن خلکان، همان، ج 4، ص 177.
9- ابن عساکر، همان، ج 55، ص297.

همواره با عبدالله بن مروان و نیز هشام بن عبدالملک بود(1) و سرانجام در سال 124 هجری در سن 72 سالگی در شام در گذشت.(2)

زهری را در فقه، حدیث و سنت سرآمد عصر خود دانسته اند.(3) تراجم نویسان و رجالیون اهل سنت به اتفاق او را ثقه شمرده(4) و مرسل او را صحیح ترین مراسل دانسته اند.(5) زهری از امام سجاد و امام باقر علیهما السلام ، عبدالله بن عمر،(6) عروة بن زبیر،(7) سعید بن مسیب،(8) صفوان بن یعلی،(9) انس بن مالک،(10) ابوطفیل عامر بن واثله، قاسم بن محمد بن ابی بکر، کثیر بن عباس بن عبدالمطلب و بسیاری دیگر روایت کرده است. معمر بن راشد،(11) محمد بن اسحاق،(12) منصور بن معتمر،(13) عباد

ص: 70


1- ابن قتیبه، المعارف، ص 472.
2- طوسی، رجال، ص 294؛ ابن عبدالبر، همان، ج 6، ص 112 - 123؛ بخاری، همان، ج 1، ص 221.
3- زهری، همان، ج 2، ص 388؛ ابن عبدالبر، همان، ج 6، ص 105؛ ابن حبان، مشاهير علماء الأمصار، ص 109.
4- ابن عساکر، همان، ج 15، ص309؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص326؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 5، ص 17.
5- ابن عبدالبر، همان، ج 6، ص 112.
6- ابن عساکر، همان، ج 55، ص 294-295.
7- ابن حنبل، همان، ج 4، ص 323 و 305.
8- بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج 1، ص 415.
9- ابن حجر، فتح الباری، ج 12، ص193.
10- ابن عبدالبر، همان، ج 6، ص 117.
11- ابن حنبل، مسند، ج4، ص305.
12- همان، ج 4، ص323.
13- نیشابوری، مسلم، صحیح، ج3، ص 139.

بن اسحاق،(1) يزيد بن ابی حبیب،(2) سعید بن ابی مریم،(3) عطا بن ابی رباح، قتادة بن دعامه، یزید بن رومان، ایوب سختیانی، مالک بن انس، سفیان بن عیینه، هشام بن عروه، موسی بن عقبه و بسیاری دیگر از او روایت کرده اند.(4)

زهری از برجسته ترین تاریخ نگاران عثمانی بود. از سویی در روایات و نگاشته های تاریخی خود از قرآن بهره می گرفت(5) و از سوی دیگر، در تدوین تاریخ از شیوه سال شمارانه استفاده می کرد. همچنین وی در مواردی که از یک حادثه، روایات مختلفی با اسنادهای متفاوت وجود داشت، تلاش می کرد تا با مقایسه آنها، گزارشی جامع از آن حادثه ارائه دهد.(6)

با آزادی نگارش حدیث در دوره عمر بن عبدالعزيز و رسمیت یافتن تدوین حدیث، زهری به تدوین سیره و مغازی بر اساس مکتب حدیثی مدینه پرداخت. از این رو وی را نیز از بنیان گذاران این مکتب دانسته اند.(7)

کتاب مغازی زهری(8) منبع موثق سیره نگاران و مغازی نویسان پس از او بود. زهری نخستین کسی بود که واژه سیره را در بیان زندگی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم به کار برد. نقش وی در ترویج سیره تا بدان جا بود که خود را در این عرصه بی بدیل می دانست.(9)

ص: 71


1- ابوداود، همان، ج 1، ص 310.
2- نسایی، احمد بن شعيب، سنن، ج 6، ص 195.
3- ابن عبدالبر، همان، ج 6، ص 117.
4- ابن عساکر، همان، ج 55، ص296.
5- ابن اسحاق، محمد، سیره، ج 2، ص 101، 109، 126، ج3، ص 285، 296؛ واقدی، المغازی، ج1، ص 70 و ج 2، ص 442، 509، 621.
6- دوری، عبدالعزيز، بحث في نشاة علم التاريخ عند العرب، ص 94.
7- رازی، ابو محمد، الجرح و التعدیل، ج8، ص 72-74.
8- صفدی، همان، ج 6، ص 198.
9- خضر، عبدالعلیم عبدالرحمن، مسلمانان و نگارش تاریخ، ص 78.

در منابع، گزارش های متناقضی از عملکرد و اعتقادات زهری به چشم می خورد. از سویی ابن شهر آشوب در گزارشی که تنها از او روایت شده، زهری را از کارگزاران بنی امیه خوانده است که پس از قتل مردی، ناامید از بخشش گناهش، به غاری گریخت؛ اما در یکی از سفرهای حج به ملاقات امام سجاد عليه السلام نائل شد و آن حضرت او را از ناامیدی بر حذر داشت و به پرداخت دیه مقتول سفارش کرد. زهری با این سخن که «فرجت عنی یا سیدی، الله اعلم حيث يجعل رسالته» از محضر امام مرخص شد و پس از پرداخت دیه مقتول، به زندگی عادی خود بازگشت و از مریدان امام شد؛ تا بدان جا که مروانیان آن حضرت را پیامبر زهری می خواندند.(1) او از امام با عنوان «زین العابدین» یاد می کرد و آن حضرت را زاهدترین مردمان می دانست.(2)

از سوی دیگر، گزارشی از همراهی وی با عروة بن زبیر در بدگویی از امام على عليه السلام در مسجد مدینه و واکنش امام سجاد عليه السلام نسبت به سخنان آنها موجود است.(3) زهری همچنین راوی دو حدیث از عایشه در ذم امام على عليه السلام است؛ گرچه به نقل از معمر، وی نسبت به صحت این روایات تردید داشت.(4) ابن ابی الحدید نیز او را از منحرفان دانسته است.(5)

بر اساس این گزارش هاست که برخی از رجالیون شیعه، به اشتباه، محمد بن مسلم بن شهاب زهری را شخصیتی متفاوت از محمد بن شهاب زهرى دانسته و اولی را از اصحاب امام سجاد و امام صادق عليهما السلام و از دوستداران

ص: 72


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص298.
2- صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 229.
3- ثقفی، الغارات، ج 2، ص 577 - 578.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63 - 64
5- همان، ج 4، ص 102.

اهل بیت(1) و دومی را از دشمنان شمرده اند؛(2) اما از آنجا که منابع اهل سنت تنها از یک شخصیت با عنوان محمد بن مسلم زهری یاد کرده اند و گزارش های متعددی از دشمنی او با امام حکایت دارد، باید او را از معتقدان به عثمان دانست.

عبدالله بن عون بن ارطبان (م 151ق)

ابوعون، عبدالله بن عون بن ارطبان بصری از موالی مزینه بود.(3) عبدالله که در سال 101 هجری در گذشت،(4) در علم و دانش سرآمد عصر خویش بود. عجلی او را از چهار تنی دانسته است که اهل بصره به آنها افتخار می کرده اند.(5) همچنين ابن مبارک مدعی شده که از او برتر ندیده،(6) و عبدالرحمن بن مهدی نیز او را در عراق آگاه ترین افراد به سنت خوانده است.(7) او را در کنار ایوب سختیانی و یونس بن عبید، بی بدیل دانسته اند.(8) ابن حبان نیز او را از بزرگان عصرش در تقوا و عبادت می دانست.(9)

رجاليون و تراجم نویسان اهل سنت بر وثاقت عبدالله تأكید دارند(10) و یحیی بن معین او را در همه امور ثقه می شمرد.(11) عبدالله از قاسم بن محمد

ص: 73


1- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 294؛ خویی، همان، ج 17، ص 191.
2- طوسی، همان، ص 119.
3- زهری، الطبقات الکبری، ج 7، ص 261؛ عجلی، معرفة الثقات، ج 2، ص 49؛ رازی، ابو محمد همان، ج 5، ص 130.
4- بخاری، التاريخ الكبير، ج 5، ص 163؛ ابن حبان، الثقات، ج 7، ص 3.
5- عجلی، همان، ج 2، ص 50.
6- بخاری، همان، ج 5، ص163.
7- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج6، ص367.
8- رازی، ابو محمد، همان، ج 1، ص 145.
9- ابن حبان، همان، ج 7، ص3.
10- زهری، همان، ج 7، ص 261؛ عجلی، همان، ج 2، ص 49.
11- ذهبی، همان، ج 6، ص 368.

بن ابی بکر، ابن سیرین،(1) ابووائل شقيق بن سلمه، مجاهد و ابراهیم نخعی روایت کرده است و سفیان ثوری و شعبه نیز از او روایت کرده اند.(2)

در حالی که سفیان ثوری از اعتقاد عبدالله به خلافت على عليه السلام پس از سه خلیفه اول خبر داده،(3) ابن سعد او را عثمانی دانسته است.(4) در جمع بین این در گزارش شاید بتوان عبدالله را از عثمانیانی دانست که در قرن دوم به خلافت امام عليه السلام اعتقاد پیدا کردند، اما به جهت برتر دانستن عثمان نسبت به على عليه السلام همچنان عثمانی خوانده می شدند.

سیف بن عمر تمیمی (م 179ق)

ابوعبدالله،(5) سيف بن عمر تمیمی (به نقلی، ضبی اسدی) اصالت کوفی، اما از اهالی بصره بود.(6) سیف در سال 179 هجری و در عصر خلافت هارون الرشید در بغداد در گذشت.(7)

تراجم نویسان و رجالیون شیعه(8) و اهل سنت(9) به اتفاق او را تضعیف کرده و گاه از زنادقه دانسته اند.(10)

سیف از عبيدالله بن عمر عمری، ولید بن عبدالله،(11) محمد بن کریب،(12)

ص: 74


1- بخاری، همان، ج 5، ص163.
2- رازی، ابو محمد، همان، ج 5، ص 130.
3- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 31، ص 344.
4- زهری، همان، ج 7، ص 261.
5- ثقفی، همان، ج 2، ص 728.
6- ابن حبان، کتاب المجروحین، ج 1، ص 345.
7- ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص256؛ ابن حجر، تقريب التهذیب، ج 1، ص 408.
8- امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج8، ص 140؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص207.
9- ابن معین، تاریخ، ج 1، ص 336؛ نسایی، الضعفاء و المتروکین،ص187؛ عقیلی، الضعفاء الكبير، ج 2 ص 175؛ ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، کتاب الضعفاء، ص91.
10- ابن حبان، همان، ج 1، ص 345؛ نسایی، همان، ص 91.
11- ثقفی، همان، ج 2، ص 728.
12- مفید، الامالی.

بن یزید جعفی، عبيده بن معتب و قعقاع بن صلت(1) روایت کرده است و عبدالرحمن بن محمد محاربی، نضر بن حماد(2) و زید بن معدل(3) از او روایت کرده اند.

حضور سیف در فضای تاریخ نگاری کوفه که فضایی رقابتی میان عرب شمالی و جنوبی بود، او را به اخباری برجسته ای با گرایش های قوی قبیلهای تبدیل کرد. آثار متعدد سیف درباره جنگ های رده و فتوحات بیانگر نقش وی در تاریخ نگاری این دوره است. کتاب هایی چون الجمل، الرده و نیز الفتوح الكبير از نگاشته های اوست.(4)

سيف خالق شخصیت های دروغینی چون عبدالله بن سبأ (عبدالله بن وهب راسبی) معروف به ابن السوداء است که به ادعای سیف، به الوهیت امام على علیه السلام معتقد بود و پیروان فراوانی داشت. او همچنین با تحریف معنای واژه «سبائیه» که بر یکی از قبایل قحطانی یمن از تبار سبأ بن يشجب دلالت داشت، آن را به عنوان نامی برای پیروان عبدالله بن سبأ به کار برد و تلاش کرد تا اعتقاد به وصایت بلافصل امام را که از معتقدات شیعه است، به آنان نسبت دهد.(5) این رفتار سیف را می توان متأثر از گرایش عثمانی و ضد شیعی وی دانست.

جمع بندی

در میان یازده گزارشگر عثمانی که بدان اشاره شد هشت نفر در عصر امام على علیه السلام می زیستند که دو نفر یعنی عبدالله بن زبیر و ابوقلابه هیچ گاه از آن حضرت روایتی نقل نکرده اند؛ سه نفر در جنگ علیه امام حضور یافتند، و دو نفر یعنی شریح و ابووائل در صف همراهان امام بوده اند.

ص: 75


1- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 775 و ج3 ص 115، 1258، 1655.
2- رازی، ابو محمد، همان، ج 4، ص 278.
3- مفید، همان، ص 14.
4- ابن ندیم، الفهرست، ص106.
5- عسگری، سید مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطير اخری، جزء دوم، ص 315-319.

تراجم نویسان و رجالیون اهل سنت بر وثاقت اینان تأکید دارند و تنها در خصوص سیف بن عمر است که رجالیون شیعه و اهل سنت بر تضعیف او هم نظرند. همچنین ذهبی، ابوقلابه را از مدلسین دانسته است.

نقد کلی تاریخ نگاری عثمانی

با رحلت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و به وجود آمدن انحراف که در مسئله جانشینی و خلافت آن حضرت انشقاقی در صفوف مسلمانان رخ داد و برخی با انگیزه های سیاسی، مذهبی و قبیله ای، احادیث و گزارش های تاریخی آن دوره را تحریف کردند. این جریان با کشته شدن عثمان به دست شورشیان ناراضی و شکل گیری جریان عثمانیه، قوت بیشتری به خود گرفت و این در حالی بود که در قرون نخستین، عالمان سیره توجهی به تفکیک اخبار درست از نادرست نداشتند و فقط تلاش می کردند که همه خبرها را جمع آوری نمایند.

در پی تثبیت قدرت معاویه، وی برای ریشه کنی تفکر شیعی و رشد و ترویج تفکر عثمانی اقدامات فراوانی کرد؛ فرمان او مبنی بر شکنجه و قتل شیعیان و نیز سب و لعن على عليه السلام ، ترویج روایات ساختگی در مذمت امام و جعل روایاتی در مدح عثمان و صحابه همسو با او، از جمله این اقدامات بود.

معاویه برای اجرایی کردن نیات خود، کارگزارانی با گرایش عثمانی در شهرهای مهم - به خصوص کوفه که مرکز شیعیان بود - نصب کرد. کارگزاران وی مردم را از انتشار عیب های عثمان بر حذر داشته و آنان را تهدید می کردند. معاویه در نامه ای به مغيرة بن شعبه (کارگزار خود در کوفه) او را به سب امام و اصحابش و مدح عثمان و پیروان او توصیه کرد.(1)

سخن مغیره که خطاب به صعصعة بن صوحان گفت: «ما فضایل علی را بهتر از تو می دانیم، اما چه کنیم که این حاکم (معاویه) آن را خوش ندارد.

ص: 76


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 243.

پس اگر خواستی از فضیلت علی بگویی در جمع یاران خود و در خانه هایتان بگویید»(1) و نیز اذعان مروان به اینکه «حکومت ما جز با این سیاست (سب على) استوار نمی ماند»،(2) بیانگر واهمه حاکمان عثمانی از نقل فضایل امام على عليه السلام و توجه مسلمانان به اهل بیت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است.

معاویه در کنار توجه دادن کارگزارانش به مراعات پیروان عثمان، آنان را به سرکوب، تبعید و محرومیت شیعیان از بیت المال فرمان می داد. تبعید صعصعة بن صوحان به بحرین،(3) به شهادت رساندن حجر بن عدی (صحابی متقی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و على عليه السلام ) به بهانه کفر،(4) زندانی کردن و به شهادت رساندن محمد بن ابی حذیفه(5) و نیز به شهادت رساندن و مثله کردن دو تن از حضر میانی که به دست زیاد بن ابیه، حاکم عراق، اسیر شده بودند،(6) گوشهای از جنایات معاویه است.

ابوالحسن مدائنی آورده که معاویه در سال 41 هجری در فرمانی به کارگزارانش گفت: «من حمایت خود را از هر کس که درباره فضایل ابوتراب و اهل بیتش چیزی نقل کند، برداشتم.»

مدائنی در ادامه گزارش خود آورده است که معاویه برای تشویق مردم به نقل فضایل ساختگی عثمان، از کارگزاران خود خواست تا نام مادحین عثمان و روایات ساختگی آنها را برای او ارسال کنند تا هدایا و پاداش هایی برای آنان در نظر گیرد. در پی این سیاست و شیوع فضيلت سازی برای عثمان،

ص: 77


1- طبری، تاریخ، ج 5، ص 189.
2- جاحظ، العثمانيه، ص 283.
3- ثقفی، الغارات، ج 2، ص 892؛ ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 373.
4- ثقفی، همان، ج 2، ص 810؛ صنعانی،عبدالرزاق، المصنف، ج3، ص 542.
5- ثقفی، همان، ج 1، ص 327.
6- بغدادی، المحبر، ص 479؛ طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 18.

معاویه در فرمانی دیگر از کارگزاران خود خواست تا برای شیخین و دیگر صحابه نیز فضایل بسازند و در مقابل هر فضیلتی که برای علی علیه السلام نقل شده است، فضیلتی برای دیگر صحابه بیاورند. بر این اساس، فقها، قاضیان و قاریان برای نزدیکی به معاویه و بهره مندی از هدایای حکومت، به نشر احادیث ساختگی روی آوردند و نسل های بعدی نیز به گمان اینکه این روایات درست و صحیح هستند، نقل آنها را ادامه دادند.(1)

برخی از این روایات ساختگی از این قرارند:

جابر بن عبدالله انصاری گفت: «مردی از انصار مرد. زمانی که پیامبر را از وفات او آگاه کردیم، بر خلاف سنت همیشگی اش بر جنازه او نماز نخواند و بر او رحمت نفرستاد. وقتی سبب را جویا شدیم، فرمود: او بر عثمان خشمگین بود، خدا بر او خشمگین باد».(2)

عبدالله حمیری از پدرش نقل کرده است: «من به هنگام محاصره خانه عثمان در آنجا حضور داشتم عثمان خطاب به طلحه گفت: «تو را قسم می دهم، آیا به یاد می آوری روزی را که رسول خدا بر ما وارد شد و فرمود: هر یک از شما دست همنشین خود را در دنیا و آخرت بگیرد و تو دست فلانی و فلانی دست فلانی را گرفت و رسول خدا دست مرا گرفت و فرمود: این همنشین من در دنیا و آخرت است؟ طلحه گفت: آری».(3)

از عبدالله بن عمر نقل شده که گفت: «رسول خدا فرمود: وقتی در معراج به آسمان هفتم رسیدم، سیبی به من دادند که چون آن را باز کردم حوریه ای

ص: 78


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 44 ر.ک: هدایت پناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ص 44 -64.
2- ابن جوزی، الموضوعات، ج 1، ص 332؛ ابن عدی، الکامل، ج 6، ص 132.
3- ابن ابی عاصم، السنه، ص 575؛ ابن جوزی، همان، ج 1، ص 335.

خنده کنان از آن خارج شد. گفتم به من بگو تو از آن کیستی؟ گفت: من برای مقتول شهید، عثمان بن عفان هستم».(1)

نعمان بن بشیر به نقل از عایشه آورده است: «روزی رسول خدا در سه نوبت، خطاب به عثمان فرمود: خدا ممکن است پیراهنی (خلافت) بر تنت بپوشاند؛ هرگاه منافقان خواستند آن را از تنت بیرون بیاورند، مگذار تا کشته شوی و به دیدارم نائل شوی». نعمان می گوید: «وقتی این سخن را از عایشه شنیدم، پرسیدم: «پس چرا تاکنون این حدیث را نگفتی؟» عایشه گفت: «به خدا فراموش کرده بودم».(2)

جابر نقل کرده است: «نشد که پیامبر بالای منبر رود و نگوید عثمان در بهشت است».(3)

عمر نقل کرده است: «پیامبر فرمود: وقتی عثمان بمیرد، فرشتگان آسمان بر او درود می فرستند. گفتم: فقط بر عثمان یا برای عموم؟ فرمود: تنها برای عثمان».(4)

عروه از عایشه نقل کرده است: «من نزد رسول خدا بودم که عباس و على آمدند. پیامبر به من فرمود: ای عایشه! این دو مرد بر دین من نخواهند مرد». عروه در روایت دیگری به نقل از عایشه آورده است که رسول خدا فرمود: «اگر دوست داری به دو تن دوزخی بنگری، به این دو (عباس و على) نگاه کن».(5)

ابن عباس از رسول خدا نقل کرده است: «ابوبکر و عمر نسبت به من

ص: 79


1- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 2، ص 329؛ ابن جوزی، همان، ج 1، ص 329.
2- ابن حنبل، مسند، ج6، ص86، 87.
3- خطیب بغدادی، همان، ج 8 ص 152؛ ابن عساکر، تاریخ مدينة دمشق، ج39، ص107.
4- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 3، ص 287؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج 5، ص 226.
5- ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 64.

همانند هارون اند نسبت به موسی».(1)

ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است: «برای هر پیامبری دوستی از امتش است و دوست من عثمان است».(2)

ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، در کتاب خود فصلی را به احادیث ساخته شده از سوی معاویه در مذمت على عليه السلام اختصاص داده است.(3)

عثمانی مذهبان و پیروان بنی امیه در کنار جعل فضایل برای عثمان و مذمت برای علی عليه السلام، با تحریف روایات فضایل اهل بیت و جایگزین کردن نام برخی از خلفا به جای نام اهل بیت، آن روایات را در مسیر اهداف خود ترویج کردند. آنان همچنین روایاتی در فضیلت معاویه که در آن دوران اصلی ترین مدعی خونخواهی عثمان بود، ساختند. برخی از این روایات عبارت اند از:

ابوهریره و واثله بن اسقع به نقل از پیامبر گویند: «افراد مورد اطمینان نزد خدا سه نفرند: من، جبرئیل و معاویه».(4)

عبادة بن صامت گوید: «خداوند به پیامبر وحی کرد که از معاویه برای نوشتن وحی کمک گیرد؛ چراکه او فردی مورد اطمینان و امین است».(5)

عبدالله بن عمر از رسول خدا نقل کرده است که در جمع اصحابش فرمود: اینک بر شما مردی از بهشت وارد می شود و آنگاه معاویه ظاهر شد و پیامبرفرمود: «ای معاویه! تو از من و من از توأم».(6)

پس از معاویه، دیگر حاکمان عثمانی مذهب اموی، سیاست های وی در

ص: 80


1- خطیب بغدادی، همان، ج 11، ص383؛ ابن عساکر، همان، ج 30، ص 60.
2- خطیب بغدادی، همان، ج6، ص319؛ ابن عساکر، همان، ج 39، ص 125؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 201.
3- ر.ک: ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 63.
4- ابن حبان، المجروحین، ج 1، ص 146؛ خطیب بغدادی، همان، ج 12، ص 8.
5- ابن جوزی، همان، ج 2، ص18.
6- ابن عدی، همان، ج 2، ص 331؛ ابن عساکر، همان، ج 59، ص100.

تحریف حقایق و منع نقل فضایل امام را دنبال کردند. هشام بن عبدالملک به اعمش که گرایشی شیعی داشت نوشت که برای من از فضایل عثمان و زشتی های علی عليه السلام بنویس. اعمش نامه وی را در دهان گوسفندی گذاشت و در پاسخ او نوشت: «اگر تمام مناقب روی زمین برای عثمان و تمام زشتی ها برای علی باشد، برای تو نفع و ضرری ندارد».(1)

در نقلی دیگر آمده است که معمر از زهری نام کاتب صلح حدیبیه را پرسید. وی از على عليه السلام نام برد، خندید و گفت: «اگر از اینان (بنی امیه) سؤال کنی، می گویند عثمان!»(2)

هم چنین آمده است که خالد بن عبدالله قسری، حاکم اموی عراق، از زهری خواست تا کتابی در سیره بنویسد، زهری از او درباره نگارش اخبار مربوط به على عليه السلام در آن کتاب پرسید. خالد در پاسخ، از او خواست تا چیزی از اخبار آن حضرت ننویسد و تنها به اخباری ساختگی درباره امام اشاره نماید که آن حضرت را در قعر جهنم معرفی می کنند.(3)

از گزارش های فوق بر می آید که در کنار تلاش های حاکمان اموی، گزارشگران زبیری، همچون عبدالله بن زبیر نیز به عنوان بخش عظیمی از جامعه عثمانی قرون نخستین، سعی می کردند فضایل علی عليه السلام را محو کنند و در مقابل با جعل روایاتی در مدح خلفای نخستین، آنان را نزد مسلمانان برتر جلوه دهند.

پس از شکست قیام عبدالله بن زبیر و کشته شدن وی و برادرش مصعب، به دست سپاه عبدالملک بن مروان در سالهای 72 و 73 هجری، آل زبیر و

ص: 81


1- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 2، ص 402؛ عکری حنبلی، عبدالحي بن احمد، شذارت الذهب، ج1، ص 221.
2- صنعانی، همان، ج 5، ص343؛ طبری، محب الدين، الریاض النضره، ج3، ص156.
3- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 22، ص 21.

آل امیه بر سیاست مدارا و همزیستی مسالمت آمیز هم نظر شدند؛ از این رو به دستور عبدالملک، اموال ابن زبیر به خاندان وی بازگردانده شد و بزرگان این خاندان، همچون عروة بن زبیر(1) و محمد بن منذر بن زبير،(2) از جایگاه ممتازی در دربار اموی برخوردار شدند.

به رغم تلاش هایی که در محو فضائل على عليه السلام شد، روایات بسیاری به دست راویان دوره های بعد رسید و در کتب مختلف تدوین شد. البته بسیاری از این راویان در گزینش و چینش روایات به تناسب سلیقه و مذاق سیاسی و مذهبی خود عمل کردند؛ از این رو باید همواره به تاریخ نگاری عثمانی با دیده تردید نگریست و روایات فضايل خلفا و صحابه و گزارش های تاریخی این دسته از گزارشگران را مورد ارزیابی سندی و محتوایی قرار داد.

گستردگی تحریفات در تاریخ نگاری قرون نخستین، بزرگان و علمای اهل سنت را نیز به پالایش اخبار وا داشته است؛ کتاب الموضوعات ابن جوزی که در آن به نقد و بررسی اخبار ساختگی توجه شده، از جمله این اقدامات است.

ص: 82


1- بغدادی، المنمق، ص238؛ ابن اعثم، الفتوح، ج6، ص 343؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص910، ج 4، ص 1825.
2- ابن بکار، زبیر، جمهره نسب قریش، ج 1، ص 238، 241، 243.

فصل سوم : نقد گزارش های عثمانی درباره بیعت با امام على علیه السلام

اشاره

ص: 83

ص: 84

گزارش های عثمانیه در خصوص حوادث پس از قتل عثمان، به خصوص بیعت مردم با امام على علیه السلام، بسیار ضد و نقیض است، گاه آن حضرت را مشتاق و حریص به تصدی حکومت در شرایط بحران زده مدينه معرفی کرده اند و گاه مدعی شده اند که ایشان و افرادی همچون طلحه و زبیر، به رغم داشتن هوادارانی در میان مسلمانان، از قبول حکومت سرباز زده و برای در امان ماندن از تبعات پذیرش حکومت در شرایط بحرانی مدینه به خارج از شهر رفته و در باغ های اطراف ساکن شده بودند.

در این میان، گزارش های زهری بارزترین نمونه اختلاف و تعارض است. او در گزارشی امام را در رقابت با طلحه و حریص بر تصاحب منصب خلافت معرفی کرده است؛ به گونه ای که بعد از کشته شدن عثمان، از ترس آنکه مبادا مردم با طلحه بیعت کنند، آنان را به بیعت با خود فراخواند و آنان نیز با او بیعت کردند.(1)

این در حالی است که در گزارشی دیگر، به نقل از عبيد الله بن عبدالله و او از مسور بن مخرمه آورده است که پس از کشته شدن عثمان، امام در مسجد بود و مشاهده کرد که مردم برای بیعت به سوی طلحه می روند. از مسجد خارج شد تا به خانه خود باز گردد؛ اما در راه به مردی از قریش برخورد و او امام را به کشتن عثمان و تصاحب حکومت او متهم کرد. آن حضرت به مسجد بازگشت و بر منبر رفت. در این میان، کسی فریاد برآورد و مردم را از

ص: 85


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص215.

حضور امام بر منبر مسجد باخبر کرد؛ پس همگان به بیعت با امام رو آوردند.(1)

زهری همچنین در گزارش های دیگری از پیشنهاد امام به طلحه و زبیر برای تصدی خلافت خبر داده؛ چنانکه به نقل از عوف آورده است: زمانی که مردم خواستند تا با امام بیعت نمایند، آن حضرت از طلحه خواست دست خود را پیش بیاورد تا با او بیعت کند؛ اما طلحه، امام را برای خلافت شایسته تر دانست.(2) نیز آورده است که امام در دیداری با طلحه و زبیر آمادگی خود را برای بیعت با هر کدام از آن دو اعلام داشت.(3)

در برابر گزارش های متناقض و جانبدارانه زهری، باید به گزارش های شعبی و سیف بن عمر اشاره کرد. شعبی درباره اصرار مردم بر بیعت با امام و استنکاف آن حضرت آورده است: مردم نزد امام که در بازار بود، آمدند تا با آن حضرت بیعت کنند؛ اما ایشان نپذیرفت و از آنان خواست تا به تأسی از عمر بن خطاب، کمی صبر نمایند تا همه مردم جمع شوند و خلیفه با مشورت آنان انتخاب شود. مردم سخن امام را پذیرفتند و بازگشتند.

شعبی در ادامه گزارش خود، به نگرانی مردم از تأخیر در بیعت و بروز اختلافات شدید میان شورشیان اشاره کرده و گفته است: برخی فکر کردند که اگر کار همچنان ناتمام بماند و مردمی که از مناطق دیگر آمده اند باز گردند، در حالی که هنوز خليفه ای مشخص نشده، کار به اختلاف کشیده خواهد شد؛ لذا بار دیگر نزد امام رفتند. مالک اشتر به رغم استنکاف امام، دست ایشان را گرفت و بیعت کرد و مردم نیز چنین کردند.(4)

ص: 86


1- همان، ص 210.
2- همان، ص 215.
3- همان، ص 219.
4- طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج 3، ص 455.

با وجود آنکه در گزارش شعبی هیچ سخنی از طلحه و زبیر به عنوان رقیبان امام به میان نیامده است، در گزارش های سیف، مردمان مصر و مدینه، طرفدار امام؛ مردمان کوفه، طرفدار زبیر؛ و مردمان بصره، خواهان بیعت با طلحه معرفی شده اند.

سیف در میان گزارشگران عثمانی، گزارش های جامعی از وضعیت مدینه پس از قتل عثمان ارائه داده و رقابت گروه های حاضر در شهر برای به قدرت رساندن کاندیدای مورد نظر خود را ترسیم کرده است. او در گزارشی از ابوحارثه و ابوعثمان آورده است: پس از گذشت پنج روز از قتل عثمان، در روز پنج شنبه، مردم مدینه جمع شدند تا کار خلافت را یکسره کند؛ در حالی که سعد بن ابی وقاص و زبیر از شهر خارج شده بودند، طلحه در باغ خویش سکنی گزیده بود و بنی امیه همچون وليد، سعید و مروان به مکه فرار کرده بودند. در این اجتماع، مردم مصر، مردمان مدينه از اهل شورا خواندند و نظر خود را در موضوع خلافت تابع آنان دانستند؛ از این رو تعیین خلیفه را بر عهده آنان گذاشتند.(1)

سیف در گزارشی از محمد بن عبدالله بن سواد و طلحة بن اعلم و ابوحارثه و ابو عثمان ضمن اشاره به گذشت پنج روز از قتل عثمان و عدم تعیین خلیفه به نقل از غافقی بن حرب والی مدینه، آورده است: مردم التماس می کردند که کسی خلافت را بپذیرد؛ اما هیچ کس قبول مسئولیت نمی کرد. مصریها به دنبال امام بودند؛ اما حضرت از دست آنان به باغ های اطراف رفته بود و از آنان دوری می جست و حتی با آنان سخن نمی گفت. کوفیان به دنبال زبیر و اهل بصره به دنبال طلحه بودند؛ اما آنان نیز دوری می گزیدند.

ص: 87


1- همان.

مردم گرچه در کشتن عثمان هم صدا بودند، اما در تعیین خلیفه اختلاف داشتند؛ لذا وقتی خودداری این سه تن را دیدند، بر آن شدند تا هر کسی عهده دار خلافت شد با او بیعت کنند. کسی را سراغ سعد بن ابی وقاص فرستادند و با این سخن که تو از اهل شورا هستی، از او خواستند که خلافت را عهده دار شود؛ اما او نپذیرفت. سپس نزد عبدالله بن عمر رفتند؛ اما او نیز امتناع کرد و گفت: پذیرش این مقام، انتقام الهی را به دنبال دارد.(1)

اوضاع نابسامان مدینه که می توانست در هر لحظه به فاجعه ای بزرگ تر منجر شود، مصریان را که در شورش علیه عثمان نقش بارزی داشتند، به واکنشی سخت گیرانه واداشت. به گزارش سیف از محمد بن عبدالله بن سواده و طلحة بن اعلم، زمانی که مصریان با استنکاف بزرگان صحابه از پذیرش خلافت مواجه شدند، به مردم مدینه دو روز فرصت دادند تا یکی را برای خلافت انتخاب کنند و آنان را تهدید کردند که در غیر این صورت، علی، طلحه، زبیر و مردان زیادی را خواهند کشت؛ لذا مردم نزد امام آمدند و از او خواستند تا اداره حکومت را در دست گیرد. امام على علیه السلام از قبول خلافت استنکاف کرد؛ اما مردم بر خواسته خود اصرار ورزیدند و اعلام کردند که روز بعد، وعده بيعت عمومی با امام خواهد بود.(2)

از مجموع گزارش های سیف، چند نکته اساسی مشخص می شود: درخواست مصریان از مردم مدینه برای تعیین خلیفه و تأکید بر قبول بیعت با خلیفه مورد نظر آنها، تصریح سیف بر استنکاف امام از قبول خلافت و خروج از شهر، پیشنهاد امام در خصوص سپردن خلافت به افرادی که در سر هوای خلافت داشتند (بر خلاف نظر زهری که امام را بر خلافت حریص می دانست) و تصریح بر اتفاق و اجماع افراد حاضر در شهر بر بیعت با امام.

ص: 88


1- همان، ص 454.
2- همان.

1.اجماع یا عدم اجماع مردم در بیعت با امام

گزارشگران عثمانی بسیار تلاش کرده اند که این بیعت را بدون اجماع و در خصوص بزرگان صحابه، از سر اجبار و تهدید جلوه دهند. شعبی از جمله این گروه است که منکر اجماع در بیعت با امام شده و از کسانی چون سعد بن ابی وقاص نام برده است که از بیعت خودداری کرده اند.

در گزارش وی آمده است: امام نزد عبدالله بن عمر و سعد بن ابی وقاص رفت و از آنان خواست تا بیعت کنند؛ اما آنان بیعت خود را به بیعت تمام مردم مشروط کردند. پس امام از آنان دل کند و کسی را برای گرفتن بیعت به سوی محمد بن مسلمه انصاری و وهب بن صیفی انصاری فرستاد؛ اما آنها نیز با این بهانه که رسول خدا فرموده است: «در فتنه ها از امت دوری کنید و در خانه های خود بنشینید»، از بیعت با آن حضرت سرباز زدند و خود را خانه نشین کردند. اسامة بن زید نیز به رغم اظهار علاقه شدید به امام با این استدلال که با خود عهد کرده با کسی که «لا اله الا الله» می گوید نجنگد، با امام بیعت نکرد.(1)

فراز پایانی گزارش شعبی، آنجا که به نقل سخن اسامة بن زید اختصاص دارد، به خوبی روشن می کند که این گزارش، مربوط به زمان بیعت با امام نیست؛ بلکه مربوط به زمانی است که امام تصمیم به سرکوب شورش عایشه و امویان داشت و از این افراد خواست تا او را در نبرد همراهی کنند و هر یک به بهانه ای از حضور در سپاه امام خودداری کردند.

از این رو بر خلاف سخن شعبی، این گزارش را باید تأییدی بر بیعت بزرگان مدینه با امام دانست؛ چراکه اگر این افراد با امام بیعت نکرده بودند،

ص: 89


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص207-208.

درخواست امام از آنان برای شرکت در جنگ بی معنا بود. در تأیید این دیدگاه می توان به گزارشی از سیف استناد جست که در آن به صراحت بیان کرده است: حضرت پس از آگاهی از حرکت سپاه مکه، از عبدالله بن عمر خواست که او را در جنگ همراهی کند؛ اما عبدالله، حضور خود را به همراهی همه اهل مدینه مشروط کرد.(1)

زهری نیز از جمله عثمانیانی است که تلاش کرده اجماع حاضرین در مدینه برای بیعت با امام را خدشه دار نماید. او در گزارشی آورده است: گروهی از مردم با امام بیعت نکردند و به شام گریختند که قدامة بن مظعون، عبدالله بن سلام و مغيرة بن شعبه از جمله این افراد بودند.(2) این در حالی است که به گزارش سیف، مغیره تا روزها بعد از بیعت مردم با امام در مدینه ماند و به ایشان در خصوص عزل کارگزاران عثمان مشورت داد.(3) زهری هم چنین در گزارشی تأمل برانگیز، بیعت زبیر را منکر شده است.(4)

در رد این دسته از گزارش ها می توان به گزارش دیگری از زهری اشاره کرد که در آن به اجماع بیعت کنندگان تصریح کرده است.(5) هم چنین باید به گزارش سیف از محمد و طلحه استناد جست که حاکی از اجماع مردم در بیعت با امام است.(6) روایات دیگری نیز مبنی بر بیعت اهل حرمین و عامه مسلمانان گزارش شده که نافی ادعاهای منکران اجماع است.(7)

ص: 90


1- طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج 3، ص 465- 466.
2- همان، ص 452.
3- همان، ص 459-460.
4- همان، ص 452.
5- بلاذری، همان، ج 2، ص 215.
6- طبری، محب الدين، همان، ج 3، ص 457.
7- بلاذری، همان، ج 3، ص9،8، 11.

2.اختیار یا اجبار مردم در بیعت با امام

گزارشگران عثمانی در خصوص نحوه بیعت مردم با امام نیز دچار تعارض و سردرگمی شده اند؛ چراکه گاه بیعت برخی صحابه همچون طلحه و زبیر را بدون هیچ تهدید و اجباری گزارش کرده اند و گاه بیعت آنان را برای حفظ جانشان جلوه داده اند یا به صراحت از تهدید شدن آنها با شمشیر سخن گفته اند.

در بسیاری از این گزارش ها تلاش شده است بیعت صحابه مشهور پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم با امام پس از بیعت مردم و از روی اجبار نشان داده شود. به برخی از این گزارش ها درباره بیعت بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر و... به نقل از شعبی اشاره شد که آنان بیعت خود را به بیعت مردم موکول کرده بودند. این در حالی است که امام هر گونه اجبار در بیعت را منع کرده و خواهان بیعت آزادانه و همراه با رضایت مردم بود.(1) علت دستور امام به بیعت آشکار در مسجد(2) را بر همین اساس می توان فهمید؛ چراکه با علنی کردن بیعت در مسجد، هر گونه شائبه بیعت اجباری و مخفی از بین می رفت.

شعبی در گزارش خود آورده است: پس از بیعت مردم با امام، طلحه و زبیر از بیعت سرباز زدند. مالک اشتر با اصرار از طلحه خواست تا با امام بیعت کند؛ ولی او این کار را مشروط به بیعت همه مردم با امام کرد. با این حال، مالک اشتر همچنان اصرار ورزید تا برای امام از او بیعت گرفت. مردی از بنی اسد، بیعت طلحه به عنوان اولین صحابی بیعت کننده را به سبب عليل بودن دستش خوش یمن ندانست و دیگران را از عاقبت کار ترساند.

ص: 91


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 9.
2- بلاذری، همان، ج 3، ص 9.

پس از آن، حکیم بن جبله عبدی سراغ زبیر رفت و او را برای بیعت با امام فراخواند. بعدها زبیر در وصف چگونگی بیعت خود با امام، حکیم را دزدی از بنی عبد القيس خواند که با فشار او با امام بیعت کرده است.(1)

زهری نیز در اثبات وجود مخالفان بیعت با امام و کسانی که به زعم او با اکراه بیعت کردند، آورده است: پس از بیعت مردم با امام، آن حضرت کسانی را به سوی طلحه و زبیر فرستاد تا برای بیعت حاضر شوند؛ اما طلحه تعلل کرد. مالک اشتر، شمشیر کشید و او را به مرگ تهدید کرد در این حال، طلحه از بیعت گریزی ندید و با امام بیعت کرد و به دنبال او زبیر نیز بیعت نمود.(2)

سیف به نقل از محمد بن عبدالله بن سواده و طلحة بن اعلم آورده است که گروهی از مردم مدینه پس از ملاقات با امام و درخواست پذیرش حکومت از ایشان، با یکدیگر مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که زبیر و طلحه را برای بیعت با امام بیاورند؛ زیرا بر این باور بودند که در صورت بیعت آن دو، حکومت امام استوار خواهد شد. پس بصریان، حکیم بن جبله عبدی را به همراه چند تن به سوی زبیر، و کوفیان، اشتر را به سوی طلحه فرستادند تا با زور شمشیر آنان را به مسجد بیاورند. این دو گروه از اینکه به نوعی مقهور قدرت مصریان شده بودند، ناراحت و از طلحه و زبیر عصبانی بودند.

فردای آن روز، یعنی در روز جمعه، مردم در مسجد جمع شدند و امام بر منبر رفت و در سخنانی ضمن تأکید بر حق مردم در انتخاب خلیفه، آمادگی خود را برای کناره گیری از این مسئولیت اعلام کرد؛ اما آنان همچنان بر تعیین امام به عنوان حاکم خود اصرار کردند. آنگاه کوفیان طلحه را آوردند تا با امام بیعت کند و او با اعلام ناخرسندی از این انتخاب، بیعت کرد. از آنجا که دست طلحه عليل بود، یکی از میان جمع فریاد برآورد که إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا

ص: 92


1- بلاذری، همان، ج 2، ص206-207.
2- طبری، محب الدين، همان، ج 3، ص 451-452.

إِلَيْهِ رَاجِعُونَ و از بی سرانجامی این کار سخن گفت. سپس زبير را آوردند و او همانند طلحه بیعت کرد. پس از او نیز کسانی را آوردند که از بیعت با امام ناخرسند بودند. در ادامه مردم برخاستند و با آن حضرت بیعت کردند.(1)

سیف از ابوزهیر ازدی و او از عبدالرحمن بن جندب و او از پدرش آورده است که وقتی عثمان کشته شد و مردم بر انتخاب امام هم سخن شدند، اشتر نزد طلحه رفت تا او را برای بیعت بیاورد و چون طلحه بیعت خود را به بیعت مردم موکول کرد، شرط او را نپذیرفت و او را کشان کشان تا مسجد آورد. پس طلحه بر منبر رفت و با امام بیعت کرد.(2)

گزارش این سه تن در تعارض آشکار با یکدیگر است؛ چراکه شعبی و زهری مدعی شده اند که ابتدا مردم با امام بیعت کردند و سپس از طلحه و زبیر به زور بیعت گرفتند، در حالی که سیف آورده است پس از بیعت طلحه و زبیر مردم برخاستند و با امام بیعت کردند. هم چنین زهری و شعبی در گزارشی معتقدند که طلحه بیعت خود را به بعد از بیعت مردم موکول کرد، در حالی که در گزارش دیگری مدعی شده اند ابتدا مردم بیعت کردند و سپس به سراغ طلحه و زبیر رفتند. با این وصف اگر گزارشی که به شرط طلحه برای بیعت اشاره کرده، صحيح باشد، در واقع شرط او پیش از آن محقق شده بوده و دیگر نیازی به اجبار و تهدید نبوده است.

هم چنین باید به گزارش دیگر زهری توجه کرد که در تعارض آشکار با این دسته از گزارش ها، بیعت طلحه و زبیر با امام را به نحوی نقل می کند که در آن هیچ اشاره ای به خشونت وجود ندارد.(3) از این رو باید بیعت این افراد را

ص: 93


1- همان، ص 456 - 457.
2- همان.
3- بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص219.

بدون اجبار دانست؛ چنانکه امام على علیه السلام نیز بر بیعت طلحه و زبیر بدون اصرار و اکراه تأكید فرموده است.(1)

برای رد ادعای زور و تهدید در بیعت، می توان از اخبار واقعه جمل و عدم همراهی مردم مدینه با امام بهره گرفت؛ زیرا به گزارش بسیاری از عثمانیان، مردم مدینه امام را در سرکوب شورش اهل مکه یاری نکردند و این در حالی بود که همه با آن حضرت بیعت کرده بودند. در هیچ گزارشی، از تهدید این افراد سخن به میان نیامده، بلکه به تلاش های مسالمت آمیز امام در گفتگو و رایزنی با این عده اشاره شده است. این رفتار حضرت در برابر کسانی که با ایشان بیعت کرده بودند به خوبی بیانگر این مطلب است که ایشان هیچ گاه خواهان همراهی مردم در سایه تهدید و فشار نبوده است.

از جمله این گزارش ها، گزارش سیف از محمد و طلحه است که گفته اند: زمانی که امام نیروهای خود را آماده مقابله با شام می کرد، از حرکت سپاه مکه به سوی بصره آگاه شد. ایشان این مسئله را مایه به هم ریختگی جامعه دانست و از مردم مدینه خواست تا علیه آنان بسیج شوند؛ اما آنان طفره رفتند. سپس امام کمیل نخعی را سوی عبدالله بن عمر فرستاد تا او را نزد امام بیاورد. عبدالله در پاسخ به درخواست امام، خود را یکی از مردم مدینه خواند و حضور خود در سپاه را منوط به همراهی اهل مدینه کرد. امام از او خواست که حداقل عليه آن حضرت اقدامی نکند.

عبدالله پس از آن نزد ام کلثوم (دختر امام) رفت و او را از شرایط موجود آگاه ساخت و از سفر خود به مکه برای انجام عمره و اطاعت پذیری از امام مادامی که او را به جنگ فرا نخواند سخن گفت.

فردای آن روز به امام خبر دادند که عبدالله به سوی شام حرکت کرده است. امام سواران خود را طلبید تا در راه های خروجی شهر، وی را بیابند.

ص: 94


1- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 497-498؛ مفید، الامالی، ص 72-73.

در این میان، ام کلثوم نزد پدر خود آمد و آن حضرت را از سفر عمر عبدالله و سخنان او آگاه کرد و خبر خبر چینان را دروغ دانست و خود ضامن کردار او شد. امام نیز پذیرفت و سواران خود را باز گرداند.(1)

سیف همچنین آورده است: وقتی امام از حمایت اهل مدینه دلسرد شد بزرگان شهر را فراخواند و از آنان یاری خواست. با سخنان حضرت، دو تن از بزرگان انصار به نام های ابو الهيثم بن تیهان بدری و خزيمة بن ثابت - فردی غیر از خزيمه ذو شهادتین - بر همراهی امام هم داستان شدند.(2)

به گزارش سیف، آنگاه که امام از پنهان شدن زیاد بن ابیه در خانه نافع بن حارث آگاه شد، به خاطر اینکه زیاد از ایشان دست کشیده و حاضر به نبرد با ناکثین نشده، از او گله کرد؛ اما نه تنها هیچ برخورد خشونت آمیزی با وی نکرد، بلکه از او خواست تا به همراه عبدالله بن عباس که از سوی امام، والی بصره شده بود، به آنجا برود و مسئولیت خراج و بیت المال بصره را عهده دار شود و او نیز چنین کرد. امام همچنین از ابن عباس خواست تا به نظرات و راهنمایی های او توجه کند.(3)

نکته دیگری را که می توان برای رد ادعای تهدید و زور در بیعت بیان کرد، آن است که بر اساس ادعای شعبی افرادی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، اسامة بن زيد، محمد بن مسلمه و وهب بن صیف نیز با امام بیعت نکردند و بیعت خود را به بعد از بیعت همه مردم موکول ساختند.

حال باید پرسید چرا جبر و تهدیدی که در خصوص بیعت طلحه و زبیر ادعا می شود، در مورد این افراد طرح نشده است؟ با اینکه در میان این افراد،

ص: 95


1- طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج 3، ص 465-466.
2- همان، ص 467.
3- همان، ص 546.

بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر حضور دارند که بیعت آنان همانند طلحه و زبیر تأثیر گذار بود یا اجبار افرادی چون وهب بن صیف و محمد بن مسلمه تبعات منفی کمتری به دنبال داشت.

از این رو به نظر می رسد تلاش عثمانیان برای تلقین این ادعا که زور و تهدید در بیعت طلحه و زبیر دخیل بوده، تنها با هدف تبرئه این افراد از پیمان شکنی و به راه انداختن نبرد جمل و ریختن خون هزاران مسلمان بوده است.

3.حوادث مدینه پس از بیعت با امام

سیف از سلیمان بن ابی مغیره و او از علی بن حسین علیه السلام آورده است که امام على علیه السلام پس از سخنرانی در مسجد و بیعت عمومی مردم با ایشان به سوی خانه خود رفت. طلحه و زبیر به همراه تعدادی از صحابه نزد امام رفتند و از آن حضرت خواستند تا قاتلان عثمان را که همچنان در مدینه حضور داشتند بکشد؛ اما آن حضرت آنان را به صبر فراخواند و از تسلط این افراد بر شهر و همراهی غلامان و بدویان با این افراد سخن گفت. ایشان خود را در گرفتن انتقام خون عثمان با آنان هم نظر می دانست؛ اما شرایط را برای این کار مناسب نمی دید و مردم را در این امر یکدل نمی یافت.

به دنبال فرار بسیاری از بنی امیه، امام بر قریش سخت گرفت و از خروج آنان از مدینه ممانعت به عمل آورد. برخی از قریشیان با امام هم نظر بودند، اما برخی خواهان انتقام بودند و سخت گیری های امام بر قریش را ص حیح نمی دانستند. امام با شنیدن این سخنان بر منبر رفت و از فضایل قریش و نیاز خود به همراهی آنان سخن گفت و قول داد تا از قریش حفاظت کند. سپس دستور داد تا غلامان نزد مالکان خود برگردند و خونشان را در صورت تمرد از دستور، مباح دانست. بدویان و سبائیان از این فرمان امام نگران شدند.(1)

ص: 96


1- همان، ص 457-459.

سیف به نقل از محمد و طلحه آورده است که امام در روز سوم حکومت خود از مردم خواست تا بدویان را از شهر بیرون کنند و از بدویان خواست تا به سرزمین خود بازگردند. آنان پذیرفتند؛ اما سبائیان از پذیرش فرمان حضرت سرباز زدند. سپس امام به خانه خود بازگشت و در ملاقات با طلحه و زبیر و گروهی از اصحاب، زمان را برای گرفتن انتقام خون عثمان مناسب خواند؛ اما این بار آنان شرایط را مناسب ندیدند.

طلحه و زبیر از امام خواستند تا به آنها اجازه دهد به سوی کوفه و بصره بروند و سپاهی برای دفع فتنه این افراد به مدینه بیاورند. مغیره نیز از امام خواست تا در عزل کارگزاران عثمان عجله نکند و پس از بیعت مردم مناطق دیگر، به این کار بپردازد. امام از آنها خواست تا فرصت دهند در مورد پیشنهاداتشان فکر کند.

فردای آن روز مغیره دوباره نزد امام آمد و این بار نظری خلاف حرف دیروز خود زد و پیشنهاد داد تا در عزل کارگزاران عثمان تعجیل کند. او به هنگام خروج از خانه امام، پیشنهاد جدید خود را فریب کاری خواند و آن را نتیجه بی توجهی امام به سخنان دیروزش که از روی خیر خواهی بود، دانست.

در آن لحظه، ابن عباس که وارد مجلس می شد او را دید و از امام در مورد او سؤال کرد. امام صحبت های متفاوت مغیره را به او گفت، پس ابن عباس سخنان دیروز مغیره را از روی خیرخواهی و سخنان امروزش را فریب کاری دانست. ابن عباس صحیح ترین کار را این می دانست که امام در زمان قتل عثمان از مدینه خارج می شد و به سوی مکه می رفت تا از سوی بنی امیه به کشتن عثمان متهم نمی شد.(1)

ص: 97


1- همان، ص 459-460.

سیف در این دو گزارش خود، برای اولین بار از گروهی به نام سبائیان نام می برد و پس از آن با ساختن نقش هایی برای آنان تلاش می کند تا آنان را گروهی جنگ طلب و تأثیر گذار در حوادث عصر امام معرفی نماید. از سوی دیگر، در این گزارش ها به وضوح از آمادگی امام برای گرفتن انتقام خون عثمان، تنها سه روز بعد از بیعت مردم، یاد شده است و این با ادعای عثمانیه مبنی بر دست داشتن آن حضرت در قتل عثمان و کوتاهی ایشان در برخورد با قاتلان او منافات دارد.

ص: 98

فصل چهارم : نقد گزارشهای عثمانی درباره حکومت داری امام على عليه السلام

اشاره

ص: 99

ص: 100

1.امام و کارگزاران

گزارش عثمانیان در خصوص کارگزاران امام در مقایسه با گزارش حوادث زمان بیعت، از انسجام خوبی برخوردار است؛ به گونه ای که با گزارش های گزارشگران بی طرف شیعه کمتر تعارض دارد. در عین حال، گاه با گزارش های جانبدارانه ای مواجه می شویم که تلاش کرده اند با تخریب شخصیت برخی از یاران امام، جایگاه حضرت را نزد وفادار ترین صحابه ایشان تضعیف نمایند.

به گزارش زهری، طلحه و زبیر از امام خواستند تا استانداری بصره و کوفه را به آنها واگذار نماید؛ اما آن حضرت از آنان خواست تا در کنار او در مدينه بمانند و دوری آنان را برای خود سخت دانست.(1)

سیف از محمد و طلحه نقل کرده است که امام در سال 36 هجری کارگزاران خود را برگزید و به سوی مناطق موردنظر اعزام کرد. عثمان بن حنیف را به سوی بصره، عمارة بن حسان بن شهاب را به سوی کوفه، عبیدالله بن عباس را به سوی یمن، قیس بن سعد را به سوی مصر و سهل بن حنیف را به سوی شام فرستاد.

زمانی که سهل به تبوک رسید، راه را بر او بستند و چون فهمیدند که او فرستاده امام برای حکومت بر شام است، از او خواستند که باز گردد؛ سهل نیز چنین کرد.

ص: 101


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 218؛ طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج 3، ص 452.

قیس نیز زمانی که به آیله رسید، با ممانعت گروهی مواجه شد؛ اما خود را از پیروان عثمان معرفی کرد و راه را بر او باز کردند. وقتی به مصر رسید، با دسته بندی های مختلفی مواجه شد. برخی از امام اطاعت می کردند و برخی در انتخاب خود توقف کرده بودند و منتظر بودند تا قاتلان عثمان، قصاص شوند و سپس به امام بپیوندند. گروهی نیز می گفتند اگر امام برادران ما را قصاص نکند با او هستیم. قیس شرایط مصر را برای امام نوشت.

عثمان بن حنيف بدون هیچ مانعی وارد بصره شد و مردم آنجا را در گروههای مخالف و موافق قصاص یافت. عماره نیز که عازم کوفه بود، در زباله، طلیحه اسدی را دید که مدعی خونخواهی عثمان بود و وقتی به کوفه رسید با قعقاع مواجه شد که همراه با پیروان خود از یاری عثمان بازگشته بودند. چون قعقاع عماره را به مرگ تهدید کرد، وی به مدینه بازگشت.

اما عبیدالله زمانی که به یمن رسید خبر یافت که یعلی بن امیه، عامل عثمان در یمن، پس از جمع آوری خراج این منطقه به سوی مکه رفته است.

با بازگشت برخی از کارگزاران و نیز آگاهی امام از شرایط شهرها، آن حضرت، طلحه و زبیر را فراخواند و آنان را از وضعیت پیش آمده آگاه کرد و چاره را در آن دید که ابتدا با نامه نگاری و گفتگو مشکلات را حل نماید و جنگ را آخرین راه دانست. امام نامه ای نوشت و آن را توسط سبره جهنی و معبد اسلمی برای معاویه و ابوموسی اشعری فرستاد. ابوموسی در پاسخ امام از اطاعت و بیعت اهل کوفه خبر داد؛ اما معاویه جواب نامه امام را ننوشت و پیک امام را تا چند ماه نزد خود نگاه داشت.(1)

به گزارش زهری پس از آنکه قيس، والی امام در مصر شد، معاوية بن ابی سفیان و عمرو بن عاص تلاش کردند تا او را از مصر خارج کنند و خود بر آنجا مسلط شوند؛ اما قیس با تدبیر خود مانع این کار شد. سرانجام

ص: 102


1- طبری، محب الدين، همان، ج 3، ص 462-464.

معاویه خدعه ای کرد و امام را در برابر قیس قرار داد.

معاویه به اهل شام سفارش کرد قیس را سب نکنند و با او نجنگند و او را ناصح و همراه خود معرفی کرد. همچنین شایعه ساخت که او با مردم خربتا که دوستدار معاویه هستند، با عطوفت رفتار می کند و مقرری آنان را می پردازد و آنها را بزرگ می دارد. معاویه این سخنان را برای جاسوسانش در عراق هم نوشت تا به نحوی به گوش امام برسانند.

با شیوع این مطالب و پیشنهاد محمد بن ابی بکر و عبدالله بن جعفربن ابی طالب مبنی بر عزل قيس، آن حضرت در نامه ای به او خواستار جنگ با مردم خربتا که ده هزار تن بودند، شد؛ اما قیس آنان را بزرگان مصر دانست که دل به معاویه دارند و باید با روش مدارا آنان را کنترل نماید؛ از سوی قیس جنگ با مردم خربتا را که توان نظامی همسانی با قیس داشتند بی اثر دانست چراکه به دنبال اصرار امام بر جنگ با خربتا، قیس در نامه ای از ایشان خواست در صورتی که به او اعتماد ندارد، عزلش کند. امام مالک اشتر را والی خود بر مصر کرد؛ اما مالک در مسیر مصر و در منطقه ای به نام قلزم، بر اثر نوشیدن عسل، مسموم و کشته شد. عمرو بن عاص آن عسل را لشکر خداوند برای از میان برداشتن دشمنان خود دانست. پس از آن، امام، محمد بن ابی بکر را به عنوان والی مصر برگزید.(1)

زهری آورده است: وقتی محمد بن ابی بکر برای تصدی ولایت مصر نزد قیس آمد، قیس به او گفت: «از نزد کسی آمدی که نظر درستی ندارد، اما تلاش شما در برکناری من مانع نمی شود که تو را نصیحت نکنم». او سپس حیله ای را که در کنترل معاویه و عمرو و مردم خربتا به کار گرفته بود برای

ص: 103


1- همان، ص 553-554.

محمد گفت؛ اما او سخنان قيس را به کار نبست و مردان ربیعه را به سوی مردم خربتا اعزام کرد. آنان در جنگ شکست خوردند و محمد فراری شد.(1)

به نقل زهری، قیس بن سعد بن عباده از مصر به مدینه رفت، اما مروان و اسود بن ابی البختری او را تهدید کردند و قیس از ترس آنکه او را بگیرند و بکشند، به سوی امام در کوفه بازگشت. معاویه با شنیدن این خبر، سخت از کار مروان و اسود خشمناک شد و بازگشت قیس نزد امام را خطرناک تر از آن شمرد که صد هزار مرد جنگی به کمک امام رفته باشند.

با حضور قیس در کوفه و رسیدن خبر کشته شدن محمد بن ابی بکر در مصر، امام دانست که تدبیر قیس در مصر صحیح بوده است و کسانی که از او بد می گفتند، در اشتباه بودند. از آن پس امام در همه امور با قیس مشورت می کرد.(2)

زهری در این گزارش تلاش کرده تا رابطه میان قيس و امام را بسیار تیره جلوه دهد و حتی سخنان تندی از زبان قیس در مورد امام آورده است؛ این در حالی است که صنعانی (م 211ق) به داستان عزل قيس و مشورت دادن وی به محمد بن ابی بکر پرداخته و سخن قیس را به گونه ای نقل کرده که در مفهوم با سخن گزارش شده از سوی زهری بسیار متفاوت است و در آن، شائبه جسارت به امام وجود ندارد.

به نقل صنعانی، قیس خطاب به محمد بن ابی بکر گفت: «أنك قد جئت من عند امرئ لارأى له في الحرب»؛ یعنی تو از نزد مردی می آیی که نظری به جنگ ندارد».(3) نقش قیس در همراهی با امام پس از حضور وی در کوفه، همچون شرکت در نبرد صفین و قبول ریاست شرطه کوفه،(4) از دیگر شواهد

ص: 104


1- همان، ج 4، ص 70.
2- همان، ج 3، ص 555-556.
3- صنعانی، المصنف، ج 5، ص 459.
4- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 389-393.

ارادت قیس به امام على علیه السلام است که با گزارش زهری منافات دارد.

2.قضاوت های امام

روایات شریح از حوادث دوران حکومت امام، عمدتا به قضاوت های آن حضرت و نیز عملکرد ایشان در این حیطه اختصاص یافته است. گرایش عثمانی شریح در این گزارش ها کمتر تأثیرگذار بوده و این، خود، انگیزه نگارنده برای توجه به این گزارش هاست؛ چراکه بیانگر این مسئله می باشد که به رغم دشمنی عثمانیه با امام علیه السلام گزارش هایی از آنان موجود است که ادعای شیعه در خصوص برتری حضرت بر دیگر صحابه رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم را تأیید و تثبیت می کند.

شریح نقل کرده است: سه نفر با هم به سفر رفتند و تنها دو نفرشان بازگشتند و از مرگ همراهشان خبر دادند. بازماندگان نفر سوم، از آن دو نفر به جرم کشتن همراهشان شکایت کردند و چون شریح نتوانست میانشان قضاوت نماید، آنان را نزد امام فرستاد. امام دو متهم را از یکدیگر جدا کرد و از یک نفر از آنان در مورد مکان و زمان مرگ نفر سوم و نحوه غسل و کفن او سؤالاتی پرسید. سپس با شنیدن پاسخ آن فرد تکبیر بلندی گفت و اطرافیان خود را به سر دادن تكبير دستور داد. این تکبیرها برای نفر دوم این توهم را ایجاد کرد که دوستش به قتل اعتراف کرده است؛ پس در مواجهه با امام، خود، به قتل همراهشان اعتراف کرد.(1)

شریح همچنین آورده است که پس از بازگشت امام از صفین، ایشان زره خود را نزد فردی یهودی یافت؛ در حالی که آن زره را هیچ گاه نفروخته یا

ص: 105


1- نعمان مغربی، ابوحنیفه، شرح الاخبار، ج 2، ص 312-313.

نبخشیده نبود. یهودی مدعی بود که زره در دست اوست، پس او مالک زره است. آنگاه که شریح از امام برای ادعایش شاهد خواست، ایشان، قنبر و فرزندش حسن علیه السلام را به عنوان شاهد معرفی کرد، ولی شریح از پذیرش شهادت حسن علیه السلام به دلیل آنکه فرزند امام است، خودداری کرد.

این قضاوت شریح، تعجب امام را برانگیخت و عدم پذیرش شهادت فرزند را ناصحیح دانست. با صدور حکم شریح به نفع مرد یهودی، وی از اینکه حاکم جامعه اسلامی همچون فردی عادی در محکمه حاضر شد، متحول گشت، اسلام آورد و در نهروان در رکاب امام جنگید.(1) مشابه چنین گزارشی را شعبی از عمرو بن شمر و او از جابر بن یزید جعفی نقل کرده است.(2)

شریح همچنین نقل کرده است که خانه ای به ارزش هشتاد دینار خرید.

زمانی که امام از این معامله مطلع شد، او را فراخواند و از اینکه در این دنیای فانی تا بدین حد خود را به رنج و سختی می اندازد، اظهار تعجب کرد و به او سفارش نمود به جای تلاش برای تأمین دنیا به فکر تأمین آخرتش باشد.(3)

به نقل شریح، على علیه السلام با شلاقی در بازار کوفه می گشت و بازاریان را به کسب حلال و قناعت به سود کم، توصیه می کرد.(4)

3.دیگر گزارش ها از حکومت امام

به گزارش ابووائل، روزی امام بر منبر کوفه از کسانی که سخنان پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را در روز غدیر به یاد می آوردند، خواست که برخیزند و شهادت دهند. انس بن مالک، براء بن عازب و جریر بن عبدالله در مجلس نشسته بودند، اما بر

ص: 106


1- ابن حبان، المجروحین، ج 2، ص 200-201.
2- ثقفی، الغارات، ج 1، ص 124؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 486.
3- صدوق، الامالی، ص 389 .
4- ابن حیان، همان، ج 2، ص 196.

شنیدن سخنان رسول خداصلی الله علیه واله وسلم گواهی ندادند. پس امام کسانی را که به رغم شنیدن فرمایشات پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از شهادت خودداری کردند، نفرین کرد و از خداوند خواست تا هیچ یک از آنان از دنیا نروند، مگر آنکه نشانی از این دروغشان آشکار شود. پس انس دچار برص، براء مبتلا به کوری و جریر نیز که پیش از هجرت به مدینه بیابان نشین بود، بار دیگر به موطن خود بازگشت و در همان جا مرد.(1)

جابر بن یزید جعفی، از گزارشگران شیعی، اشعث بن قیس کندی را نیز به عنوان یکی از کسانی یاد کرده است که حاضر نشدند بر حادثه غدیر شهادت دهند(2) و این در حالی است که دیگر گزارشگران شیعی و عثمانی از اشعث یاد نکرده اند. همچنین طبق گزارش هایی ازعبدالرحمن بن ابی لیلی(3) و ابوطفیل عامر بن واثله،(4) از گزارشگران شیعی، دوازده نفر از انصار بدری در آن مجلس بر شنیدن سخنان رسول خدا در غدير شهادت دادند.

عبدالله بن زیبر به نقل از عبدالله بن شریک و او از پدرش آورده است که در روز جمعه على علیه السلام بر منبر رفت و خود را بنده خدا و برادر رسول خداصلی الله علیه واله وسلم معرفی کرد و هر کس را که همانند ادعای او را داشته باشد، دروغگو خواند. امام در ادامه از مظلومیت خود پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه واله وسلم سخن گفت و از دستور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم ماه مبنی بر جنگ با ناکثین (طلحه

ص: 107


1- بلاذری، همان، ج 2، ص 156-157.
2- صدوق، همان، ص 184- 185.
3- ابن ابی یعلی، مسند، ج1، ص428 ؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 14، ص 240؛ ابن عساکر، همان، ج 42، ص206؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج 4، ص28؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.
4- ابن نجار بغدادی، ذیل تاریخ بغداد، ج 3، ص 10.

و زبیر)، قاسطين (معاویه و اهل شام) و نیز مارقین (اهل نهروان) خبر داد و فرمود: «اگر آن حضرت به نبرد با گروه چهارمی فرمان می داد، با آنها نیز می جنگیدم».(1)

به نقل شعبی از ابووائل، از امام على عليه السلام خواسته شد تا برای پس از خود، کسی را جانشین نماید؛ اما آن حضرت با رد این پیشنهاد، اجماع مردم را کافی و مفید دانست و در تأیید گفتار خود به اجماع آنان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اشاره کرد.(2) این گزارش با سلسله اسناد متفاوت از ابووائل در منابع مختلف به چشم می خورد.(3) توجه منابع اهل سنت به نقل این گزارش را باید متأثر از تلاش آنان در جعل فضایل برای خلفای نخستین و برتر جلوه دادن آنان بر امام دانست.

ص: 108


1- احمد بن محمد، ابن عقده، فضائل امیر المؤمنین، ص 85؛ طوسی، الامالی، ص 726.
2- ابن ابی عاصم، السنه، ص537.
3- ابن عدی، الکامل، ج 4، ص 3؛ بيهقي، السنن الکبری، ج8 ص 149؛ ابن عساکر، همان، ج30، ص 289-290.

فصل پنجم : نقد گزارش های عثمانی درباره جنگهای امام على عليه السلام

اشاره

ص: 109

ص: 110

1.نبرد جمل (36 ق)

عوامل و زمینه های نبرد جمل

در بررسی عوامل و زمینه های نبرد جمل، گزارش های سیف جامع تر از سایر گزارش هاست؛ گرچه بعضی از تاریخ هایی که وی برای زمان مرگ عثمان و بیعت مردم با امام تعیین کرده، همخوانی ندارند. از نکات بارز این گزارش ها، بیان انگیزه عایشه از مخالفت با قتل عثمان است.

سیف گزارش کرده است که عایشه در مکه از شورش مردم و قتل عثمان آگاه شد؛ اما هیچ واکنشی در مخالفت با اقدام شورشیان از خود نشان نداد؛ ولی وقتی در مسیر بازگشت به مدینه، از بیعت مردم با امام على عليه السلام آگاه شد، به مکه برگشت و در مخالفت با اقدام شورشیان در مسجد الحرام بست نشست. چنین واکنشی، گواه این مطلب است که انگیزه او از خونخواهی عثمان تنها مخالفت با حکومت امام بوده است.

همچنین سیف از محمد و طلحه نقل کرده است که قبل از مرگ عثمان، برخی از مردم مدینه برای انجام حج به مکه رفتند و هنگامی به مدینه بازگشتند که عثمان کشته شده بود، ولی هنوز با امام بیعت نشده بود. بنی امیه ساکن در مدینه وحشت زده به مکه فرار کردند.

در روز جمعه، پنج روز مانده به پایان ذی حجه، مردم مدینه با امام بیعت کردند و این در حالی بود که عایشه هنوز در مکه بود و می خواست عمرة ماه محرم را به جا آورد. فراریان، حوادث مدينه و اینکه کسی به خلافت تن نداده است را به عایشه خبر دادند. عایشه پس از انجام عمره راهی مدینه شد؛ اما در سرف از یکی از خویشاوندانش به نام عبید بن ابی سلمه شنید که

ص: 111

پس از هشت روز از کشته شدن عثمان، مردم مدینه را به بیعت با امام مجبور کرده اند.

عایشه با شنیدن این سخنان، به مکه بازگشت و در مسجد الحرام برای مردم سخنرانی کرد. او علت خشم شورشیان از عثمان را تنها کتک زدن مردم توسط کارگزارانش، به کارگیری جوانان در امور حکومت و قرق برخی مناطق دانست و ادعا کرد که چون عثمان به خواسته آنان جامه عمل پوشانیده بود، دیگر بهانه ای برای شورش نداشتند؛ اما آنها تعدی کردند، برخلاف گفتارشان عمل نمودند؛ حرمت ماه حرام را شکستند، خون ریختند و غارت کردند.

عایشه در سخنان خود، یک انگشت عثمان را برتر از امثال شورشیان خواند و مردم را به سرکوب آنها فراخواند و عثمان را به سبب ظلمی که بر او شده بود، پاک دانست. با این سخنان، عبدالله بن عامر حضرمی (والی مکه) اولین کسی بود که آمادگی خود را برای مقابله با قاتلان و شورشیان اعلام کرد.(1)

شعبی این گزارش را به نحوی بیان کرده که گویا عایشه از قتل عثمان و بیعت امام، هم زمان آگاهی یافته و به مکه بازگشته است؛ در حالی که با توجه به فاصله حداقل شش روزه میان قتل عثمان و بیعت با امام بسیار بعید به نظر می رسد که خبر قتل عثمان با آن مقدار تأخیر به مکه رسیده باشد.

در گزارش شعبی آمده است: وقتی عایشه از مکه به سوی مدینه خارج شد، در راه آگاه شد که عثمان کشته شده و مردم با امام بیعت کرده اند؛ بنابراین دوباره به مکه بازگشت. در مکه، عبدالله بن عامر حضرمی در ملاقات با عایشه از کشته شدن عثمان و قصد عایشه از خونخواهی او مطلع شد و اولین کسی بود که آمادگی خود را برای همراهی او اعلام کرد؛ سعید بن عاص و دیگر امویان نیز آمادگی خود را اعلام کردند، همچنین عبدالله

ص: 112


1- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 467-468.

بن عامر بن کریز از بصره، یعلی بن امیه از یمن و طلحه و زبیر از مدینه به عایشه پیوستند و بر آن شدند تا به سوی بصره حرکت کنند. عایشه در سخنانی خونخواهی عثمان را کاری بزرگ و سخت دانست و نسبت به آمادگی مردم شام و رسیدن به نتیجه، اظهار امیدواری کرد.(1)

در برابر این دو گزارش، از ابومخنف شیعی گزارشی در دست است که طبق آن، بعد از آگاهی عایشه از قتل عثمان، به او خبر دادند که مردم با طلحه بیعت کرده اند و او از این اتفاق بسیار خرسند شد؛ اما وقتی در راه بازگشت به مدینه اطلاع یافت که مردم با امام بیعت کرده اند، ناراحت شد و به مکه بازگشت، در کنار حجر الأسود سکنی گزید، از گلایه های مردم به حکومت عثمان و توبه و تلاش عثمان در رفع نارضایتی ها سخن گفت و قتل او را نکوهش کرد.(2)

سیف از محمد و طلحه نقل کرده است که یعلی بن امیه از یمن با ششصد شتر به عایشه پیوست و در ابطح اردو زد. پس از آن طلحه و زبیر به آنها پیوستند و در پاسخ عایشه از اوضاع مدینه، آنجا را محل حضور مردمانی خواندند که سرگردان اند و حق و باطل را نمی شناسند.

اینان ابتدا بر آن شدند که شام را تصرف کنند و پایگاه خود قرار دهند؛ اما عبدالله بن عامر بن کریز، نگرانی آنان را در مورد شام بی مورد خواند و آنجا را تحت تسلط معاویه دانست و بصره را گزینه مناسب تری معرفی کرد. با این سخن، همگی بر عبدالله به خاطر این که حکومت بصره را رها کرده بود، خرده گرفتند؛ چراکه در صورت ادامه حضور او در بصره، می توانستند به حکومت کوفه دست یابند.

ص: 113


1- طبری، محب الدين، الرياض النضرة، ج 3، ص 469-470 .
2- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 217-218.

پس از آنکه همگی بر تصرف بصره هم نظر شدند، از عایشه نیز خواستند که با آنان به بصره برود و او نیز پذیرفت. همسران پیامبرصلی الله علیه واله وسلم که همراه عایشه قصد مدینه داشتند با تغییر مقصد عایشه، او را رها کردند. سپس این جماعت نزد حفصه رفتند و او نیز قول داد تا در کنار عایشه با سپاه حرکت کند.

هنگام حرکت از مکه، به علت نبود امکانات لازم برای این سفر، يعلى بن امیه و عبدالله بن عامر اموال و چار پایانی را که از مناطق تحت ولایت خود آورده بودند، در اختیار سپاه قرار دادند. سرانجام پس از اعلام عمومی، جمع آوری نیرو، توزیع مرکب و تجهیز افراد، سپاه هزار نفری عایشه از مکه راهی بصره شد و این در حالی بود که حفصه پیش از حرکت به درخواست برادر خود، عبدالله بن عمر، از همراهی عایشه خودداری کرد. با حرکت سپاه، ام فضل، همسر عباس بن عبدالمطلب، ماجرا را در نامه ای نوشت و مردی از جهينه را که ظفر نام داشت، مأمور کرد تا نامه اش را به امام برساند. بدین شکل امام از اوضاع مکه مطلع شد.(1)

زهری نیز در گزارشی به تلاش های بنی امیه در مکه برای تجهیز سپاه اشاره کرده و از پیشنهادهای اطرافیان عایشه در خصوص مقصد حرکت سپاه و دلایل رد آنها خبر داده است. وی در این گزارش، آمار شتران ابویعلی را ارائه کرده و سپاه مکه را نهصد نفر شمرده است که در راه بصره تا سه هزار نفر افزایش یافتند. او همچنین زمان حضور طلحه و زبیر در مکه را چهار ماه پس از مرگ عثمان دانسته است.(2)

در این گزارش آمده است: ابن عامر از بصره و یعلی بن امیه تمیمی از یمن با اموال زیاد و بیش از چهارصد شتر به مکه آمدند و همگی به دور عایشه جمع شدند. آنها بر این نظر بودند که به مدینه حمله برند و با امام بجنگند.

ص: 114


1- طبری، محب الدين، همان، ص 469-470.
2- بلاذری، همان، ص 219؛ طبری، محب الدين، همان، ص 452 .

در این میان، برخی معتقد بودند که توانایی جنگ با سپاه مدینه را ندارند؛ لذا پیشنهاد دادند که به شام روند و مردم آنجا را به خونخواهی عثمان دعوت کنند. اما این پیشنهاد نیز رد شد؛ چراکه شام تحت تسلط معاویه بود و مردم از او اطاعت می کردند و برای خونخواهی عثمان، معاویه به سبب نسبت خویشاوندی با او شایسته تر بود.

پس از آن، برخی پیشنهاد دادند که به سوی عراق بروند و پیروان طلحه در بصره و پیروان زبیر در کوفه را برای نبرد با امام تحریک کنند. با پذیرش این پیشنهاد، همه بر حرکت به سوی بصره هم صدا شدند و با کمک های مالی ابن عامر و یعلی بن امیه، سپاهی نهصد نفری از مردان مکه و مدینه عازم بصره شد. با پیوستن نیروهای جدید در راه، تعداد سپاه به سه هزار نفر افزایش یافت. امام نیز با نامه ام فضل، دختر حرث بن حزن، از این لشکر کشی مطلع شد و سهل بن حنیف را بر مدینه گمارد و خود به سوی ذی قار حرکت کرد.(1)

طبری نیز مشابه چنین گزارشی را از زهری آورده؛ با این تفاوت که از پیشنهاد حرکت به سوی شام سخنی نگفته و تعداد اولیه سپاه را هفتصد نفر عنوان کرده است.(2)

در میان این دسته از گزارش ها، گزارشی از شعبی بسیار حائز اهمیت است، در این گزارش آمده است: آنگاه که طلحه و زبیر بر آن شدند تا بر امام خروج نمایند، به واسطه عبدالله بن زبیر نزد عایشه رفتند تا او را به همراهی با خود ترغیب کنند؛ اما عایشه این امر را به هم سویی ام سلمه با آنان مشروط کرد.

ص: 115


1- بلاذری، همان، ص 221-222.
2- طبری، محب الدين، همان، ص 471.

عبدالله، عایشه را نزد ام سلمه برد. ام سلمه با شنیدن سخنان عایشه فریادی کشید که همه اهل خانه شنیدند و او را به خاطر آنکه تا دیروز مدعی کفر عثمان بود و امروز ادعای خونخواهی او را داشت، سرزنش کرد. ام سلمه سخن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم خطاب به عایشه را درباره سگ های خواب و حضور عایشه به همراه گروه ستمگر به او متذکر شد و نیز به واقعه ای اشاره کرد که در آن، عایشه با شتر خود میان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و امام على علیه السلام فاصله انداخت و پیامبر از این عمل او ناراحت شد و منافقان دروغگو را تنها کسانی دانست که موجب خشم على علیه السلام می شوند.

ام سلمه در ادامه سخنان خود به ابوبکر و عمر اشاره کرد که در روزهای پایانی حیات پیامبر از آن حضرت درباره جانشینش سؤال کردند و ایشان نیز جانشین خود را کسی دانست که در حال وصله زدن کفش های ایشان بود و آن دو دیدند که على علیه السلام چنان می کند.

ام سلمه، عایشه را که از شاهدان این سه حادثه بود، از شورش علیه امام بر حذر داشت. پس عایشه به سوی خانه خود رفت و انصرافش از شرکت در جنگ را به عبدالله بن زبیر خبر داد. با این حال، او شب هنگام همراه با سپاه از مکه خارج شد.(1)

واکنش امام در برابر جنگ طلبی سپاه مکه

شعبی آورده است که امام پس از آگاهی از حرکت سپاه عایشه، به منبر رفت و در جمع مردم مدینه از قریش که پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حق او را غضب کردند، گله کرد و سکوت خود در برابر آنان را تنها به خاطر حفظ دین دانست. آن حضرت همچنین از حوادث پس از قتل عثمان سخن گفت و به این نکته اشاره کرد که همه مردم، از جمله طلحه و زبیر، بدون هیچ اجبار و اکراهی با او بیعت کردند.

ص: 116


1- سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج 4، ص66.

به دنبال این سخنان، رفاعة بن رافع زرقی و حجاج بن غزیه انصاری در جملاتی بر پیروی خود از امام تأکید کردند و از مردم خواستند تا همانند روزگاری که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را همراهی می کردند، امام على عليه السلام را نیز در برابر ناکثین یاری نمایند.(1)

ابووائل، شقیق بن سلمه نیز آورده است: زمانی که امام عليه السلام عمار را مأمور کرد تا به کوفه رود و کوفیان را برای نبرد با اهل جمل آماده نماید، ابوموسی اشعری و ابومسعود در دیداری با عمار، از اینکه او در کاری که به نظر آنان صحیح نیست، این چنین شتاب می کند تعجب کردند؛ اما عمار سستی آن دو در جنگ با مخالفان امام را زشت ترین کار نزد خود خواند.(2)

شعبی به نقل از ابوطفیل آورده است: امام یاران خود را به پیوستن دوازده هزار و یک نفر از مردم کوفه به آنان در نبرد جمل خبر داد. ابوطفیل مدعی است که در ذی قار تعداد کوفیان را شمارش کرده وپیشگویی امام صحیح بوده است.(3)

شعبی همواره تلاش کرده با کم نشان دادن آمار صحابه موجود در سپاه امام، عدم همراهی بزرگان صحابه با ایشان در نبرد جمل را القا کند. وی در گزارشی قسم یاد کرده است که در این نبرد، تنها شش یا هفت نفر از بدريون حضور داشتند(4) و در گزارش دیگری، صحابه حاضر در سپاه امام را به این تعداد دانسته است.(5) طبق نقل دیگری از او، تنها چهار صحابۂ

ص: 117


1- ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 497-498.
2- ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ج 8، ص 621؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج8، ص98؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص117؛ ابن بطريق، یحیی بن حسن، العماده، ص 342.
3- طبری، الرياض النضرة، ج3، ص513.
4- همان، ج 3، ص 467.
5- ابن کثیر، البداية و النهاية، ج7، ص 261.

پیامبرصلی الله علیه واله وسلم یعنی امام، عمار، طلحه و زبیر در جنگ جمل حاضر بوده اند.(1)

این در حالی است که به نقل جابر بن یزید جعفی از امام باقر عليه السلام تعداد بدريون حاضر در سپاه امام هفتاد نفر بوده است.(2)

همچنین عبدالرحمن بن ابی لیلی از حضور هشتاد نفر از بدریون و 1500 نفر از اصحاب پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در سپاه امام یاد کرده است.(3) سیف نیز در برخی گزارش های خود از برخی صحابه حاضر در سپاه امام یاد کرده که شعبی به آنان اشاره ای نکرده است؛ از جمله ابو الهيثم بن تیهان بدری و خزيمة بن ثابت که شخصی غیر از خزيمه ذو شهادتین بود.(4)

رویارویی سپاه مکه با بصریان

گزارش های زهری از رویارویی طلحه و زبیر با عثمان بن حنيف، والی امام در بصره، و سخنان وی و برخی از بصریان در محکومیت شورش آنان قابل توجه است. براساس گزارش های زهری، مردم بصره از اینکه طلحه را خونخواه عثمان می دیدند در شگفت بودند و مخالفت های وی با عثمان را در زمان حیات و حکومت او یادآور شدند؛ این در حالی است که پس از قتل عثمان، مردم بصره هواخواه طلحه بودند و به خلافت او تمایل داشتند و یکی از انگیزه های سپاه مکه برای حرکت به سوی بصره، جایگاه ویژه طلحه نزد مردم این شهر بود.

طبق نقل زهری، طلحه و زبیر هنگام ورود به بصره با عثمان بن حنیف، والی امام در بصره، مواجه شدند. عثمان از آنان سبب این مخالفت و سرکشی را جویا شد و آنان در پاسخ، امام را شایسته خلافت ندانستند. پس

ص: 118


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 268.
2- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج19، ص 442.
3- طوسی، الامالی، ص726.
4- طبری، محب الدين، همان، ج 3، ص 467.

عثمان با اطلاع آنان نامه ای به امام نوشت و شرح ماجرا را برای آن حضرت بیان داشت. قرار بر این شد که دو طرف تا رسیدن پاسخ امام صبر کنند، اما هنوز دو روز از ارسال نامه نگذشته بود که سپاه جمل در زابوقه، نزدیک شهر رزق، با نیروهای بصره به فرماندهی عثمان بن حنیف درگیر شدند و عثمان را اسیر کردند. آنان از ترس انصار، از کشتن او صرف نظر کردند، ولی به مو و تنش آسیب رساندند.

سپس طلحه و زبیر با مردم سخن گفتند و قصد خود از مخالفت با عثمان بن عفان را تنها تغییر دادن رفتار او دانستند نه کشتن وی. مردم نامه های پیشین طلحه به بصریان را در منافات با این سخنانش شمردند؛ اما زبیر از نامه های خود سخن راند و با اشاره به واقعه مرگ عثمان، امام را در آن حادثه مقصر دانست.

در آن هنگام، مردی از عبدالقیس، به رغم مخالفت زبیر، سخن گفت و تبعیت مردم از مهاجران در بیعت با ابوبکر، عمر و عثمان را یادآور شد. او شورش علیه عثمان و کشتن وی و نیز بیعت با على علیه السلام را همانند دیگر امور، خواسته مهاجران دانست؛ در حالی که مهاجران در هیچ کدام از این امور با دیگران مشورت نکردند. سپس گفت: «اکنون چه اعتراضی دارید؟ اگر علی کار ناحقی انجام داده، بگویید تا با او بجنگیم». با این سخنان ناکثین خواستند او را بکشند، اما عشیره اش مانع شدند؛ ولی فردای آن روز بر او و عشیرهاش تاختند و هفتاد تن را کشتند.(1)

زهری در گزارش دیگر خود، از نامه طلحه به عبدالله بن حکیم تمیمی پس از ورود به بصره یاد نموده که در آن، عبدالله را برای خونخواهی عثمانی دعوت به جمع آوری نیرو و پیوستن به آنان کرده است.عبدالله در ملاقات

ص: 119


1- طبری، محب الدين، همان، ص 485-486.

با طلحه و زبیر از این که آنان تا دیروز دیگران را عليه عثمان فرا می خواندند و امروز خونخواه او شده اند، اظهار شگفتی کرد؛ اما طلحه در پاسخ او، درخواست توبه و خونخواهی برای عثمان را تنها کاری دانست که از دستش بر می آید.(1)

رویارویی سپاه کوفه و سپاه جمل

از بارزترین گزارش های این قسمت، می توان به گفتگوی امام با زبیر و یادآوری سخن پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به او، تلاش آن حضرت برای جلوگیری از شروع جنگ با فرستادن پیکی که به دست اهل جمل کشته شد و نیز کشته شدن طلحه با تیر مروان اشاره کرد.

به گزارش زهری، هنگام مواجهه دو سپاه، امام سوار بر اسب وارد میدان شد و از زبیر خواست تا نزد او رود. امام در سخن با زبیر، وی را قاتل عثمان دانست و از خداوند خواست تا کسی را که بر عثمان سخت گرفت، به بلا گرفتار کند. آن حضرت روزی را به زبیر یادآوری کرد که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم هر دو را کنار هم دید و فرمود: «ای زبیر! روزی بر على خروج خواهی کرد و با او خواهی جنگید و تو در آن روز ظالم خواهی بود».

با یادآوری این خاطره، زبیر از جنگ با امام منصرف شد و در سخنانی با فرزندش، عبدالله، از قسم پیشین خود برای نجنگیدن با امام یاد کرد. عبدالله پدر خود را به ترس از قدرت امام، متهم کرد و به او پیشنهاد داد تا با آزادی غلام خود، کفاره شکستن قسم را بپردازد و از جنگ با امام منصرف نشود. زبیر نیز چنین کرد و در میدان باقی ماند.(2)

مشابه چنین گزارشی از قیس بن ابی حازم نیز نقل شده است.(3) آن حضرت

ص: 120


1- بلاذری، همان، ص 229-230.
2- بلاذری، همان، ص 255-256؛ طبری، محب الدين، همان، ص 519 - 520.
3- حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص 366.

همچنین در سخنی با طلحه، او را به خاطر آنکه همسر خود را در خانه گذاشته، اما همسر پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم را با خود به جنگ آورده است، ملامت کرد.(1)

سیف در ذکر افرادی که در روز جمل از سپاه جدا شدند و فرار کردند، آورده است: زبیر در آغاز نبرد جمل از میدان خارج شد و با پای پیاده راه مدینه را در پیش گرفت؛ اما در راه توسط ابن جرموز کشته شد.(2) سیف به نقل از عبدالله بن نوح و او به نقل از ابونضره آورده است: امام با آگاه شدن از کشته شدن زبیر و دیدن انگشتر و شمشیر او گریست و مرگ او را مایه غم و اندوه خود دانست.

این گزارش سیف با گزارش دیگرش که بر حضور زبیر در میدان نبرد تا ظهر روز جنگ تصریح دارد، در تنافی است. در آن گزارش آمده است: در ابتدای روز جمل، وقتی سپاه عایشه فراری شدند، زبیر فریاد برآورد و سربازان خود را به سوی خویش فراخواند. غلامش نیز از سربازان خواست که حواری پیامبر را تنها نگذارند. سپس زبیر به سوی وادی سباع تاخت و تعدادی از سواران سپاه امام او را تعقیب کردند؛ اما چون زبیر بر آنان حمله برد و او را شناختند، بازگشتند. طلحه نیز در حالی که مجروح شده بود، یاران خود را به پایداری دعوت می کرد و سپس برای درمان جراحت به بصره بازگشت.(3)

وی هم چنین نقل کرده است: جنگ اول تا ظهر ادامه داشت تا آنکه طلحه کشته و زبیر نیز از میدان جنگ خارج شد و چون سپاه کوفه در صدد دست

ص: 121


1- طبری، محب الدين، همان، ص 519-520.
2- همان، ص 540.
3- طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج3، ص 522.

یافتن به عایشه بودند، وی سربازان خود را به جنگ تحریک کرد تا آنکه همه فریاد بر آوردند و بدین شکل جنگ در ظهر روز پنجشنبه از ماه جمادی الثانی متوقف شد و در بعد از ظهر همان روز ادامه یافت.(1)

سیف به نقل از محمد و طلحه و ابوعمرو آورده است که در روز جمل کعب بن سور نزد عایشه آمد و از او خواست تا اقدامی نماید و کار را به صلح بکشاند. پس شتر عایشه را که عسکر نام داشت، آماده کردند. عایشه به میدان نبرد نزدیک شد و غوغای زیاد سپاه را که در اثر شکست بود، شنید. پرسید: «این فریادها از کدام گروه است؟» در این حال زبیر از سپاه کناره گرفت و به سوی وادی سباع رفت، طلحه نیز در اثر تیری ناشناس از قسمت ران زخمی شد و چون خونریزی اش شدت گرفت، از غلام خود خواست تا او را بر پشت خود سوار کند و به مکانی امن برساند. پس او نیز چنین کرد و طلحه را به بصره رساند.(2)

برخی از گزارش های شیعی نیز جدایی زبیر از سپاه جمل را تأیید می کنند؛ چنانکه عبدالرحمن بن ابی لیلی با اشاره به سخنان امام با زبیر، به انصراف وی از حضور در نبرد تصریح کرده است.(3)

از نکات قابل توجه در سخنان امام با زبير، تأكيد حضرت بر نقش عبدالله بن زبیر در به انحراف کشاندن اوست. به گزارش زهری، امام، زبیر را از بنی عبدالمطلب شمرد که در پی سایت های فرزندش، عبدالله، از ایشان جدا شده است.(4) گزارشگران عثمانی گزارش های متعددی از تلاش عبدالله برای تحریک عایشه بر شروع جنگ و نیز فریفتن او نقل کرده اند که در واقع تأیید سخن امام در خصوص عبدالله است.

ص: 122


1- همان، ص 524.
2- همان، ص 518.
3- ابن عساکر، تاریخ مدینہ دمشق، ج18، ص 411-412، 21؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 60.
4- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 255؛ طبری، محب الدين، همان، ص 519.

عروة بن زبیر در گزارشی از بیمار شدن عایشه در جریان جمل خبر داده است. طبق این گزارش، او به همراه برادرانش، عبدالله و منذر، نزد عایشه رفتند تا حال او را جویا شوند. وقتی عایشه ناتوانی خود را از ادامه راه بیان داشت، عبدالله تلاش کرد تا با سخنان خود او را به ادامه حرکت ترغیب نماید. عبدالله در ادامه سخنان خود گریست و عایشه نیز با دیدن گریه او گریان شد.(1)

به نقل زهری، زمانی که عایشه در مسیر بصره، بانگ سگان را شنید و فهمید که آن مكان حوأب نام دارد، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» و سپس به سخن رسول خداصلی الله علیه واله وسلم خطاب به همسرانش اشاره کرد که فرموده بود:« ای کاش می دانستم سگان حوأب به کدامتان بانگ می زند؟» پس تصمیم گرفت که باز گردد؛ اما عبدالله بن زبیر پیش وی آمد و منکر آن شد که آن مكان حوأب باشد و آنقدر گفت تا عایشه قانع شد و به راه افتاد.(2)

قیس بن ابی حازم آورده است که در آن هنگام، زبیر و طلحه پنجاه نفر را نزد عایشه حاضر کردند تا به دروغ شهادت دهند که آن مکان، حوأب نیست. پس عایشه نیز پذیرفت و راه خود را ادامه داد.(3) سمعانی به نقل از اسماعیل و او به نقل از قیس با اشاره به این حادثه، به نقش عبدالله بن زبیر در فریب عایشه و ادای قسم دروغ اشاره کرده است.(4)

به گزارش زهری، امام در تلاشی دیگر برای جلوگیری از جنگ، پس از گفتگو با زبير و طلحه، ازیارانش خواست تا یک نفرشان داوطلب شود و

ص: 123


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 111.
2- طبری، محب الدين، همان، ص 485-486.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 310-311؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، الملاحم و الفتن، ص76.
4- سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج 2، ص 286.

قرآن را بر سپاه جمل عرضه کند و آنها را به داوری قرآن دعوت نماید اگر دستش را قطع کردند با دست دیگر قرآن را بگیرد و چنانچه هر دو دست را قطع کردند، قرآن را به دندان بگیرد. در پاسخ به خواسته امام، تنها یک جوان آمادگی خود را اعلام کرد و سپاه جمل با او چنان رفتار کردند که امام پیش بینی کرده بود. با کشته شدن فرستاده امام، آن حضرت دستور حمله را صادر کرد.(1)

کشته شدن طلحه با تیر مروان یا فردی ناشناس از دیگر حوادث آن روز بود. گزارشگران عثمانی در تعیین زمان اصابت تیر و معرفی تیرانداز آن، گزارش های متفاوتی دارند؛ در حالی که قیس بن ابی حازم تصریح کرده که آن تیر از تیرهای مروان بن حکم بوده، زهری، انتساب تیر به مروان را حدس و گمان دانسته است.(2)

در گزارش قیس آمده است: مروان بن حکم در جمل بر ران طلحه تیری زد که خون از آن فوران کرد و مداوا نشد. طلحه که این تیر را از تیرهای خداوند می خواند، ادامه مداوا را لازم ندانست تا آنکه بر اثر آن کشته شد.(3)

خلیفه(4) و بلاذری(5) نیز با اسناد متفاوت گزارش قیس را آورده اند.

زهری هم چنین زمان اصابت تیر را پس از کشته شدن شتر عایشه و فرار سپاه جمل دانسته،(6) در حالی که از گزارش سیف چنین بر می آید که حضور عایشه در میدان نبرد پس از فرار زبیر و جراحت طلحه و خروج وی از کارزار نبرد و رفتن به سوی بصره بوده است.(7)

ص: 124


1- طبری، همان، ص 519-520.
2- طبری، همان، ص 520.
3- زهری، الطبقات الکبری، ج3، ص 223؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج8، ص708.
4- ابن خیاط، خلیفه، تاریخ، ص 139.
5- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 246-247.
6- طبری، همان.
7- طبری، همان، ص 524.

طبق گزارش عوف بن ابی جمیله شیعی، تیر مروان با هدف خونخواهی از عثمان به طلحه اصابت کرد و طلحه پس از آن از خداوند خواست تا جانش را در قبال خون عثمان بگیرد تا عثمان از او راضی شود.(1)

با ورود عایشه به میدان نبرد، سربازان فراری به میدان بازگشتند و نبرد، پس از توقف در ظهر، به هنگام عصر پی گرفته شد. سیف گزارش جامعی از این مقطع جنگ ارائه داده است که بیان آن خالی از فایده نیست؛ چراکه در این گزارش، سیف، بار دیگر از سبأ بیان حاضر در سپاه امام و نقش آنان در ادامه جنگ، به رغم تلاش عایشه برای اتمام آن، سخن رانده است.

به گزارش سیف، گروهی از سپاه شکست خورده جمل که به سوی بصره در حال فرار بودند، با دیدن شتر عایشه که از سوی مضریان حراست می شد، جانی دوباره گرفتند و به میدان بازگشتند. در این حال، عایشه از کعب خواست تا قرآنی را بر دست گیرد و به میان سپاه امام رود و آنان را به کتاب خدا فراخواند. کعب نیز چنین کرد.

پیشاپیش سپاه امام، سبائیانی حضور داشتند که از صلح گریزان بودند و جز پیشروی، هدفی نداشتند؛ اما امام آنان را از این کار منع می کرد. زمانی که کعب، سپاه امام را به قرآن دعوت کرد، سبائیان بر او حمله بردند و او را کشتند و به سوی هودج عایشه تیراندازی کردند. عایشه با دیدن این صحنه ابتدا آنان را از روز حساب بیم داد، اما چون اصرارشان را بر پیشروی دید، از یاران خود خواست فریاد سر دهند و قاتلان عثمان را لعن و نفرین کنند. امام نیز با شنیدن صدای آنان، به یاران خود فرمان داد تا قاتلان عثمان را لعن کنند.

ص: 125


1- زهری، همان و مزی، تهذیب اکمال، ج13، ص 422-423.

عایشه کسانی را سوی عبدالرحمن بن عتاب و عبدالرحمن بن حارث فرستاد و آنان را به پایداری فراخواند. وقتی سپاه جمل تلاش سربازان امام را برای رسیدن به پیروزی دیدند، بر شکست آنان همت کردند. مضریان جمل بر مضریان کوفه یورش برده و آنان را در هم کوبیدند. امام از فرزند خود، محمد بن حنفیه، خواست تا جلو رود و چون ضعف او را دید و خواست پرچم را از او بگیرد، محمد حمله را آغاز کرد و بدین شکل مضریان كوفه بر شترها و نیروهایی که در اطراف آنها می جنگیدند، یورش بردند.

به غیر از مضریان، کسان دیگری نیز در کنار امام می جنگیدند که زید بن صوحان از جمله آنها بود. زید در پاسخ یکی از خویشانش که او را از نبرد در برابر مضر و سربازان پیرامونی شتر بیم میداد، مرگ را بهتر از زندگانی دانست و خود را برای رسیدن به آن مشتاق خواند. در این نبرد زید و برادرش سيحان، کشته شدند.

زمانی که کار جنگ بالا گرفت، امام از یمنیان و نیز ربیعه خواست نیروهای خود را سازماندهی کنند. یکی از بنی عبدالقیس، سپاهیان جمل را به قرآن دعوت کرد؛ اما آنان سخن او را به سخره گرفتند و او را کشتند و سپس مسلم بن عبید عجلی را نیز که داعی قرآن داشت، تیرباران کردند و کشتند. یمنیان کوفه نیز یمنیان بصره را به قرآن فراخواندند؛ اما آنان نپذیرفتند و اقدام به تیراندازی کردند.(1)

به گزارش شعبی، در آن روز، هفتاد مرد که مهار شتر عایشه را در دست داشتند، کشته شدند؛ تا اینکه مالک اشتر به سوی شتر او حمله کرد و عبدالله بن زبیر با او گلاویز شد. هردو به زمین افتادند، در حالی که عبدالله فریاد برآورد که من و مالک را بکشید؛ ولی از آنجا که مردم، اشتر را به نام مالک

ص: 126


1- طبری، محب الدين، ریاض النضرة، ج3، ص 522-524.

نمی شناختند، کاری نکردند و اگر او نام اشتر را به زبان می آورد، اگر هزار جان هم می داشت، نمی توانست جان به در برد.(1)

زهری نیز از کشته شدن هفتاد نفر از کسانی که مهار شتر عایشه را در دست داشتند، خبر داده است.(2) عبدالله بن عون بن ارطبان به نقل از ابن رجاء که خود در جمل حاضر بود آورده است که در این روز شتر عایشه را دیدم که در اثر اصابت تیرها همانند جوجه تیغی شده بود. در آن حال، مردی از بنوضبه مهار شتر را در دست داشت و در رجزخوانی های خود مرگ را شیرین تر از عسل توصیف می کرد. ابن رجاء قسم یاد می کند که این مرد مهار شتر را رها نکرد تا زمانی که شتر بر زمین خورد.(3)

به گزارش عبدالله بن زبیر، على عليه السلام به سربازان خود فرمان داد تا شتر عایشه را از پای درآورند؛ پس کسی از نیروهای او ضربه ای بر شتر وارد کرد و آن حیوان بر زمین افتاد. سپس على عليه السلام به محمد بن ابی بکر دستور داد تا خیمه ای برای عایشه برافرازد و ببیند که آیا به عایشه آسیبی رسیده است یا خیر. وقتی محمد سر خود را درون خیمه کرد و عایشه جدی پرسید که او کیست؟ در جواب، خود را دشمن ترین خاندان عایشه نسبت به عایشه معرفی کرد.(4)

به گزارش زهری، با شکست سپاه جمل، محمد بن ابی بکر عایشه را نزد امام آورد و برایش خیمه ای بر پا کرد. امام عایشه را به خاطر بسیج مردم علیه آن حضرت که به کشتار آنان منجر شده بود، سرزنش کرد.(5)

ص: 127


1- همان، ص 536.
2- همان، ص 519-520.
3- ابن خیاط، همان، ص 142.
4- طبری، تاریخ، ج3، ص528.
5- بلاذری، همان، ج 2، ص 250؛ طبری، همان، ج 3، ص 520.

حوادث پس از نبرد جمل

پیش از آغاز نبرد جمل، امام در گفتگویی با طلحه، وی را به خاطر به همراه آوردن همسر پیامبرصلی الله علیه واله و سلم سرزنش کرد. شاید این سخن امام در دید اول حرکتی تبلیغاتی محسوب شود؛ اما نوع رفتار ایشان با عایشه پس از شکست اهل جمل، بیانگر این واقعیت است که آن حضرت حفظ احترام همسران پیامبر را به خاطر انتساب آنان به رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم لازم می دانست. آن حضرت با باقی ماندگان سپاه جمل با رأفت و عطوفت برخورد کرد. و آنان را در بازگشت و همراهی با عایشه آزاد قرار داد.

زهری گزارش می دهد که امام، دوازده هزار درهم به عایشه داد و او را به همراه گروهی از مردان و زنان به مدینه باز گرداند.(1) عبدالله بن جعفر پیشنهاد داد تا این مبلغ افزوده شود و گفت در صورت عدم موافقت امام با اضافه شدن این مبلغ، خود حاضر به پرداخت آن خواهد بود.(2)

سیف از محمد و على آورده است که امام تمام آنچه را که برای بازگشت عایشه لازم بود، تدارک دید و کسانی را که همراه او آمده و زنده مانده بودند، برای بازگشت به همراه او مخیر کرد. همچنین چهل زن از زنان برگزیده بصره را برای همراهی با او انتخاب نمود و به محمد بن ابی بکر درباره خواهرش سفارش کرد.

امام در روز حرکت، نزد عایشه آمد. او نیز از چادر خود خارج شد و در سخنانی هر گونه کینه و دشمنی میان خود و امام را انکار کرد و از مردم خواست که به سخنان دیگران توجه نکنند. امام نیز با تأیید سخنان عایشه، او را در دنیا و آخرت، همسر پیامبر معرفی کرد. عایشه در آغاز رجب سال36

ص: 128


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص250؛ طبری، همان، ج 3، ص 520.
2- بلاذری، همان، ج 2، ص 48؛ طبری، همان، ج 3، ص 520.

هجری به سوی مدینه حرکت کرد. امام او را تا قسمتی از راه بدرقه نمود و پسران خود را مأمور کرد تا عایشه را یک منزل همراهی کنند.(1)

موسی بن طلحه که در سپاه عایشه بود و اسیر شد، می گوید: در اسارت بودم که امام على علیه السلام مرا احضار کرد و فرمود: «استغفار کن؛ سپس سوی سپاه برو و از سلاح و لباس و مرکب هرچه بافتی بردار و به خانه ات برگرد».(2) با توجه به دیدگاه امام در خصوص عدم جواز غنیمت گرفتن از کشتگان جمل،(3) ایشان در این سخن، از موسی خواسته تا اموال به جای مانده خود را از میدان جنگ بردارد و به خانه اش باز گردد.

با پایان یافتن نبرد جمل، بزرگان صحابه از آن حضرت در خصوص نبرد با شام، سؤال کردند و علاوه بر بیان نظرات خود، تبعیت خویش را از تصمیمات ایشان اعلام داشتند. امام پس از بازگشت به کوفه، یاران خود را از هرگونه تندروی در قبال افرادی که آن حضرت را در نبرد همراهی نکرده بودند، باز داشت. ابووائل که خود ابتدا در جمع شیعیان حضرت بود و بعدها به عثمانیه پیوست، در گزارشی به این سخنان اشاره کرده است.

به گزارش وی، وقتی امام از کار جمل فارغ شد، در سخنانی به فتنه های پیش رو اشاره کرد. پس از آن عمار برخاست و از تصمیم بعدی امام سؤال کرد و خواست بداند که امام عازم کوفه خواهد شد یا در بصره می ماند یا به سوی شام رهسپار می شود؟ عمار هم چنین بیعت خود با امام و متابعت از آن حضرت در هر حالی را تأکید کرد و پیشنهاد داد تا امام در عزیمت به سوی شام تعجیل کند، قبل از آنکه معاویه به خود اجازه تصمیم گیری دهد. پس از عمار، مالک برخاست و گفت: «قبل از آنکه تصمیمی بگیری، حرف خود را

ص: 129


1- طبری، همان، ج 3، ص 547.
2- ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج60، ص 432.
3- مفيد، الكافثه، ص 31-32.

می زنم؛ چراکه وقتی تصمیم گرفتی، دیگر چیزی نمی گویم» و سپس از امام خواست تا سوی شام رود.

امام در پاسخ این درخواست ها از افراد سپاه خواست که ابتدا از بصره به سوی کوفه حرکت کنند. سپاه در روز دوشنبه، 16 رجب سال 36 هجری وارد کوفه شد. آن حضرت از سکونت در قصر کوفه خودداری کرد و در سخنانی بر فراز منبر مسجد کوفه، مردم را از تبعیت هوای نفس بر حذر داشت و از آنان خواست تا با کسانی که حضرت را در جنگ یاری نکردند، سخن نگفته و معاشرت ننمایند تا زمانی که دلیل این کوتاهی را بگویند و رضایت امام را جلب نمایند.

مالک بن حبيب يربوعی برخاست و این مجازات را برای این افراد کم شمرد و از امام اجازه خواست تا آنان را بکشد؛ اما آن حضرت، او را از این کار بر حذر داشت. سپس ابوبردة بن عوف ازدی که خود از کسانی بود که در جمل امام را یاری نکرده بود از آن حضرت علت کشتن مسلمانانی را که دور شتر عایشه حلقه زده بودند سؤال کرد. امام فرمود که آنان برخی از شیعیان را کشته بودند و نه تنها حاضر نبودند که قاتلان آنان را تحویل دهند تا قصاص شوند، بلکه به رغم آنکه با ایشان پیمان بیعت بسته بودند، قصد جنگ کردند و نزدیک به هزار تن از پیروان او را کشتند.

سپس امام از منبر پایین آمد و بر مرکب خود سوار شد و نزد جعدة بن هبيره رفت. در آن هنگام، سلیمان بن صرد که از همراهی امام در جمل خودداری کرده بود نزد امام آمد. حضرت که به سلیمان اعتماد فراوانی داشت، از او به خاطر عدم همراهی اش در جمل گلایه کرد. سلیمان از امام فرصتی دیگر برای خدمت و فرمانبری خواست، سپس مجلس را ترک کرد و به ملاقات امام حسن علیه السلام رفت تا از سخنان پدرش گله کند؛ اما امام سخنان پدرش را از باب نصیحت به دوستدارانش دانست.(1)

ص: 130


1- ابن اعثم، الفتوح، ج 2، ص 489-493.

2.نبرد صفین (37 ق)

عوامل و زمینه های شکل گیری صفين

گزارشگران عثمانی، بدون کمترین تردیدی، انگیزه معاویه را از مخالفت با امام، تنها خونخواهی عثمان می دانند.

شعبی در گزارش خود به آتش افروزی ام حبیبه، خواهر معاویه، اشاره کرده و گفته است: زمانی که عثمان کشته شد، ام حبیبه به بازماندگان عثمان نامه نوشت و از آنان خواست تا پیراهنی را که عثمان در آن کشته شد، برای او بفرستند. آنان نیز پیراهن را به همراه دسته ای از موهای ریش او برای ام حبیبه فرستادند و وی نیز آنها را برای معاویه فرستاد. معاویه بر منبر رفت و با نشان دادن پیراهن عثمان، همه را به طلب خون او دعوت کرد. پس شامیان پذیرفتند و با او بیعت کردند.(1)

طبق برخی گزارش ها، امام فرستاده ای را به سوی معاویه اعزام کرد تا او را به بیعت دعوت نماید، اما معاویه در قبال این اقدام امام، تنها به فکر تشویش اذهان شامیان و فریب آنان با ادعای دست داشتن حضرت در قتل عثمان بود و سعی می کرد تا با معطل نگه داشتن فرستاده امام، ابتدا واکنش مردم شام در برابر تبلیغات مسموم خود را ارزیابی نماید و بر اساس آن پاسخ امام را بدهد.

سیف از محمد و طلحه نقل می کند که امام پس از آگاهی از وضعیت برخی شهرها، از جمله شام و کوفه که کارگزاران امام را نپذیرفته بودند، نامه ای به معاویه نوشت و آن را توسط سبره جهنی برای او فرستاد. معاویه، پیک حضرت را نزد خود نگاه داشت و هر بار که سبره جواب می خواست، او تنها اشعاری در قتل عثمان و جنگ می خواند.

ص: 131


1- ابن عساکر، همان، ج 59، ص 122؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 539.

این وضعیت ادامه داشت تا آنکه سه ماه از کشته شدن عثمان گذشت. در آن هنگام، معاویه، قبيصه عبسی را به همراه پیک امام و نیز طوماری به سوی آن حضرت فرستاد. قبیصه در ابتدای ربیع الاول به مدینه رسید و به توصیه معاویه، با ورود به شهر، طومار را در دست گرفت و مردم مدینه با مشاهده او و طومار معاویه فهمیدند که شام با امام مخالف است.

قبيصه نزد امام رفت و طومار را به ایشان داد و پس از آنکه مشخص شد در طومار چیزی نوشته نشده، برای امام از آویختن پیراهن عثمان بر منبر دمشق و گریه و زاری شصت هزار نفر بر آن و هم قسم شدن اهل شام برای قصاص امام به عنوان مسئول خون عثمان سخن گفت؛ اما امام خود را از خون عثمان بری دانست و از او خواست تا به شام باز گردد. با خروج قبيصه از نزد امام، سبائیان فریاد بر آوردند و خواهان کشتن پیک معاویه شدند، اما قبيصه با خطاب قرار دادن آل مضر و آل قیس، آنان را از انتقام شام ترساند.(1)

پس از سرکوب سپاه مکه در نبرد جمل، امام با اعزام جرير بن عبدالله بجلی بار دیگر معاویه را به بیعت با خود فراخواند. معاویه که به دنبال حکومت بود، از اطرافیان خود مشورت خواست و به توصیه عمرو بن عاص، برای تحریک شامیان، شرحبيل بن سمط کندی را به دمشق فراخواند و با این دروغ که على عليه السلام قاتل عثمان است، او را فریفت. پس شرحبیل بر انتقام خون عثمان، مصمم شد.

شعبی از ورود جریر و شرحبیل به دمشق چنین گزارش داده است: شرحبیل نزد معاویه بود و از او که پسر عموی عثمان بود، خواست تا عليه قاتلان عثمان قیام کند و تصریح کرد که در غیر این صورت، فردی دیگر را برای این کار انتخاب خواهند کرد. جریر بن عبدالله بجلی از سخنان شرحبيل ناراحت شد و از او خواست تا با این سخنان موجب تفرقه امت نشود؛

ص: 132


1- طبری، تاریخ، ج3، ص 462-464.

چرا که امور به تازگی محکم، و آرامش به امت اسلامی نزدیک شده است. اما شرحبیل بر سخنان خود تأکید کرد و آن را برای مردم بیان داشت. شامیان نیز سخنان او را تأیید کردند. بدین گونه جریر از معاویه و شامیان مأیوس شد و نزد امام بازگشت.(1)

سیف در گزارشی مفصل تلاش کرده تا حسن بن علي عليه السلام را رو در روی پدر خویش قرار دهد و آن حضرت را بر خلاف پدرش صلح طلب معرفی نماید. مشابه چنین گزارشی را ابن خلدون نیز آورده، اما سخن امام حسن عليه السلام را نقل نکرده است.(2) به گزارش سیف، پس از خروج طلحه و زبیر از مدینه برای انجام عمره، مردم مدینه بسیار مایل بودند تا نظر امام را در مورد معاویه و جنگ با او که جنگ با اهل قبله بود، بدانند. آنها شنیده بودند که حسن بن علي عليه السلام نزد پدر خود رفته و ایشان را به کناره گیری از حکومت و رها کردن مردم فراخوانده است؛ از این رو زیاد بن حنظله تمیمی از خواص امام را نزد ایشان فرستادند. امام از او خواست تا برای نبرد با شام آماده شود؛ اما زیاد آن حضرت را به مدارا دعوت کرد.

در این گزارش، سیف تصریح کرده است که امام در تعیین فرماندهان سپاه خود برای نبرد با شامیان به هیچ یک از افرادی که در شورش عليه عثمان دست داشتند، مسئولیتی واگذار نکرد. آن حضرت در نامه هایی به قیس بن سعد، والى مصر؛ عثمان بن حنيف، والی بصره؛ و ابوموسی اشعری، والی کوفه؛ آنان را به تجهیز و تدارک سپاه فراخواند.(3)

به گزارش قيس بن ابی حازم، زمانی که امام می خواست مردم مدینه را به

ص: 133


1- منقری، وقعه صفین، ص 51.
2- ابن خلدون، تاریخ، ج 2، ق 2، ص 153.
3- همان، ج 3، ص 465-466.

نبرد با شامیان فراخواند، مردم را این گونه خطاب قرار داد: «ای جماعت مسلمانان! ای فرزندان مهاجران! بشتابید به سوی سران كفر و باقیماندگان احزاب و دوستان شیطان بشتابید به سوی خونخواهان گناهکار بزرگ».(1) ابو وائل نیز گزارشی با همین مضمون نقل کرده است.(2)

تلاش های معاویه برای مقصر نشان دادن امام در قتل عثمان نتیجه بخش بود و شامیان همصدا با او خواهان قصاص قاتلان عثمان شدند. به گزارش زهری، پس از واقعه جمل و کشته شدن طلحه و زبیر، معاویه در ادعاهای خود خونخواهی اهل شورا یعنی طلحه و زبیر را نیز مطرح کرد و بدین شکل مردم شام با او بیعت کردند.(3)

گزارش های شعبی در این خصوص، بیانگر باور قلبی شامیان به ادعاهای خونخواهانه معاویه است. به گزارش وی، آنگاه که امام على عليه السلام فردی را به سوی شام فرستاد تا با شایع کردن این خبر که اصل عراق در صدد بسیج نیرو برای جنگ با شام هستند از واکنش آنان آگاه شود، معاویه مردم را در مسجد جمع کرد و از آنان در خصوص واکنش به اقدام اهل عراق، نظر خواست؛ اما آنان سرهای خود را فرو انداختند و کلامی نگفتند. در این میان ذوالکلاع برخاست و تبعیت خود و شامیان را از هر تصمیم معاویه ابراز داشت. معاویه نیز خشنود شد، از منبر به زیر آمد و دستور تدارک سپاه داد.

فرستاده امام با مشاهده این رفتار شامیان به عراق بازگشت و امام را مطلع کرد. پس آن حضرت مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و آماده شدن شامیان برای حمله به عراق را به گوش مردم رساند. با این سخنان سروصدایی به راه افتاد و هر کس نظری داد تا بدان جا که امام حرف آنان را متوجه نمی شد،

ص: 134


1- ثقفی، الغارات، ج 1، ص 40.
2- ابن عقده، فضایل امیر المؤمنین، ص96.
3- بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص327.

پس از منبر پایین آمد و با خواندن آیه استرجاع، معاویه را پیروز میدان دانست.(1)

به گزارش های شعبی، شامیان در جریان نبرد صفین نیز بارها ادعای معاویه را تکرار و بر خونخواهی عثمان تأکید کردند. وی به نقل از صعصعة بن صوحان و او از زامل بن عمرو جذامی آورده است که ذوالکلاع در صفین برای تهییج سپاهیان شام، بر حضور صحابه رسول خدا در سپاه عراق گواهی داد و دلیل جنگ با آنان را دخالتشان در کشتن عثمان (داماد رسول خدا) دانست.

ذوالکلاع همچنین بر اشتباهات عثمان در حکومت داری اقرار کرد و در توجیه رفتارهای او به گناه موسی و بخشش او از سوی خداوند تمسک جست. او همچنین ضمن تأکید بر مقصر بودن امام در قتل عثمان گفت: «اگر او مشوق اصلی قتل عثمان هم نبود، دست کم او را در برابر شورشیان تنها گذاشت».(2) شعبی در جای دیگری به نقل از ابی سلمه آورده است که در نبرد صفین جوانی از سپاه شام، خود را با رجز خوانی بر دین عثمان و منتقم خون او می خواند و به امام دشنام می داد. هاشم بن عتبه، از یاران حضرت، او را از دشنام بر حذر داشت؛ اما جوان شامی امام و یاران او را بی نماز خواند. هاشم که چنین دید با او سخن گفت و کشته شدن عثمان را به اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله وسلم که کارهایشان از نظر مسلمانان صحیح است، نسبت داد و امام را از دخالت در مرگ عثمان مبرا دانست. با این سخنان، جوان شامی از هاشم خواست تا با او بیشتر سخن گوید. پس هاشم، امام را اولین کسی دانست که با پیامبر نماز گزارد. جوان شامی با شنیدن این سخنان توبه کرد و بازگشت.(3)

ص: 135


1- ابن عساکر، تاریخ مدینہ دمشق، ج 59، ص 135-137؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص 540.
2- منقری، وقعه صفین، ص 239-241؛ ابن عساکر، همان، ج 17، ص 391.
3- منقری، همان، ص 354.

حوادث صفين

گزارش زهری، عثمانی مذهب مشهور در بازخوانی حوادث نبرد صفین، جلب نظر می کند. وی در گزارش خود، سخن عمرو بن عاص به معاویه را چنین نقل کرده است: «پیوستن ابرهة بن صباح چمیری با تعدادی از قاریان شام به سپاه امام، مایه سستی و ضعف سپاه شام شد». عمرو بن عاص در ادامه از فضایل امام و نقش او در نبردهای پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و نیز همراهی اصحاب رسول خدا با او در صفین سخن راند و از معاویه خواست تا هر چه سریع تر با سخنانش شامیان را تحریک کند و حس طمع آنان را برانگیزاند و از یاد نبرد که او بر باطل است. پس معاویه نیز چنین کرد؛ ابتدا او و به دنبالش عمرو، در سخنانی، شامیان را به نبرد با سپاه عراق تحریک، و بار دیگر بر ادعای نقش داشتن امام در کشتن عثمان تأکید کردند.(1)

شعبی نیز در گزارش هایی، از ترس معاویه برای نبرد تن به تن با امام و نیز رأفت حضرت درباره اسرای شام سخن گفته است. وی به نقل از صعصعه آورده است که وقتی امام یکی از جنگاوران حمیری سپاه شام را کشت، از معاویه خواست تا خود برای جنگ حاضر شود. عمرو پیشنهاد امام را فرصت مناسبی برای معاویه دانست؛ اما معاویه پیروزی در این نبرد را برای خود غیر ممکن می دید و اصرار عمرو برای نبرد با امام را به جهت طمع او برای به دست گرفتن حکومت شام می پنداشت.(2)

شعبی همچنین آورده است که سپاه امام در صفین تعداد زیادی از شامیان را اسیر کردند؛ اما آن حضرت دستور داد تا آزادشان کنند. در آن نبرد اسرایی که هیچ یک از یاران امام را نکشته بودند آزاد می شدند، ولی اگر دوباره به جنگ با امام باز می گشتند و به اسارت در می آمدند، کشته می شدند. عمرو از

ص: 136


1- همان، ص 222-223.
2- همان، ص 274-275.

معاویه خواست تا اسیران عراقی خود را بکشد؛ اما معاویه سخن او را نپذیرفت و انجام چنین کاری را در قبال آزادسازی اسیران شامی توسط امام اشتباه دانست. به دنبال آن معاویه نیز فرمان داد تا اسیران عراقی آزاد شوند.(1)

شعبی همچنین تلاش کرده است تعداد صحابه ای که در سپاه امام بودند را کاهش دهد و همراهی صحابه پیامبر با امام را نادیده انگارد. او در گزارشی، تنها از خزيمة بن ثابت به عنوان صحابی حاضر در سپاه امام یاد کرده و این در حالی است که منابع شیعی از حضور هفتاد بدری(2) و سه تن از تابعانی که رسول خدا آنها را به بهشت بشارت داده بود(3) خبر داده اند. برخی گزارش ها، این سه تن را اویس قرنی، جندب الخير از دی و زید بن صوحان دانسته اند.(4)

ابو وائل با اشاره به حضور خود در سپاه امام، از جنگ صفین به بدی یاد می کند.(5) اعمش(6) و سفیان ثوری(7) هم این مطلب را از ابووائل نقل کرده اند.

حیله معاویه در صفین

با آغاز نبرد صفین درگیری های شدیدی میان دو سپاه رخ داد و کشته های فراوانی به جا ماند. به گزارش منابع، آنگاه که معاویه متوجه شکست نیروهای خود شد، به پیشنهاد عمرو بن عاص، تصمیم گرفت که در سپاه عراق تفرقه ایجاد کند و امام را مجبور به صلح نماید.

ص: 137


1- همان، ص 518 - 520؛ طبری، تاریخ، ج 4، ص 40.
2- ابن حنبل، العلل، ج 1، ص 287؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 6، ص 110-111؛ ابن کثیر، البداية و النهاية، ج 7، ص 281.
3- ابن عساکر، همان، ج19، ص 442.
4- مفید، الاختصاص، ص 81-82.
5- زهری، الطبقات الکبری، ج6، ص 96.
6- بلاذری، همان، ج 2، ص 348.
7- ثقفی، همان، ج 2،ص 947.

زهری در گزارش های متعددی به توطئه معاویه اشاره کرده و سختی نبرد یا شکست معاویه را سبب طرح این نقشه ها دانسته است. او در گزارشی آورده است: نبرد صفین نبرد بسیار شدید و بی نظیری بود؛ به طوری که دو سپاه از ادامه نبرد خسته شده بودند. از این رو عمرو بن عاص به معاویه پیشنهاد داد تا قرآن را بردارد و سپاه کوفه را به قبول حكم آن فرا خواند. عمرو نتیجه این کار را بروز اختلاف میان سپاه عراق و اتحاد بیشتر شامیان می دانست.

با پذیرش این پیشنهاد، گروهی از شامیان به خواندن قرآن اقدام کردند و عمرو نیز با صدای بلند، سپاه عراق را به قبول حکمیت قرآن فرا خواند. در این هنگام، میان سپاه امام اختلاف افتاد؛ گروهی بر بیعت خود با امام تأكيد کردند، اما برخی که از جنگ خسته بودند بر حکمیت قرآن گردن نهادند. امام با مشاهده سستی سپاه بر قبول حکمیت گردن نهاد و قرار شد تاهر طرف، فردی را برای حکمیت انتخاب نماید. پس امام، ابوموسی اشعری و معاویه، عمرو بن عاص را برگزید.(1)

وی در گزارش دیگری، در بیان سبب طرح حکمیت از سوی شامیان آورده است: پس از آنکه جنگ سختی میان دو طرف روی داد و بزرگانی چون عبيدالله بن عمر، ذوالکلاع، حوشب و حابس بن سعد طایی از شامیان، و عمار، هاشم بن عتبه، فرزندان بديل خزاعی، خزيمة بن ثابت(2) و ابن تیهان از سپاه امام کشته شدند و چون اهل شام از غلبه اهل عراق ترسان شدند، معاویه با پیشنهاد حکمیت از سوی عمرو بن عاص موافقت کرد. سپاه عراق با شنیدن این پیشنهاد دچار اختلاف شد و امام با مشاهده اختلاف و سستی سپاه، مجبور به قبول پیشنهاد شد. پس سپاه شام، عمرو بن عاص و سپاه عراق، ابوموسی اشعری را به عنوان حکم خود انتخاب کردند.(3)

ص: 138


1- زهری، همان، ج 4، ص 255-256.
2- بخاری، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 103.
3- بلاذری، همان، ص 327-328.

ابو وائل نیز به شکست معاویه در صفین اشاره کرده و آورده است: زمانی که سپاه شام در حال شکست خوردن بود، عمرو بن عاص به معاویه پیشنهاد داد تا قرآنی را به سوی علی بفرستد و او را به قبول حکم خداوند بر اساس قرآن ترغیب کند. معاویه نیز چنین کرد؛ اما على علیه السلام از قبول پیشنهاد اوخودداری کرد. در این حال، بیشتر سپاه حضرت خواهان ترک جنگ شدند؛ اما خوارج در حالی که شمشیرهایشان را بر گردن های خود گذاشته بودند، نزد امام آمدند و به خاطر این که امام بر اساس نظر اکثر سپاه جنگ را ترک کرده است، از آن حضرت گله کردند.(1)

شعبی در گزارشی به نقل از صعصعة بن صوحان از شرایط ایجاد شده در سپاه امام و نقش اشعث بن قیس کندی در بروز تفرقه در سپاه امام خبر داده و تصریح کرده است که چنین فرصتی برای معاویه مغتنم بود. او آورده است که اشعث بن قیس در ليلة الهریر در میان ندیان سخن گفت و از عاقبت جنگ و سرنوشت فرزندان و زنانشان پس از مرگ آنان در این جنگ سؤال کرد. سخنان اشعث به گوش معاویه رسید و او خشنود گردید و این زمان را برای شامیان مغتنم شمرد. پس دستور داد تا سپاهیان، شبانه قرآنها را بر نیزه کنند و عراقیون را از فرجام زنان و فرزندان خود بترسانند و از آنان بخواهند تا به حکم خداوند گردن نهند.

در پی آن، کسانی چون عدی بن حاتم، مالک اشتر و عمرو بن حمق، امام را بر پایداری در جنگ فراخواندند، اما برخی چون اشعث بن قیس کندی از امام خواستند تا حکم قرآن را بپذیرد. امام یاران خود را فراخواند و آنان را از حیله شامیان باخبر کرد. ایشان معاویه، عمرو بن عاص، ابن ابی معیط،

ص: 139


1- ابن ابی شیبه، المصنف، ج8، ص736.

ابن ابی سرح و ابن مسلمه را مردان خدا ندانست تا به حکم خدا گردن نهند. در این حال حدود بیست هزار نفر از یاران امام او را تهدید کردند و از آن حضرت خواستند تا به حکم قرآن گردن نهد و مالک را از ادامه نبرد با معاویه بر حذر دارد و نزد خود باز گرداند.(1)

ابوقلابه به نقل از کعب و در بیان قدرت معاویه، فتنه هایی را که از سوی شام راه اندازی می شد، غیر قابل سرکوب خوانده است.(2)

حکمیت

با قبول حکمیت از سوی امام، آن حضرت با علم به اینکه عمرو بن عاص از سوی معاویه به عنوان تنگم برگزیده خواهد شد، بر این نظر بود که ابن عباس را گم کوفیان معرفی نماید؛ اما این پیشنهاد از سوی برخی یاران ایشان، مثل اشعث بن قیس، رد شد. از این رو آن حضرت ابن عباس را همراه ابوموسی و به عنوان امام جماعت و مسئول اداره امور فرستاد.(3) در گزارش عثمانیان کمتر به این حادثه اشاره شده و تنها از ابوموسی به عنوان نماینده عراق یاد شده است.(4) زهری از جمله این گزارشگران است. او در گزارشی انتخاب ابوموسی را به امام نسبت داده است.(5)

شعبی در ماجرای حکمیت و نشست دومة الجندل، ضمن آنکه به همراهی عبدالله بن عباس و شریح اشاره کرده، به وضعیت نابسامان هیئت عراقی پرداخته است. او به نقل از زياد بن نضر حارثی آورده است: از سوی امام، شریح با چهارصد نفر به دومة الجندل رفت؛ در حالی که عبدالله بن عباس

ص: 140


1- منقری، وقعه صفین، ص 480-482؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 214-217.
2- ابن حماد، نعیم، الفتن، ص 137.
3- منقری، همان، ص 500.
4- بلاذری، همان، ج 2، ص 327-328؛ طبری، تاریخ، ج 4، ص 41.
5- زهری، الطبقات الکبری، ج 4، ص 255.

به امامت جماعت و اداره امور منصوب شده بود و ابوموسی اشعری نیز با آنان بود.(1)

زمانی که پیک معاویه برای عمرو بن عاص نامه می آورد، کسی از مضمون آن باخبر نمی شد؛ اما آنگاه که نامه های امام به عبدالله می رسید، همه در پی فهمیدن مضمون نامه بودند و اگر عبدالله پنهان کاری می کرد، درباره آن، حرف ها و گمان ها داشتند. از این رو عبدالله از این سخنان بر آشفت و یاران را به عبرت گیری از شامیان فراخواند که هیچ گاه در خصوص نامه های معاویه به عمرو سؤال نمی کنند.

در پی این حوادث بود که عمر بن سعد بن ابی وقاص از پدر خود خواست تا به سبب فضل و اعتبارش در پی دستیابی به خلافت باشد، اما سعد از این کار خودداری کرد و به سخنی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم استناد جست که در آن از وقوع فتنه و لزوم دوری جستن پرهیزکاران از حضور در آن خبر داده بود.(2)

پس از نشست دومة الجندل، سال بعد دو حکم در اذرح جمع شدند تا فردی را برای خلافت تعیین نمایند. زهری در گزارش خود در مورد حوادث نشست أذرح آورده است. که کوفیان شرط کردند که دو حکم به قرآن تمسک کنند و هر آنچه قرآن خواسته است، عمل نمایند. بر اساس وعدهای که گذاشتند، قرار شد که دو طرف در دومة الجندل جمع شوند و در غیر این صورت در سال آینده این گردهمایی صورت گیرد.

بر اساس این گزارش، پس از آنکه دو حکم در أذرح جمع شدند، به

ص: 141


1- زهری، همان، ص 256.
2- طبری، همان، ص 49-50.

دنبال عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر فرستادند و آنان با پیروان خود حاضر شدند؛ معاویه نیز با گروهی از شامیان حاضر شد.

مغيرة بن شعبه خواست بداند که دو حکم بر چه چیزی با هم به توافق خواهند رسید؛ پس ابتدا نزد عمرو بن عاص رفت و از این که از همراهی دو سپاه در صفین کناره گرفت از عمرو و سپس از ابوموسی سؤال کرد. هر دو کار او را پسندیدند. مغیره بازگشت و دانست که این دو در هیچ تصمیمی با هم یکی نمی شوند.

در دیدار عمرو و ابوموسی، هر یک فردی را برای خلافت برگزیدند؛ ابوموسی، عبدالله بن عمر و عمرو بن عاص، معاویه را برگزید. پس از آن در جمع مردم حاضر شدند و ابوموسی در سخنانی مثال عبدالله را مثال این آیه از قرآن دانست که فرموده است: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» و عمرو نیز در سخنان خود مثال عبدالله را مثال این آیه دانست که فرمود:«مِثْلُ الَّذِينَ حَمَلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ اَلْحِمَارِ يَحْمِلُ اِسْفَاراً».

سپس هر دو این سخنان را نوشتند و به شهرها فرستادند.

معاویه شب هنگام در جمع یاران خود سخن گفت و از دیگران هم خواست تا حرف های خود را بزنند. عبدالله بن عمر خواست حرفی بزند؛ اما نگران شد که شاید سخن او باعث تفرقه و خونریزی شود، پس سکوت کرد.(1) نصر بن مزاحم محل این نشست را نیز دومة الجندل دانسته و از فریب عمرو بن عاص و جهالت ابوموسی اشعری یاد کرده است؛(2) این در حالی است که زهری در گزارش خود به نیرنگ های عمر و در فریفتن ابوموسی هیچ اشاره ای ندارد.

ص: 142


1- همان، ص 41-42.
2- منقری، وقعه صفین، ص 544-546.

به گزارش شعبی، با رویارویی دو حکم، عمرو از ابوموسی خواست تا به بهانه خونخواهی معاویه از خلیفه مظلوم (عثمان) و نیز قرابت معاویه با ام حبیبه، همسر رسول خدا، وی را به خلافت برگزیند؛ اما ابو موسی منکر شرافت معاویه در قریش شد و امام على عليه السلام را شریف قریش خواند.(1)

3.نبرد نهروان (37 ق)

گزارشگران عثمانی گزارش خاصی از حوادث نبرد نهروان و رویدادهای پیرامونی آن ارائه نداده اند. معدود گزارش های این افراد را می توان در موضوع زمینه ها و عوامل شکل گیری جنگ بررسی کرد. تناقض موجود در این گزارش ها از حیث تعداد خوارج مخالف حکمیت و نیز نقش امام و برخی صحابه حضرت در گفتگو با خوارج و رفع مخالفت برخی از آنان با امام از نکات قابل تأمل این گزارش هاست.

از مجموع این گزارش ها به دست می آید که خوارج همانند امام و گروهی از صحابه وفادار حضرت، مخالف حکمیت بودند؛ اما در این مخالفت از امام تبعیت و حرف شنوی نداشتند و آنگاه که ایشان به ناچار

حکمیت را با توجه به پراکندگی سپاه پذیرفت، آنان همچنان بر ادعای خود اصرار ورزیدند و امام را به خاطر قبول حکمیت کافر خواندند و توبه او را خواستار شدند.

زهری در بیان ظهور خوارج و پدیدار شدن زمینه های نهروان آورده است که وقتی امام به سوی کوفه بازگشت، كروریه با او به سبب پذیرش حکمیت و این که کم بنی آدم را در کار خدا بر حکم خدا مقدم کرده است،

ص: 143


1- طبری، همان، ص 50.

به مخالفت برخاستند.(1) او همچنین آورده است که حروریه، امام را به اتهام تن دادن به حکمیت و فریب کاری در جنگ، دشمن خود می دانستند و به مدت شش ماه با او به مخالفت برخاستند. آنها با تمسک به آیه 20 سوره غافر (وَاللَّهِ يَقْضِي بِالْحَق) تنها خدا را کم می دانستند و به رهبری این کوا، علم جنگ برافراشتند.(2)

ابو وائل نیز در پاسخ به سؤال حبیب بن ابی ثابت درباره علت رویارویی خوارج با على علیه السلام، این گونه به توصیف صفین پرداخته است: زمانی که سپاه شام در حال شکست بود، عمرو بن عاص به معاویه پیشنهاد داد تا قرآنی را به سوی علی بفرستد و او را به قبول ځکم خداوند بر اساس قرآن ترغیب کند. معاویه نیز چنین کرد؛ اما على علیه السلام از قبول پیشنهاد او خودداری کرد. در این هنگام بیشتر سپاه حضرت خواهان ترک جنگ شدند؛ اما خوارج در حالی که شمشیرهایشان را بر گردن های خود گذاشته بودند، نزد امام آمدند و از این که ایشان بر اساس نظر اکثر سپاه جنگ را ترک کرده است، گله کردند. در این زمان سهل بن حنیف با یادآوری حدیبیه و دوری جستن رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم از جنگ و قبول صلح به عنوان یک پیروزی برای مسلمانان، صلح امام را نیز موفقیتی برای یاران حضرت دانست.(3)

شعبی در این خصوص آورده است: امام و معاویه زمانی که بر این امر اتفاق پیدا کردند که هر کدام فردی را برای حکمیت برگزینند. بسیاری از یاران حضرت با این اقدام موافق بودند؛ اما گروهی از عباد و عقلای آنان با این امر مخالفت کردند. در این میان عده اندکی هم نظری نداشتند. مخالفان

ص: 144


1- همان، ص 40-41.
2- بلاذری، همان، ص 352.
3- ابن ابی شیبه، المصنف، ج 8، ص 736-737.

حکمیت، خواستار جنگ با شامیان بودند و موافقان حکمیت، از جمله اشعث بن قیس، با ادامه جنگ مخالفت داشتند. امام با مخالفان حکمیت صحبت کرد تا آنان را از جنگ با شامیان بر حذر دارد؛ چراکه در این صورت، موافقان حکمیت شدیدتر از شامیان رودرروی آنان می ایستادند.(1)

با بازگشت امام به کوفه، این گروه از ناراضیان، خارج از کوفه و در منطقه ای بنام حروراء جمع شدند و این گونه مخالفت خود را با پذیرش حکمیت اعلان داشتند.

گزارشگران در تعیین تعداد این ناراضیان اعداد متفاوتی را گزارش کرده اند. به نقل ابووائل، بیش از 10000 نفر از سپاه حضرت جدا شدند و در حروراء اردو زدند؛(2) این در حالی است که او در جای دیگر،(3) همچون شعبی،(4) تعداد خوارج را 4000 نفر خوانده و زهری نیز در گزارش های خود، آنها را5000 ،(5) 6000 و 12000 نفر(6) دانسته است.

به نظر، این اختلاف را باید ناشی از تفاوت تعداد ناراضیانی که ابتدا در حروريه جمع شدند با تعداد کسانی که پس از چند ماه برای نبرد با امام مهیا شدند، دانست؛ بدین معنی که حضور اولیه مخالفان در حروراء بین 10000 تا 12000 نفر می رسیده، اما با گذشت زمان و سخنانی که بین دو طرف رد و بدل شده، این تعداد کاهش یافته است.

ص: 145


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 338.
2- ابن ابی شیبه، همان.
3- ثقفی، ج 2، ص 947.
4- بلاذری، همان.
5- همان، ص 352.
6- همان، ص 355-356.

با آغاز مخالفت خوارج و نگرانی امام از ادامه این مخالفت ها، آن حضرت تلاش کرد تا از طریق گفتگو به این مخالفت ها پایان دهد. به گزارش شعبی، عبدالله بن عباس از سوی امام، مأمور گفتگو با ناراضیان حروريه شد. آنان سه گلایه از امام داشتند: اول آنکه در دین خدا به حکم مردان اعتماد کرد، نه حکم خدا؛ دوم آنکه در جنگ از دشنام دادن و گرفتن غنیمت منع کرد و آخر آنکه عنوان امیر المؤمنین را از کنار اسم خود در صلحنامه با معاویه برداشت.(1)

به گزارش شعبی، پاسخهای عبدالله به اشکالات مخالفان موجب شد تا دو هزار نفر از آنان از مخالفت دست شسته و به خانه های خود بازگردند.(2) زهری نیز به سخنان عبدالله بن عباس و صعصعة بن صوحان اشاره کرده و از جدا شدن دو هزار نفر از صف مخالفان بر اثر سخنان آن دو خبر داده است.(3) این در حالی است که ابووائل که خود در صف خوارج بود بازگشت این تعداد را به دنبال سخنان امام می داند.(4)

در گزارشی دیگر از زهری، وی با اشاره به سخنان ابن عباس و صعصعه تصریح کرده که خوارج به سخنان آن دو توجهی نکردند.(5) در این گزارش آمده است که پس از بی توجهی خوارج به سخنان یاران امام، آن حضرت به مخالفان پیشنهاد داد تا همگی در کتاب خدا به دقت تحقیق نمایند تا شاید راهی برای صلح بیابند و فرمود از هر طرف دوازده نفر به عنوان نقیب جمع شوند و سخنان یکدیگر را بشنوند. آنان نیز پذیرفتند.

ص: 146


1- همان، ص 360-361.
2- همان.
3- همان، ص 355.
4- ثقفی، همان، ج 2، ص 947.
5- بلاذری، همان، ص 352-354.

امام با حضور در این جمع، در سخنانی خود را از قبول حکمیت مبرا دانست و سستی سپاه برای ادامه جنگ و تفرقه افراد سپاه را تنها دلیل قبول حکمیت از سوی خود عنوان کرد. شرایط سپاه عراق پس از مواجه شدن با پیشنهاد حکمیت از سوی معاویه به گونه ای بود که مخالفت با حکمیت، مخالفت با قرآن تلقی می شد و امام نگران بود که طبق آیاتی از قرآن، به خونریزی، قطع رحم و حرمت شکنی متهم شود؛ آیاتی همچون: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ»(1) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۚ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ»(2) «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا»(3)

در پاسخ سخنان امام، خطیب خوارج از بیعت خود با امام و همراهی با آن حضرت در جمل و صفین یاد کرد و امام را به تخلف از آنچه خودش مسلمانان را به آن سفارش کرده بود، متهم کرد و به آن حضرت پیشنهاد داد که به گمراهی خود اقرار و از آن توبه نماید؛ اما على علیه السلام از این امر استنکاف کرد و نگرانی آنان را در مورد حکمیت بی دلیل خواند و فرمود: «در صورتی که حکمیت بر خلاف قرآن بود، هیچ کسی مجبور به پذیرش آن نمی شد».

با پایان یافتن سخنان دو طرف، امام بار دیگر صعصعه و ابن عباس را به سوی خوارج فرستاد. صعصعه از آنان خواست تا از ترس فتنه ای که ممکن

ص: 147


1- آل عمران: 23.
2- مائده: 95.
3- نساء: 35.

است سال دیگر گریبان گیر آنان شود (حکمیت بر خلاف قرآن) از هم اکنون خود را به فتنه رویارویی امام، گرفتار نکنند.

ابن کوا با شنیدن سخنان صعصعه به همراه پانصد تن از یاران خود از خوارج جدا شد و همراهی با امام را برگزید و بدین شکل کمتر از پنج هزار نفر در سپاه خوارج باقی ماندند. پس امام از یاران خود خواست تا وقتی که خوارج خونی نریخته و مالی را غصب نکرده اند با آنها کاری نداشته باشند.(1)

به نقل زهری، پس از مدتی، آنگاه که امام می خواست ابوموسی را برای حکمیت توجیه کند، گروهی از حروريه همچون حرقوص بن زهیر تمیمی، زید بن حصین طایی و زرعة بن برج طایی نزد امام آمدند و از او خواستند که از حکمیت دست بکشد و به درگاه خداوند توبه کند؛ اما آن حضرت حکمیت را نتیجه کوتاهی و سستی افرادی دانست که امام را به این کار اجبار کرده بودند.

در این هنگام، زرعه سوگند یاد کرد که اگر امام از تحکیم دست بردارد در کنار او خواهند جنگید؛ اما آن حضرت او را نفرین کرد و از کشته شدن او خبر داد. آنان بازگشتند و از آن پس در کوفه تلاش کردند تا افشاگری کنند. یزید بن عاصم، زمانی که سخن امام را در مورد زرعه شنید، نزد آن حضرت آمد و این سخن امام را تهدید خواند و حروریه را آماده جنگ با امام دانست. فردی دیگر با خواندن آیه 65 سوره زمر (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ) امام را از شرک برحذر داشت؛ اما امام نیز در پاسخ، آیه 60 سوره روم (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ) را قرائت کرد.(2)

ص: 148


1- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 352-354.
2- همان، ص 355-356.

به گزارش شعبی، زمانی که خوارج به سوی نهروان حرکت کردند و ابوموسی نیز به مکه فرار کرد، امام با اصحاب خود سخن گفت و با باطل شمردن حکمیت، آنان را به نبرد با شامیان فراخواند. پس سپاهی بزرگ فراهم گردید. امام از خوارج نیز خواست تا در سپاه حاضر شوند؛ اما آنان اصرار امام بر نبرد با شام را به سبب خشم و کینه شخصی امام نسبت به شامیان می دانستند و حضور خود را موکول به توبه امام می کردند.

پس امام از همراهی آنان ناامید، و آماده حرکت از نخيله شد که در این میان خبر رسید خوارج، خباب بن ارت، صحابی رسول خدا و همسر وی را به شکل فجیعی کشته اند. پس یاران امام از آن حضرت خواستند تا پیش از حرکت به سوی شام ابتدا خوارج را سرکوب نمایند تا بتوانند با آسودگی خیال به نبرد با شامیان بپردازند. امام نیز پذیرفت.(1)

به گزارش ابووائل، آن حضرت از یاران خود در خصوص نحوه برخورد با خوارج نظر خواهی کرد و همگی بر نبرد با خوارج پیش از نبرد دوباره با شامیان تأکید کردند. امام که چنین دید سخنان رسول خداصلی الله علیه واله وسلم را درباره خوارج و وجود فردی در میان آنان با این علامت که دستانش همچون سینه های زن است، به اصحاب خود یادآور شد. این سخنان، یاران امام را به جنگ با خوارج ترغیب کرد.

پس به سوی نهروان شتافتند. دیگر بار امام با سخنان خود اصحاب را به حمله ای تمام کننده فراخواند و بدین شکل، سپاه خوارج شکست خوردند و اصحاب به دستور امام در پی یافتن فردی بر آمدند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از کشته شدنش در جمع خوارج خبر داده بود. زمانی که جستجو برای یافتن این فرد

ص: 149


1- ابن کثیر، البداية والنهاية، ج7، ص317-319.

بی نتیجه ماند، برخی از یاران امام از فریبکاری حضرت برای کشتن برادران دینی خود سخن راندند. امام با شنیدن این سخنان گریست و خود برای جستجوی جنازه اقدام کرد؛ اما یاران حضرت جنازه را یافتند. حضرت با شنیدن این خبر تکبیر گفت و سپس به کوفه بازگشت و از نجنگیدن با شامیان در آن سال خبر داد.(1)

ابو وائل، در توصیف نبرد نهروان آورده است: «در این نبرد با چهار هزار نفر برای رویارویی با امام خارج شدیم؛ اما با سخنان آن حضرت دو هزار نفر از ما جدا شدند».(2)

جمع بندی

در میان گزارشگران عثمانی تنها برخی همچون شعبی، زهری و ابووائل از حوادث مهم عصر امام گزارش داده اند؛ اما دیگر گزارشگران این گروه سیاسی، تنها به برخی حوادث پرداخته اند. ویژگی عمده گزارشگران عثمانی توجه آنان به حوادث نبرد جمل است. در گزارش این افراد، تعصبات سیاسی به وضوح یافت می شود که در بررسی آن باید دقت کرد.

گزارش های شعبی از اعمال فشار در بیعت گرفتن از برخی صحابه چون طلحه و زبیر، خودداری بزرگان صحابه از بیعت با امام، اصرار بر حضور اندک صحابه پیامبر در سپاه امام، تمجید امام از حکومت معاویه و نیز گزارش های زهری از اشتیاق و تلاش امام برای تصدی خلافت تأکید بر حضور زبیر در نبرد جمل و گزارش های سیف از اعمال فشار در بیعت گرفتن از طلحه و زبیر و نقش سازی برای گروهی با نام سبأییان از جمله گزارش های متعصبانه این افراد است.

ص: 150


1- ابن ابی شیبه، المصنف، ج 8، ص 736-737.
2- ثقفی، الغارات، ج 2، ص 947.

از سوی دیگر، اعتراف برخی از این گزارشگران به دوری جستن امام از قبول خلافت، پذیرش خلافت از سوی ایشان پس از تهدید مصریان به قتل بزرگان صحابه، تصریح بر تلاش های امام در تمامی جنگ ها برای جلوگیری از خونریزی و حل اختلافات از طریق گفتگو، ذکر سخنان ام سلمه با عایشه در یادآوری سخنان و توصیه های پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و بیان مقام و شأن امام و مخالفت با شورش علیه امام، اعتراف به دسیسه های عبدالله بن زبیر و طلحه در فریب عایشه پس از شنیدن بانگ سگان حوأب، اعتراف به نقش مروان در کشتن طلحه در جریان نبرد جمل به جرم دست داشتن طلحه در قتل عثمان، بیان رفتارهای مهربانانه امام با عایشه در حمل و نیز با اسرای شامی نبرد صفین، از گزارش های قابل توجه اینان است.

ص: 151

ص: 152

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم

2. ابن ابی الحدید، عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دار احیاء الكتب العلميه، 1378ق.

3. آقا نوری، علی، خاستگاه تشیع، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.

4. آئینه وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377.

5. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، تحقیق سعيد لحام، بیروت: دار الفكر، 1409 ق.

6. ابن ابی عاصم، ابوبکر احمد بن عمرو، السنه، تحقيق محمد ناصر الدين البانی، المكتب الاسلامی، بیروت، 1413 ق.

7. ---، الاحاد و المثانی، تحقيق فيصل احمد جوابره، [بی جا] دار الدرایه، 1411 ق.

8. ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، تحقيق محمد حامد الفقی، بیروت: دار المعرفه، [بی تا].

9. ابن اثیر، مبارک بن محمد جزری، اسد الغابه، بیروت: دار الكتاب العربي، [بی تا].

10. ---، اللباب فی تهذیب الانساب، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار صادر، [بی تا].

11. ---، الكامل في التاريخ، بی جا، دار صادر، 1385ق.

12. ابن اسحاق، محمد، سیره، تحقيق محمد حمیدالله، [بی جا]: معهد الدراسات و الابحاث، بی تا.

ص: 153

13. ابن اعثم کوفی، ابو محمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالاضواء، 1411 ق.

14. ابن بابویه، منتجب الدين، الاربعون حديثا، قم: مؤسسة الامام المهدی، 1408 ق.

15. ابن بطريق حلی، یحیی بن حسن، العمده، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1407 ق.

16. ابن بکار، زبیر، جمهره نسب قریش، تحقيق محمود محمد شاكر،[بی جا]: مطبعه المدنی، 1381ق.

17. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، مدينه: المكتبة السلفيه، 1386ق.

18. ابن حبان، محمد، الثقات، بی جا: مؤسسة الكتب الثقافيه، 1393ق.

19. ---، صحیح، تحقیق شعیب ارنووط، چاپ دوم، [بی جا]: مؤسسة الرساله، 1414ق.

20. ---، المجروحين، تحقیق محمود ابراهیم زائد، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].

21. ---، مشاهير علماء الأمصار، تحقیق مرزوق علی ابراهیمی [بی جا]: دار الوفاء، 1411ق.

22. ابن حبیب بغدادی، محمد، المنمق، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: دار الكتب العلميه، 1405ق.

23.---، المحبر، [بی جا]: مطبعة الدائره، 1361ق.

24. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن محمد، تهذيب التهذيب، بیروت: دار الفكر، 1604 ق.

25. ---، فتح الباری، چاپ دوم، بیروت: دار المعرفه، [بی تا].

26. ---، التلخيص الحبير، بیروت: دار الفكر، [بی تا].

27. ---، تقريب التهذيب، تحقيق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ دوم، بیروت: دارالمكتبه العلميه، 1415ق.

ص: 154

28. ---، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلميه،1415ق.

29. ---، مقدمه فتح الباری، بیروت: داراحیاء التراث، 1408ق.

30. ابن حزم، ابو محمد علی بن احمد، الاحکام، تحقیق زکریا على یوسف، قاهره: [بی نا]، [بی تا].

31. ابن حماد مروزی، نعیم، الفتن، تحقیق سهیل زکار، بیروت: [بی نا]، 1414ق.

32. ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت: دار صادر، [بی تا].

33.---، العلل، تحقیق وصی الله بن محمد بن عباس، ریاض: دار الخانی، [بی تا].

34. ابن حیان، محمد بن خلف، اخبار القضاة، بیروت: عالم الكتب، [بی تا].

35. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1391ق.

36. ابن خلکان، ابوالعباس احمد بن محمد، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، لبنان: دار الثقافه، [بی تا].

37. ابن خیاط، ابو عمرو خليفه بن خیاط، طبقات، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفكر، 1414ق.

38. ---، تاریخ، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفكر، 1414ق.

39. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت: دارصادر، [بی تا]

40. شاذان بن جبرئیل، ابوالفضل، الفضائل، نجف: مكتبة الحيدريه، 1381ق.

41. ابن شاذان از دی، فضل، الايضاح، تحقیق سید جلال الدین حسینی، تهران: دانشگاه تهران، 1363.

ص: 155

42. ابن شبه نمیری، عمر، تاريخ المدينه المنوره، تحقيق محمد شلتوت، قم: دار الفكر، 1410 ق.

43. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، نجف: المكتبة الحيدريه، 1376ق.

44. ---، مثالب النواصب، عکس نسخه خطی کتابخانه ناصریه لکھنو، کتابخانه مرکز دائرۃ المعارف اسلامی.

45. ابن عبدالبر، ابو عمر يوسف بن احمد، جامع بیان العلم و فضله، بیروت: دار الكتب العلميه، 1398ق.

46. ---، الانتفاء في فضائل الثلاثه الخلفاء، بیروت: دار الكتب العلميه، [بی تا].

47. ---، الاستیعاب، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت: دار الجيل، 1412ق.

48. ---، التمهيد، تحقيق مصطفى بن احمد علوی و محمد عبد الكبير بکری، مراکش: وزارت اوقاف، 1387ق.

49. ابن عبد ربه، ابوعمر احمد بن محمد، العقد الفرید، بیروت: دار الكتب العلمية، 1404ق.

50. ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفا الرجال، تحقيق سهيل زکار، چاپ سوم، بیروت: دار الفكر، [بی تا].

51. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفكر، 1415ق. 52. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیر المؤمنين، تحقيق عبدالرزاق محمد حسین فیض الدین، [بی جا]: [بی نا]، [بی تا].

53. ابن غضائری، احمد بن حسین بن عبیدالله، الرجال، تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی، قم: دار الحديث، 1422ق.

ص: 156

54. ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت: دار الكتب العلميه، 1418 ق.

55. ---، المعارف، تحقیق ثروت عكاشه، قاهره: دار المعارف، [بی تا].

56. ---،تأويل مختلف الحديث، بیروت: دار الکتب العلميه، [بی تا].

57. ---، الامامة و السياسة، تحقیق على شیری، قم: شریف رضی، 1413ق.

58. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البداية و النهاية، تحقیق علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی تا].

59. ابن ماکولا، علی بن هبة الله، اكمال الكمال، بیروت: داراحياء التراث، [بی تا].

60. ابن معين، یحیی، تاریخ، تحقیق عبدالله احمد حسن، بیروت: دار القلم، [بی تا].

61. ابن منظور، جمال الدين، لسان العرب، قم: نشر ادب الحوزه، 1405ق.

62. ابن ندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقيق رضا تجدد،[بی جا]: [بی نا]، [بی تا].

63. ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، سیره، تحقيق محمد محی الدین عبد الحميد، قاهره: مكتبة محمد علی صبیح و اولاده، قاهره، 1383ق.

64. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله بن احمد، کتاب الضعفاء، تحقيق فاروق حماده، مراکش: دار الثقافه - دار البيضاء، [بی تا].

65. ابواسحاق ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق سید جلال الدین محدث، [بی جا]: [بی نا]، [بی تا]. 66. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبيين، تحقیق کاظم مظفر، چاپ دوم، قم: دار الكتاب للطباعه و النشر، 1385ق.

67. ---، الاغانی، تحقیق سمير جابر، چاپ دوم، بیروت: دار الفكر، [بی تا]۔

68. ابوحنیفه، نعمان بن ثابت، الفقه الأكبر، امارات: مكتبة الفرقان.

ص: 157

69. ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، تحقیق سید محمد لحام، بیروت: دار الفكر، 1410ق.

70. ابی یعلی، احمد بن علی بن مثنی تمیمی، مسند، تحقیق حسین سلیم اسد، دمشق: دار المأمون للتراث، [بی تا].

71. ادهم، على، بعض مورخی الاسلام، بیروت: [بی نا]، 197م.

72. اردبیلی، محمد علی، جامع الرواه، بی جا: مكتبة المحمدی، [بی تا].

73. ازرقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکه و ما جاء فيها من الآثار، بیروت: دارالاندلس، 1416ق.

74. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت: دار التعارف، [بی تا].

75. امینی، عبدالحسین، الغدیر، چاپ چهارم، بیروت: دار الكتب العربی، 1397ق.

76. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، [بی تا].

77. بخاری، محمد بن اسماعيل، الصحيح، بیروت: دار الفكر، 1401ق.

78. ---، التاريخ الكبير المكتبة الاسلامیه، ترکیه: دیار بكر، [بی تا].

79. ---، التاريخ الصغير، تحقيق محمود ابراهیم زائد، بیروت: دار المعرفه، [بی تا].

80. برقی، احمد بن محمد، رجال، تهران: دانشگاه تهران، 1383ق.

81. ---، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی، تهران: دارالکتب العلميه، 1370ق.

82. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمد حمیدالله،

مصر: دار المعارف، 1959م. 83 - انساب الاشراف، تحقیق احسان عباس، بیروت: جمعیته المستشرقين الالمانيه، 1400 ق.

ص: 158

84. ---، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دار الفكر، 1417ق.

85. --- ، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت: دارالتعارف، 1397ق.

86. ---، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394 ق.

87. ---، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدين منجد، قاهره: مكتبة النهضة المصرية، 1956م.

88. بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیه، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ [بی نا]، 1872م.

89. بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، السنن الکبری، بیروت: دار الفكر، [بی تا].

90. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، تحقیق عبدالوهاب عبد اللطيف، چاپ دوم، بیروت: دار الفكر، 1403ق.

91. تهرانی، آقا بزرگ، الذريعة، چاپ سوم، بیروت: دارالاضواء، 1403ق.

92. جاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، الرسائل الكلامیه، تحقیق على ابو ملحم، بیروت: دار مكتبه الهلال، 1987م.

93. ---، العثمانيه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مصر: دار الكتاب العربی، 1374ق.

94. ---، رسائل الجاحظ، به کوشش: حسن سندوبی، مصر: مطبعة الرحمانيه، 1352ق.

95. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم: انصاریان، 1375.

96. ---، مقدمه المبعث و المغازی ابان بن عثمان، قم: مركز النشر، 1417 ق.

97. ---، منابع تاریخ اسلام، قم: انصاریان، 1376.

ص: 159

98. جوهری، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تحقیق احمد عبد الغفور العطار، چاپ چهارم، بیروت: دار العلم للملايين، 1407 ق.

99. حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزيل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران: مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ق.

100. حاکم نیشابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک، تحقیق يوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت: دار المعرفه، [بی تا].

101. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ دوم، قم: مؤسسه آل البيت، 1414ق.

102. حسینی تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1418 ق.

103. خضر عبدالعليم عبدالرحمن، مسلمانان و نگارش تاریخ، مترجم: صادق عبادی، تهران: سمت، 1389.

104. حضرتی، حسن، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخ نگاری، تهران: نقش جهان، 1380.

105. حلی، ابن ادریس، السرائر، چاپ دوم، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1410 ق.

106. حلی، ابن داود، رجال، تحقیق سید محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: المطبعة الحيدريه، 1392ق.

107. حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، تحقیق جواد قیومی، [بی جا]: مؤسسه نشر الفقاهه، 1417 ق.

108. حمیری، نشوان بن سعيد، الحور العين، تحقیق کمال مصطفی، قاهره: مكتبة الخانجي، 1948 ق. 109. خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن على، الكفاية في علم الرواية، تحقیق احمد عمر هاشم، بیروت: دار الكتاب العربی، 1405ق.

110.---، تاريخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلميه، [بی تا].

ص: 160

111. خلال، ابوبکر احمد بن محمد، السنه، تحقیق عطيه زهرانی، ریاض: دار الرايه، 1410 ق.

112. خوارزمی، موفق بن احمد بن محمد، مناقب ابی حنیفه، حیدر آباد، [بی نا]، [بی تا].

113. ---، المناقب، تحقيق مالک محمودی، چاپ دوم، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1414ق.

114. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، [بی جا]: [بی نا]، 1413ق.

115. خیاط، ابو الحسين، الانتصار، ویراسته و ترجمه نادر، بیروت: بی نا، 1975م.

116. دارقطنی، ابوالحسن علی بن عمر، العلل، تحقیق محفوظ رحمن زین الله، ریاض: دار طيبه، [بی تا]. 117. دوری، عبدالعزيز، بحث في نشاة علم التاريخ عند العرب، بیروت: [بی نا]، 1983م.

118. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، به کوشش: عبد المنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره: [بی نا]، 1960م.

119. ذهبی، شمس الدين محمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنووط، چاپ نهم، بیروت: مؤسسة الرساله، 1413 ق.

120. ---، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407 ق.

121.---، الكاشف في معرفة من له روايه، تحقيق محمد عوامه جدہ: دار القبله، 1413 ق.

122.---، تذكرة الحفاظ، بیروت: دار احیاء التراث، [بی تا].

123. --- ، میزان الاعتدال، تحقیق على محمد بجاوی، بیروت: دار المعرفه، 1382ق.

ص: 161

124. رازی، ابو حاتم احمد بن حمدان، کتاب الزينه (بخش سوم)، مصحح: عبدالله سلوم سامرایی، چاپ شده در ضمیمه کتاب الغلو و الفراق الغالية في الحضارة الاسلامية، بغداد: دار الحريه، 1392ق.

125. رازی، ابو محمد عبدالرحمن، الجرح و التعدیل، بیروت: دار احیاء التراث، 1371ق.

126. راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، قم: مؤسسة الامام المهدی، 1409 ق.

127. روزنتال، فرانتس، علم التاريخ عند المسلمين، مترجم: صالح احمد علی، بغداد: [بی تا]، 1963م. 128. زبیری، مصعب بن عبدالله، نسب قریش، بیروت: دار المعارف، [بی تا].

129. زرکلی، خیر الدين، الاعلام، چاپ پنجم، بیروت: دار العلم للملايين، 1980م.

130. زرگری نژاد، عبدالحسین، تاریخ صدر اسلام، چاپ دوم، تهران: سمت، 1383ش.

131. زکار، سهیل، مقدمه بر المغازی زهری، بیروت: [بی نا]، 1401 ق.

132. زیلعی، جمال الدين، نصب الرایه، تحقیق ایمن صالح شعبان، قاهره: دار الحديث، 1415ق.

133. سجادی، سید صادق و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، تهران: سمت، 1375.

134. سخاوی، شمس الدين محمد بن عبدالرحمان، الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ، به کوشش: صالح احمد علی، بغداد: [بی نا]، 1382ق.

135. سزگین، فواد، تاريخ التراث العربی، مترجم: محمود فهمي حجازی، چاپ دوم، قم: مكتبة آية الله مرعشی، 1412 ق.

ص: 162

136. سلیم بن قیس هلالی، ابوصادق، کتاب سلیم، تحقيق محمد باقر انصاری، قم: نشر الهادی، 1415ق.

137. سليمان بن خلف، ابووليد، التعديل و التجريح، تحقیق احمد بزار، مراکش: وزارت اوقاف، [بی تا].

138. ---، سؤالات الأجرى لأبی داود، تحقیق عبد العليم عبدالعظیم بستوی، عربستان سعودی: دارالاستقامه، 1418 ق.

139. سمعانی، ابوسعد عبد الكريم بن محمد، الانساب، تحقیق عبدالله عمر بارودی، بیروت: دار الجنان، 1408ق.

140. سید بن طاووس، ابوالقاسم علی بن موسی، الملاحم والفتن، اصفهان: مؤسسه صاحب الامر،1416 ق.

141.--- ،کشف المحجه، نجف: المطبعة الحيدرية، 1370ق.

142. سید مرتضی، علم الهدی علی بن حسین، الشافي في الامامة، تحقيق سید عبدالرضا حسینی خطیب، چاپ دوم، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1410 ق.

143. ---،رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، قم: دار القرآن الكريم، 1410ق.

144.---، الفصول المختاره، تحقیق سید نورالدین جعفریان، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

145. شاذان بن جبرئیل، ابوالفضل، الفضائل، نجف: مكتبة الحيدرية، 1381ق.

146. شبستری، عبدالحسین، الفائق في رواة و اصحاب الامام الصادق، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1418ق.

147. شرف الدین، سید عبدالحسين، النص و الاجتهاد، تحقیق ابو مجتبی، قم: ابو مجتبی، 1377ق.

ص: 163

148. شرقاوي، عبدالرحمن، ائمة الفقه التسعة، بیروت: العصر الحديث، 1406ق.

149. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل و النحل، تحقیق محمد بن فتح بدران، چاپ سوم، قم: انتشارات شریف رضی، 1363.

150. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الرعاية في علم الدرایة، تحقيق عبدالحسین محمد على بقال، قم: مكتبة آية الله مرعشی نجفی، 1408ق.

151. صالحی شامی، محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دار الكتب العلميه، 1414 ق.

152. صدر، سید حسن، تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، تهران: منشورات الاعلمی، [بی تا].

153. صدوق، محمد بن على، الاعتقادات في دين الامامية، تحقيق عصام عبد السيد، چاپ دوم، بیروت: [بی نا]، 1414ق.

154. ---، علل الشرایع، تحقیق سید محمد صادق بحر العلوم، نجف: المكتبة الحيدرية، 1385ق.

155. ---، معاني الأخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1338.

156. ---، الخصال، مصحح: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، 1403ق.

157. ---، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1405 ق.

158. ---، الامالی، قم: مركز الطباعة و النشر، 1417ق.

159. ---، ثواب الاعمال، تحقيق محمد مهدی حسن خرسان، چاپ دوم، قم: منشورات الشريف الرضی، 1368.

160. صفدی، صلاح الدين، الوافی بالوفیات، تحقیق احمدار نووط و ترکی مصطفی، بیروت: داراحیاء التراث، 1420م.

161. صفری، نعمت الله، بررسی رجالى شرطه الخميس، مجله شیعه شناسی، ش 34، تابستان 90 .

ص: 164

162.---، جابر بن یزید جعفی، دانشنامه جهان اسلام، [بی جا]: [بی نا]، [بی تا].

163. صنعانی، ابوبکر عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقیق حبیب رحمن اعظمی، [بی جا]: [بی نا]، [بی تا].

164. طاش کوپری زاده، احمد، الشقائق النعمانية، بیروت: [بی نا]، 1395ق.

165. طباطبایی، سیدکاظم، شرطه الخميس و ارزش حدیث شناختی آن، مجله علوم حدیث، ش 57، پاییز 89.

166. طبرانی، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، تحقیق حمدی عبدالمجید چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث، [بی تا].

167. ---، المعجم الاوسط، بی جا: دار الحرمین، [بی تا].

168. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: مؤسسه آل البيت، 1417 ق. 169. طبری، محمد بن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، [بی جا]: مؤسسة الثقافة الاسلامية، [بی تا].

170. ---، تاریخ، چاپ چهارم، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1403ق.

171. طبری، محب الدين، الریاض النضرة، چاپ دوم، [بی جا]: دار الكتب العلميه، [بی تا].

172. طوسی، ابن حمزه، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، چاپ دوم، قم: مؤسسه انصاریان، 1412 ق.

173. طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، الفهرست، تحقيق مؤسسه نشر الفقاهة، [بی جا]: مؤسسه النشر الاسلامی، 1417 ق.

174. ---، اختیار معرفه الرجال، تحقیق سید مهدی رجائی، قم: مؤسسه آل البيت، 1406 ق.

ص: 165

175.---،مصباح المجتهد، بیروت: مؤسسه فقه الشيعه، 1411 ق.

176. ---،الخلاف، قم: مؤسسه النشر الااسلامی، 1407 ق.

177. ---،الامالی، قم: مركز الطباعة والنشر، 1414ق.

178. ---،تلخيص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، چاپ سوم، قم: دار الكتب الاسلامی، 1394 ق.

179.---، رجال، تحقیق جواد قیومی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی،1415 ق.

180. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سيرة النبي الأعظم، چاپ چهارم، بیروت: دار الهادی، 1415ق.

181. خضر، عبدالعلیم عبدالرحمن، مسلمانان و نگارش تاریخ، مترجم: صادق عبادی، تهران: سمت، 1389ش.

182. عبدالقاهر بغدادی، ابن طاهر بن محمد، الفرق بين الفرق، چاپ دوم، بیروت: دار الآفاق الجديده، 1977م.

183. عجلی، ابوالحسن احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، مدينه: مكتبة الدار،1405ق.

184. عسگری، سید مرتضی، عبدالله بن سبأ و اساطير اخرى، چاپ ششم، بیروت: دار الزهراء، 1412 ق.

185. عکری حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذارت الذهب، تحقیق عبدالقادر ارنووط و محمود ارنووط، دمشق: دار ابن کثیر، 1406 ق.

186. عقیلی، ابوجعفر محمد بن عمر، الضعفاء الكبير، تحقیق عبدالمعطي امین تلعجی، چاپ دوم، بیروت: دار الكتب العلميه، [بی تا].

187. عینی، بدرالدين حنفی، عمدة القاری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی تا].

188. قمی، محمد بن حسن، العقد النضيد و الدر الفرید، تحقیق على اوسط ناطقی، قم: دار الحديث، 1423ق.

189. کافیجی، محي الدين، المختصر فی علم التاريخ، تحقيق محمد كمال الدين عزالدین، بیروت: عالم الكتب، 1410 ق.

ص: 166

190.كحاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب القديمة والحديثة، چاپ دوم، بیروت: دار العلم للملايين، 1388ق.

191. کراجکی، ابوالفتح، الاستنصار، چاپ دوم، بیروت: دار الأضواء، 1405ق.

192. ---، کنز الفوائد، تحقيق فارس حسون کریم، آبی جا]: [بی نا]، [بی تا].

193. ---، التعجب، تحقیق فارس حسون کریم، آبی جا]: [بی نا]، [بی تا]

194. کشی، محمد بن عمر، رجال، تحقیق حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ق.

195. کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ سوم، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1388.

196. محقق اردبیلی، احمد، مجمع الفائده، تحقیق مجتبی عراقی و علی پناه اشتهاردی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1412 ق.

197. محمد بن سلیمان کوفی، ابوجعفر، مناقب الامام امير المؤمنين، تحقیق محمد باقر محمودی، قم: مجمع احیاء الثقافة الاسلامية، 1412 ق.

198. مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شيعه، مترجم: سید على قرائی و رسول جعفریان، قم: [بی نا]، 1383.

199. مزی، جمال الدين، تهذيب الكمال، تحقيق بشار عواد، چاپ چهارم، بغداد: مؤسسة الرساله، 1406ق.

200. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبيه و الاشراف، بیروت: دار صعب، [بی تا].

201. ---، مروج الذهب، تحقيق اسعد داغر، چاپ دوم، قم: دار الهجرة، 1409 ق.

202. مسلم نیشابوری، ابوالحسین، صحيح، بیروت: دار الفكر، [بی تا].

203. مفید، محمد بن نعمان، الامالی، تحقیق حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

ص: 167

204.---،الكافئه، تحقیق علی اکبر زمانی نژاد، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

205. ---، تصحيح اعتقاد الاماميه، تحقیق حسین درگاهی، چاپ دوم، بیروت: دارالمفيد، 1414ق.

206.---، المسائل العکبریه، تحقیق علی اکبر الهی، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

207.---، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، تهران: دانشگاه تهران، 1372.

208. ---، الارشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

209. ---، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ دوم، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

210. ---، المزار، تحقیق سید محمد باقر ابطحی، بیروت: دارالمفيد، 1414ق.

211. ---، الجمل، قم: مكتبة الداوری، [بی تا].

212. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، [بی جا]: مكتبة الثقافة الدينية، [بی تا].

213. مقریزی، تقی الدین احمد بن على، النزاع و التخاصم، تحقیق سید علی عاشور، [بی جا]: [بی نا]، [بی تا].

214. ---، امتاع الأسماع، تحقیق محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دار الكتب العلميه، 1420 ق.

215. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفين، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم، قاهره: المؤسسة العربية الحديثة، 1382ق.

216. میلانی، سید علی حسینی، رسالة في حديث خطبة علی، بنت ابی جهل، قم: یاران، 1418 ق.

ص: 168

217. ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامة، تحقيق يوسف فان اس، بیروت: [بی نا]، 1971م. 218. نجاشی، احمد بن علی، رجال، تحقیق سید موسی شبیری، چاپ پنجم، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1416ق.

219. نسایی، احمد بن شعیب شافعی، الضعفاء والمتروکین، تحقیق محمود ابراهیم زائد، بیروت: دار المعرفه، 1406 ق.

220. ---، السنن الکبری، بیروت: دار الفكر، 1348ق.

221. حمیری، نشوان بن سعيد، الحور العين، تحقیق کمال مصطفی، قاهره: مكتبة الخانجي، 1948م. 222. نعمان مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد، شرح الاخبار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1414ق.

223. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغيبة، تحقيق فارس حسون کریم، [بی جا]: انوار الهدی، 1422 ق.

224. نمازی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، اصفهان: ابن المولف، 1412 ق.

225. نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف: مكتبة مرتضوية، 1355ق.

226. نوری، میرزا حسین طبرسی، مستدرک الوسائل، بیروت: مؤسسه آل البيت، 1408 ق.

227. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش: مارس دنجونز، چاپ سوم، بیروت: دار الاعلمی، 1409 ق.

228. هدایت پناه، محمدرضا، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.

ص: 169

229. هیثمی، نورالدين، مجمع الزوائد، بیروت: دار الكتب العلميه، [بی تا].

230. یاقوت حموی، ابوعبدالله شهاب الدين، معجم البلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1399ق.

231. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ، بیروت: دارصادر التراث، [بی تا].

ص: 170

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109